فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
چشمهایتان کلاس درسیست
که باید پای نگاهشان بنشینیم
و بیاموزیم که چگونه میشود
دنیا تا این حد،در نظر به پایین بیفتد!
‹ #شهیدانه›
-نشرصدقهجاریه🌷
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
-
-
#ماه_رمضان همراه با شهید
ابراهیم هادی ؛ روزِ دوم !
ابراهیم میگفت همه چیز دستِ خداست.
تماممشکلاتِبشر بخاطر دوریاز خداست.
ما باید مطیع محض باشیم . هر چهـ گفته
باید قبول ڪنیم خیرو صلاح ما در همین
است . ! [ پیامبر صلی الله علیه و آله : ]
#ماه_رمضان ماهِ خداست و آن ماهـے
است كِ خداوند درآن حسناترا میافزاید
و گناهان را پاڪ مۍکند و آن ماه برکت
است .
بحارالانوار ؛ جلد ۹۶
‹ #شهیدانه›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹ #شهیدابراهیمهادی›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
🎙از شهید نواب پرسیدن :
چرا آرام نمینشینی؟!
ببین آیتالله بروجردی ساکت است ..
نواب گفت : آقای بروجردی سرهنگ است ؛ من سربازم ، سرباز اگر کوتاهی کند سرهنگ مجبور می شود بیایید وسط!
هر بار که رهبر انقلاب دارن میان وسط میدان ، یعنی ما سربازا کم گذاشتیم ...
‹#شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹#شهیدنوابصفری ›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
کلام#شهید:
بیائید هر عمـل نیکویی که انجام می دهیم تمامش فقط و فقط برای رضـای خــدا باشد و لهو و لعب در آن نباشد...
‹ #شهیدانه›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹#شهیدسیدمحمودقاضیمرعشی ›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
•🌿• داشت محوطه رو آب و جارو میکرد. به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ناراحت شد و گفت: اجازه بده خودم جارو
•
🌷 خاطرات شهید همت:
🌿 برای سرکشی به بچه ها آمد توی سنگر.
می دانستم چند روز است چیزی نخورده.
آن قدر ضعیف شده بود که وقتی کنار سنگر می ایستاد، پاهاش می لرزید.
وقتی داشت می رفت، گفتم: حاجی جون! بیا یه چیزی بخور. بی اعتنا نگاهم کرد
گفت:خدا رزق دنیا رو روی من بسته.
من دیگه از دنیا سهم غذا ندارم و از سنگر رفت بیرون.
‹ #شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹ شهیدابراهیمهمت›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
-
آدم ها جدا از عطری که،
به خودشون می زنن
عطر دیگه ای هم دارن که تاثیر گذارتره
عطر نگاهشون، عطرحرفاشون
عطری که فقط و فقط مختصّ شخصیت اون هاست و در هیچ مغازه ی عطر فروشی
پیدا نمیشه...
‹#شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
به قول شهید حسن باقری :
ما با هم رفیق شدیم تا همدیگر رو بسازیم..
و خوش به حال اونایی که با شهدا رفیق شدند..🕊
همون ها که اول خودشونو ساختن ،
بعد هم دست یکی دیگه رو گرفتن
تا بسازن و ساخته بشن برای ظهور..!
‹#شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
•
و سلام بر جاویدالاثر احمد متوسلیان که می گفت:
«ما همواره به یاد امام زمان(عج) زنده بودیم
و با این یاد نفس کشیدیم
و با این یاد صحبت کردیم
و به این یاد هستیمون بوده
و به این یاد هم مُردیم»
‹ #شهیدانه›
-نشرصدقهجاریه🌷
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای آرزوهایم❤️🩹
#شهیدانه
•
آنگاهي كه مرا به خاك مي سپاريد ، چشمانم را باز بگذاريد تا دشمن بداند كه من با چشم باز اين راه را انتخاب نمودم و دستانم را همچنان گره كرده بگذاريد تا دشمن بداند كه من با مشت گره كرده از اين ميهن دفاع كردم.
‹#شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹#شهيد_حسن_صنوبري ›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
•••
داداش ابراهيم مثال قشنگي مي زد و مي گفت:
نــمــاز اول وقــت مثــل ميــوه ای هست كه وقت
رسيدنش شده. اگه ميوه رو نچيني، خراب ميشه
و مزه اوليه رو نداره. هميشه سعي كن نمازهات
در هر شــرايــطي اول وقــت باشــه. خــدا هم تــو
کارهاي زندگي، قبل از اينكه حرفي بزني كارت رو رديف مي كنه.☺️
نماز اول وقت
التماس دعا
‹ #شهیدانه›
-نشرصدقهجاریه🌷
‹ #شهید_ابراهیم_هادی›
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊
•
ماه رمضان بود
جهاد نيمه شب تماس گرفت و گفت كه اماده شوم و به چنeد نفر ديگر از دوستانمان كه از افراد مورد اعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند میخواهيم برويم جايی.
ساعت نزديك ٢:٣٠،٣صبح بود در محلی كه قرار گذاشته بوديم همه جمع شديم.
جهاد بعد از چند دقيقه گفت بچه ها سوار شويد!
ماهم بدون اينكه چيزی بپرسيم سوار شديم.
در راه كسی حرفی نزد و چيزی از او نپرسيد.
ديديم در خانه ای ايستاد كه از ظاهر كوچه معلوم بود افراد ساكن در اينجا وضع خوبی ندارند.
از ماشين پياده شد و ما هم همين طور نگاهش میكرديم، بستهای از صندوق عقب ماشين درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و اين را بده و بيا
گفتم جهاد اين چيه؟!
گفت كمی خوراكی، برو…
چند قدم كه رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش كردم، او هم مرا نگاه كرد و یك لبخند زد و گفت راه برو ديگر…
رفتم سمت در و در را زدم. كسی آمد و بدون اينكه از من سوالی کند بسته را گرفت و تشكر كرد و رفت داخل خانه
اون لحظه بود كه فهميدم جهاد قبلا هم اينكار را میكرده و برای آن ها چيزی میفرستاده و ما بیخبر بوديم و برای اينكه ممكن بود كسی بشناسدش نيامد بسته را بدهد
تا قبل از شهادتش فقط چند نفر از خانواده اش اين را میدانستند و ان هم فقط بخاطر اينكه در ماه رمضان، ديروقت از خانه میآمد بيرون و دير هم برمیگشت آنها خبردار باشند و نگرانش نشوند
بعد از شهادتش بود كه همه فهميدند اون فرد، "شهيد جهاد عماد مغنيه" بوده است
‹#شهیدانه ›
-نشرصدقهجاریه🌷
•𝐽𝑜𝑖𝑛•➜@sabkeshohadaa🕊