🖼#مصحف_قرآن کریم
📚#عثمان طه
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه2، آیات 1-5
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
gheraat_qoran_002.mp3
193K
🔊#تلاوت_ترتیل_قرآن کریم
🎤توسط استاد #منشاوی
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه2، آیات 1-5
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#حدیث
☑️سه چیز محبت می آورد:
قرض دادن 💵
تواضع 😌
بخشش 🌹
☘صادق آل محمد(علیهم السلام)☘
تحف العقول،ص316
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
مداحی آنلاین - دوباره بوی شهر بوی خدا پیچید - مهدی رسولی.mp3
4.93M
🏴 #شهدای_خان_طومان
#زمینه #شهدا #مدافعان_حرم
🍃دوباره توی شهر بوی خدا پیچید
🍃شهید آوردن و بارون غم بارید
🎤 #مهدی_رسولی
🌷#شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات🌷
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#شهید
چمران
دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#رمان
داستان واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت 11
❤️ زندگی با طعم باروت❤️
از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه … بوی باروت میده … توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و … .
ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود … امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است … .
اما یه چیز آزارم می داد … تنش پر از زخم بود … بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم … باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم … .
توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه … به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش … جای سوختگی … و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست … و من اصلا متوجه نشده بودم … .
باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه … و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه … .
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست … دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود … .
وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت … و این جلوه جدیدی بود که می دیدم … جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد … .
اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم … عاشق بوی باروت …
کپی کردی؟؟ اشکال نداره ...
فقط صلوات یادت
{پاتوق نوجونهای با حال}
@sabkebandegi
رفقا!
کتاب مسابقه رو که دارین میخونین دیگـــه؟!
جایزه اش نقدیه ها😍
یادتون نــــره
میدونم درس دارین
اما میشـــه با برنامہ ریزی کتاب غیر درســـی هم خوند😁😎
🌺موفق باشین🌺
عزیزانی که دسترسی به کتاب ندارند
برای سهولت دسترسی پی دی اف کتاب در کانال بارگزاری شده🙃😀
🌸قرار شبانه🌸
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..
💠پس این توفیق را از خود دریغ مکن💠
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ
دعای سلامتی حضرت
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
#دعای _فرج
#امام_زمان علیه السلام
@sabkebandegi
#صبح
الهی؛
امروزمان آغازی باشد برای شکر بیکران از نعمت های بی پایانت.
قلبمان فقط جایگاه مهربانی،
زندگیمان سر شار از آرامش و روحمان غرق در محبت و عشقی☺️❤️
{پاتوق نوجونهای باحال}@sabkebandegi
🖼#مصحف_قرآن کریم
📚#عثمان طه
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه3، آیات 6-16
{پاتوق نوجونهای باحال}@sabkebandegi
003.mp3
545K
🔊#تلاوت_ترتیل_قرآن کریم
🎤توسط استاد #منشاوی
✅سوره مبارکه #بقره، صفحه3، آیات 16_6
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث
نبی رحمت(صلی الله علیه و آله)
☑️هنگام بارش باران، درهای رحمت الهی باز میشود و دعا مستجاب است.🌧
نهج الفصاحه،ح1168
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
sh1-5.mp3
9.33M
🍃قلبم تو رو میخواد ...
🍃ابیعبدالله ..
#جواد_مقدم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ❤️
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#رمان
داستان واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت12
❤️ با من بمان❤️
این زمان، به سرعت گذشت … با همه فراز و نشیب هاش … دعواها و غر زدن های من … آرامش و محبت امیرحسین … زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد … .
اصلا خوشحال نبودم … با هم رفتیم بیرون … دلم طاقت نداشت … گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم … .
چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم … گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. .
پریدم توی حرفش … در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای … اینجا دارن برات خودکشی می کنن … پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی … .
چشم هاش پر از اشک بود … این همه راه رو نیومده بود که بمونه … خیلی اصرار کرد … به اسم خودش و من بلیط گرفته بود … .
روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود … چشمش اطراف می دوید … منم از دور فقط نگاهش می کردم … .
من توی یه قصر بزرگ شده بودم … با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم … صبحانه ام رو توی تختم می خوردم … خدمتکار شخصی داشتم و … .
نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود … نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم … توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود … فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود … .
هواپیما پرید … و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم … .
کپی کردی؟؟ اشکال نداره...
فقط صلوات یادت نره
{پاتوق نوجونهای باحال}
@sabkebandegi
#تربیتی
#اینستاگرام
#سخن_استاد_اخوی_با_نوجوان
✅ چند راهکار مناسب برای استفاده از شبکه های مجازی مانند اینستاگرام👆
{پاتوق نوجونهای باحال}@sabkebandegi