eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
⏪قسمت بیستم و دوم 📝شرح روایات مهدوی 📜 روایت شماره [224] از کتاب منتخب الاثر و منبع اصلی روایت هم ک
⏪قسمت بیستم و سوم 📝شرح روایات مهدوی 📜روایت شماره [226] کتاب منتخب الاثر، اصل روایت در کتاب ″کمال الدین شیخ صدوق، ج1، ص261، حدیث 8″ آمده و کتاب بحار و احتجاج شیخ طبرسی هم این روایت را آورده است. ✅علی بن حسن سائح می گوید از امام حسن عسکری (ع) شنیدم می فرمود پدرم از پدرش و او از جدش برایم نقل می کرد که رسول خدا به علی بن ابی طالب (ع) فرمود؛ ای علی تو را دوست نمی دارد مگر کسی که ولادتش پاک و پاکیزه است و بغض و کینه ی تو را به دل ندارد مگر کسی که ولادتش ناپاک و آلوده است، با تو دوستی نمی کند مگر مومن و با تو دشمنی نمی کند مگر کافر! 👌(می گوید کسی که بغض و کینه ی تو را.. 🔺خُب، بسیاری از اهل سنت ما حضرت علی (ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و بغض و کینه ندارند، بیشتر منظور روی سخن با ناصبی هاست آنهایی که نسبت، به اهل بیت بی احترامی می کنند) 👈بعد می گوید پس از این عبدالله بن مسعود بلند شد و گفت ای رسول خدا فهمیدیم که بغض و دشمنی علی (ع) در زمان حیاتش نشانه ی کسی است که یا ولادتش ناپاک است و یا کافر است. پس از نظر شما کسی که ولادتش آلوده است و یا کفر قلبی دارد اما با زبان اظهار اسلام می کند و باطنش را پنهان می کند چه هست! (در ظاهر می گوید مسلمانم ولی در باطن کینه ی حضرت علی (ع) را دارد) 🌟پیغمبر (ص) فرمود؛ ای پسر مسعود همانا علی بن ابی طالب (ع) امام شما پس از من و خلیفه ی من بر شماست و چون (امام علی) درگذشت فرزندم حسن بعد از او امام شما... (همین طور ادامه می دهد تا می رسد به امام زمان) نهمین آنها قائم امت من است (نهمین از فرزندان امام حسین) که زمین را از عدل و داد پر می کند، آنان را دوست نمی دارد مگر کسی که ولادتش پاک و پاکیزه هست و بغض آنها را به دل ندارد مگر کسی که ولادتش آلوده است و با آنان دوستی نمی کند مگر کسی که مؤمن باشد. 🔺هر یک از اینان را انکار کند مرا انکار کرده و هر کس آگاهانه یکی از اینها را رد کند مرا آگاهانه رد کرده و هر کس مرا آگاهانه رد کند خدا را رد کرده است. اطاعت آنان اطاعت من و اطاعت من اطاعت خداست. ای پسر مسعود مبادا از آنچه حکم می کنم در دل احساس نارضایتی کنید که دچار کفر خواهید شد، زیرا سوگند به عزت پروردگارم که من درباره ی علی و امامان از نسل او نه ظاهرسازی می کنم، نه چیزی را بی پایه بر خودم می بندم. ✅(می خواهد بگوید من از طرف خودم که حرف نمی زنم، از سمت خدا دارم می گویم و نه از روی هوای نفس) سپس در حالی که دستان خود را به سوی آسمان بلند کرده بود عرضه داشت خدایا دوست بدار هر کسی را که با جانشینان من و امامان امت من پس از من دوستی کند و دشمن بدار هر کس را که با آنان دشمنی بکند. بعد می گوید ای پسر مسعود، من در این مجلس مجموعه مطالبی در اختیار شما گذاشتم که اگر آنها را رها کنید هلاک می شوید و اگر به آنها تمسک پیدا کنید اهل نجات خواهید بود و سلام و درود بر کسی که رهرو هدایت است. 🚫(آنانی که بغض اهل بیت را دارند ولادتشان ناپاک است.. حالا ناپاک است بحث فرزند نامشروع منظور نیست این نکته را بدانید، اگر مادر غذای حرامی مصرف بکند و در حالت مستی و امثال اینها مثلا نطفه بسته شود در این حالت هم می گویند نطفه ناپاک است، یعنی نطفه ی ناپاک فقط به ولدالزنا نمی گویند این را هم دوستان توجه کنند). 🎤استاد احسان عبادی ۲۳ ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌♥️🤲 💚 ☘ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
⭕️ همه با هم؛ در پناه قدرت عدل 🔸 ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل؛ قدرتی در پناه عد
⭕️ جهانی وصف ناشدنی در پیش روست 🔸 "اگر نقاش های چیره دست روزگار دور هم بنشینند و تابلویی به پهنای جهان هستی ترسیم نمایند، هرگز نتوانند که فرازهای برجسته جهان پرفروغ عصر ظهور را منعکس سازند، که فروغ بی پایان آن جمال الهی، هرگز در آیینه بشری منعکس نشود." 📚 دانشمند محقق و نویسنده ی پر کار، حجة الاسلام علی اکبر مهدی پور - کتاب او خواهد آمد ص ۱۳ ۲۰ ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌♥️🤲 💚 ☘ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
1_2286423486.mp3
9.08M
مَن‌دُعآي‌فَرج‌میخوآنَم‌بیـآآقـا؎ِمَن! ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..الحُسین! - ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sadk_shohada 🍂⃟💕
بہ‌من‌بـے‌سر‌و‌پا‌گوشھ‌ۍ‌چشمی‌بنما ڪہ‌محـٰال‌است‌جز‌این‌گوشہ‌پناهے‌مارا!(: ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sadk_shohada 🍂⃟💕
ـألـسلـٰامُ‌ عَلَـے مَنِ‌ الـاِجَـابةُ‌ تَحتَ‌ قُبتهِ سلـام‌ برکَسی که دعا مُستجاب‌ است‌ زیر‌ ِقبۀ حرمش :)🌱♥️. ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@sadk_shohada 🍂⃟💕
بسم رب عشق ❤️ شروع کتاب آرام جانم و رمان مسیحای عشق🌺🌺😁
⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩ ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۳۹۱ میآید. :_افسانه جون من شراره ام... خیلی دوس داشتم ببینمتون.. مامان لبخند میزند :+خیلی خوش اومدین،منم مشتاق دیدار بودم... زنعموشراره،با بابا هم دست میدهد و به طرف من میآید.. :_به به،عروس خوشگلم.محمود دیدیش ؟ پس دختري که خواب و خوراك رو از مسیحِ من گرفته،تویی؟؟ تنها لبخند میزنم،زنعمو بغلم میکند. چقدر خونگرم است،برعکس پسرش.. نفر سوم،خودش است... نمیدانم چرا با دیدنش کمی خودم را گم میکنم.. کت و شلوار کرم با پیراهن قهوه اي پوشیده و دسته گل بزرگی در دست دارد. مثل دفعه ي قبل،پر از مریم... دست مامان را میگیرد و میبوسد،بابا را مردانه بغل میکند و کنار من میایستد. چرا مثل پدر و مادرش نرفت تا بنشیند؟ کنارم که میایستد،قدم تا سینه اش به سختی میرسد.
❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۳۹۲ صورتش را خم میکند و کنار گوشم میگوید :_لبخند بزن چشمانم را میبندم و به سختی لبخند میزنم. همان پسري ݣه بار اول جلوي خانه دیدمش،وارد میشود. همان که مرا با خدمتکارخانه اشتباه گرفت. پس مانی،این است. نفس نفس میزند :_ببخشید من ... دیر اومدم... شرمنده...سلام افسانه جون و دست مامان را میفشارد. :_سلام عموجان،خوبین؟ به طرف من برمیگردد و دستش را دراز میکند. :_سلام نیکی جان... هم الآن است که قالب تهی کنم... حس میکنم فشار خونم افتاده.. *مسیح* حس میکنم چیزي از جیب مانی زمین میافتد، نگاه میکنم،کاغذي کنار پایم افتاده. مانی به طرف نیکی برمیگردد. خم میشوم تا کاغذ را بردارم،یک آن یادم میافتد مانی فراموشکار است ،با اینکه از خلقیات نیکی خبر دارد،اما...
❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۳۹۳ کاغذ را برمیدارم و قبل از اینکه بلند شوم،آهسته میگویم :_دستت رو بنداز مانی... بلند میشوم،به وضوح رنگ نیکی پریده... مانی دست در موهایش میکند :+شرمنده... ببخشید حواسم نبود... عمو و زنعمو میروند و نزدیک مامان و بابا مینشینند. نیکی کنار پدرش مینشیند،اضطراب به وضوح از حرکاتش پیداست.. پاي راستش را روي پاي چپ میاندازد و مدام تکانش میدهد. درست روبه روي نیکی مینشینم،سرم را پایین میاندازم و حرکات جمع را کنترل میکنم. مانی هم کنار من مینشیند. مامان خیلی زود با زنعمو صمیمی شده و با هم گرم صحبت اند.. نیکی با گوشه هاي روسري اش بازي میکند. و سکوت وحشتناکی بین عمومسعود و بابا برقرار است... تک سرفه میکنم تا مامان متوجه یخ جمع بشود. مامان نگاهم میکند و تصنعی میخندد :_آقامسعود ما خیلی مشتاق دیدارتون بودیم...
❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ ۳۹۴ عمو سرش را پایین میاندازد. هیچ نمیگوید،غرورش براي من اما ستودنی است... پس بابا راست میگفت که من شبیه عمومسعود هستم.. باز هم نگاهم به نیکی میافتد،همچنان سرش را پایین انداخته... بابا پوزخند میزند:بازم دست این دو نفر،نیکی و مسیح،درد نکنه.. بعد مدت ها باعث دیدار من و مسعود شدن.. عمومسعود میگوید:فقط اینجاییم به خاطر نیکی و مسیح... خواهشا حرف دیگه اي جز این دو نفر زده نشه... لحن سرد و محکمش همه را متعجب میکند. چند لحظه طول میکشد تا بابا به خودش بیاید دوباره میگوید:باشه برادرلجباز من... باشه... خب...این دونفر که حرفاشون روباهم زدن و خودشون بُریدن و دوختن... میمونه چیزایی که واسه ما بزرگتراست.. پوزخند عمومسعود،از چشم من دور نمیماند. مامان میگوید :بله دیگه.. داریم باهم فامیل تر میشیم. بابا دوباره ادامه میدهد:خب مسعود..نظرت رو چند تاس؟؟ نیکی سرش را بلند میکند و با تعجب به بابا نگاه میکند. درست مثل یک دختربچه،چشمانش را گرد می کند.