•~🌿🌸~•
💌روایت عشق:
🌿جریمه ی تاخیر نماز اول وقت
يكى از دوستان شهيد رجائى چنين مىگويد: روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مىخواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت:
غذا آماده است سرد مىشود، اگر اجازه مىفرماييد بياورم.
شهيد رجائى فرمود: خير بعد از نماز.
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود:
"عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم، يك روز روزه مىگيرم."
#نماز_اول_وقت
#شهیدمحمدعلیرجایی🕊
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
میگفت:
قرارنیستتودنیاسختـےنکشیم..
قرارهیادبگیریمڪه
چجوریباسختےهامونڪناربیایم!
چجوریرشدکنیم..
اینجابھشتنیست!
بهشتاونوره،حالااینڪهتو
تویایندنیاباهمهسختےهاشبھشترو
بچشـے؛بستهبهنگاھِخودته...!!🖐🏻
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•~🌿🌸~•
📽رولَه غصه نخور، منم مادرتم
🔻شهید احمد کایدخورده پس از ۴۱ سال به خانه برگشت اما در سالگرد پرواز مادرش؛ مادر شهید منصور فاطمهباف که پسرش همراه احمد به کشور بازگشته، بر پیکر احمد میآید و شروع به دلداری میکند: رولَه غصه نخور، منم مادرتم.
«عزیزم احمد که مادر نداری؛ عزیزم احمد تو هم مثل پسرم هستی؛ همه شهدا مثل فرزندانم هستن؛ غصه و ناراحت نشی؛ دست مادرت را بگیر و او را به بهشت ببر.»
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
میرهجلوترمیبینهآقاامامزمان...
میگهیابنالحسن؛آقاجانجونمبهفدات
چراصورتتانقدسیاهوڪبوده...
آقاامامزمانمیگن...
شیخنمیدونۍ...
هریهگناهۍڪهشیعیانمامیڪنن
یهسیلیهتوصورتمن((:
نڪنهفڪرڪردۍاینڪهمیگن
گناه؛سیلیهبهصورتآقا
الڪیه؟!
بفرما...اینمسندش !
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•~🌿🌸~•
📽اگه #امام_خمینی زنده بود...
👈درخواست فرزند شهید مدافع حرم #حمیدرضا_فاطمی_اطهر از رهبر انقلاب
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
عـادتبهگـناه
مثـلخـوابیدنتوتختِ
گرمونـرممیمونـه !!
خوابیدنرویاونراحـته ؛
امابلندشدنخیلیسخته !!!
+حواستباشهبهچیعادتمیکنی✨
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
توقنادیڪارمیکردم،یکباراومدپیشم
وگفت:مجید،جایۍسراغندارۍبرم
کــارکنـم؟
گفتمچرا،همینآقاییڪهتوقنادیش
ڪارمیکنمدنبالشاگردمۍگردهمیایۍ؟
نپرسیدچقدرحقوقمیده!!نپرسید
روزیچقدربایدڪارکنه!!نپرسید
بیمهمیکنهیانه!! فقطگفت:مـوقـعاذانمیذارهبــرم
نمــازمرو بخـــونم؟!
#شهیدمحسـنحججے🕊-!
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
•آیـدِۍمَـذهَبۍ..
بیـوگِرآفِۍمَـذهَبۍ..
اسـمِپُروفآیِلمَـذهَبۍ..
عڪسِپُروفآیِلمَـذهَبۍ..
دِلِتچِـہجوریہ ؟!
ذِهنِـتڪجـاهامیـرِه؟!
بَـرآۍِڪِیڪآرمیڪُنۍ؟!
دِلشُـدهجـآینامحـرم . .
ذهنشُـدهفڪرڪَردَنبِہگُنـٰاھ
ڪارشُـدهریا . .
ڪُجادآرۍمیـرے؟!
بـآخودِتڪهرودَربآیِستۍنَـدارۍ!
بِشیـندونِہدونِہگُناهاتـوازخـودِتدورڪُن•
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
•~🌿🌸~•
[وقتی دست #جوانان را
در دستِ امامحسیــــن«؏»
قرار دهید ، مشکل آنها حل میشود
و امام بامهربانی بھ آنها نگاه میکند.]
-شهیدابراهیمهادی🕊
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🎬 #کلیپ «به سن که نیست»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 فهمی که ما الان از امامت داریم برخی از یاران حضرات نداشتند...
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🎬 #کلیپ «ظهور از زبان امام جواد»
🔸 امام جواد (علیهالسلام) بارها از غیبت امام زمان خبر داده است.
ايشان در حديثی میفرمايد:
«همانا قائم از ما همان مهدى است كه واجب است در غيبتش منتظر ماند و هنگام ظهورش از او اطاعت شود، او سومين از اولاد من است...».
راوی مىگويد: «به امام جواد (علیهالسلام) عرض كردم: چرا قائم را منتَظَر خوانند؟...
▪️ ویژه شهادت #امام_جواد علیهالسلام
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🔺درس های #مهدویت
👤علی اکبر رائفی پور
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
⏪قسمت بیستم 📝شرح روایات مهدوی 📜روایت زیبای دیگر در زمینه دوازده امام، روایت شماره [195] کتاب منتخ
⏪قسمت بیستم و یکم
📝شرح روایات مهدوی
📜روایت دیگر ، روایتی از کتاب ″کمال الدین، ج2، ص358″ که آیات مهدوی هم در آن است.
⚜مفضل بن عمر می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم که در کلام خدای بزرگ آیه [124/بقره] «وَ إِذ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ، آنگاه که خدای ابراهیم او را به کلماتی آزمود و او آنها را به اتمام رساند» خدا ابراهیم (ع) را به کلماتی آزمود، کلمات چه هستند؟
✅فرمود؛ آنها کلماتی بود که حضرت آدم از خدا دریافت کرد و در نتیجه خدا توبه او را پذیرفت و آن چنین بود « ای خدا از تو در خواست می کنم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که توبه ام را بپذیری! پس خدا توبه او را پذیرفت همانا او توبه پذیر و مهربان است. »
⁉️گفتم ای پسر رسول خدا معنای این سخن خدا که می فرمایند «فَأَتَمَّهُنَّ، پس آن را به اتمام رساند» چه هست؟ فرمود؛ یعنی خدا آن کلمات را که تنها سه امام در آن ذکر شده بود (حضرت علی و امام حسن و امام حسین) به دوازده امام که نه نفرشان از فرزندان حسین هستند رساند و کامل ساخت. (یعنی در این ذکر سه تا بود، خدا نه تا امام دیگر از صلب امام حسین اضافه کرد شد دوازده تا)
⬅️گفتم ای پسر رسول خدا مراد از این کلام خدای بزرگ «وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ.. [28/زخرف] و آن را کلمه ی ماندگاری در نسل او قرار داد» چیست؟ فرمود؛ مراد از آن امامت است که خدا آن را در نسل حسین (ع) تا روز قیامت قرار داد.
⁉️گفتم ای پسر رسول خدا چه شد که امامت در فرزندان حسین (ع) قرار گرفت و در فرزندان حسن (ع) قرار نگرفت با اینکه هر دو فرزندان رسول خدا هستند؟ فرمود؛ همانا موسی و هارون دو پیامبر مرسل و دو برادر بودند خدای بزرگ نبوت را در صلب هارون و نه از صلب موسی قرار داد.
✅(خیلی جالب است، مقام موسی (ع) بالاتر بود ولی خدا نبوت را در صلب حضرت هارون قرار داد. مقام امام حسن مجتبی از امام حسین بالاتر بود و هر دو زنده بودند، امام حسن امام بود پس معلوم است که مقام امام حسن (ع) بالاتر است ولی خدا مثل قضیه هارون و موسی در صلب پایین تر، در صلب امام حسین (ع) قرار داد)
💢و کسی حق ندارد بگوید چرا خدا چنین کرد، امامت نیز جانشینی خدا در زمین است و هیچ کس حق ندارد بگوید چرا خدا آن را در صلب حسین قرار داد و نه در نسل حسن! زیرا تنها خدای تبارک و تعالی ست که در کارهای خود حکیم است و از آنچه انجام می دهد بازخواست نمی شود و دیگران هستند که به خاطر کارهای خودشان بازخواست می شوند.
🔹ادامه دارد ....
📘برگرفته از کتاب ″منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (عج)″✍ نوشته ی آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی
👤استاد احسان عبادی
#حدیث_شناسی ۲۱
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
⭕️ در آخرالزمان مشکل اصلی، خوبان هستند؛ نه کفار 🔹 در آخرالزمان مشکل اصلی، آدمخوبها هستند؛ نه کفار
⭕️ ظهور را نزدیک ببینید
🔹 یکی از وظایف بسیار مهم که دوستان بزرگوار و مومن باید در رابطه با وجود مقدس امام زمان علیه السلام و مسئلهی ظهور خیلی به آن اهتمام بورزند نزدیک دیدن ظهور است. ما در روایاتمان به عناوین مختلف و تعابیر مختلف این توصیه را از اهل بیت داریم که ظهور را نزدیک ببینید. نزدیک دیدن است که شما اگر شب گذشت حتی تا شب بعدی هم نگو که نمیآید فردا صبح ممکن است بیاید.
📚 حجت الاسلام مسعود عالی - علائم ظهور و وظیفه منتظران, برنامه سمت خدا
#سخن_علما_و_بزرگان ۱۸
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
1_2286423486.mp3
9.08M
مَندُعآيفَرجمیخوآنَمبیـآآقـا؎ِمَن!
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sadk_shohada🍂⃟💕
کربلا
هر کس نرفته
با رضا مطرح کند ؛
از ميان
پنجره فولاد
امضاء ميرسد...:)🤍
#امام_رضا
19.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا محبت حسین رو به هرکشی نمیده !!!
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sadk_shohada 🍂⃟💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا یعنی فقط حسین 💗💗
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
•حسین"ع"من . . . •میشودنیمهشبـیگوشهبینالحرمین •منفقطاشکبریزمتوتماشابکنی؟ 💔 فقط ۳۱ روز
دقیقا یک ماه تا محرم ...
هفتاد روز تا اربعین !
بطلب آقا جان 🖤
#رمان مسیحای عشق
# پارت ۳۸۶
این نصیحتا،فقط دلداریم بده.. بگو این کابوس یه روز تموم
میشه...من الآن به امید نیاز دارم فاطمه...
چند ثانیه،سکوت برقرار میشود،اشک هایم را پاك میکنم... باز هم
خودم را باختم... نباید اینطور پیش برود..
:+باشه.. ولی اول بگو ببینم این پدر روحانی چه شکلی هست؟
لحن شوخی،همه ي صداي پر از اداي فاطمه را میگیرد. میخندم،فارغ
از تمام مشکلات و سیاوش ها و مسیح ها...
_:پدر روحانی؟؟
:+آره دیگه.. تو رو خدا زنش شدي بگو بره اسمشو عوض کنه.. این
چه اسمیه آخه...از قیافه ش بگو...
:_چی بگم آخه؟؟ صورتش معمولیه..
:+معمولی خوبه.. مرد که نباید خوشگل باشه...
نمیتوانم از چشمانش بگویم... نه به فاطمه،نه به هیچکس.. نمیتوانم از
برق خارق العاده ي چشمانش بگویم... حتی خودم را هم نمیتوانم
توجیه کنم که این چشم ها،چرا اینقدر برایم مرموزند...
:+حالا لباس چی میخواي بپوشی؟
صداي فاطمه،مرا به خودم دعوت میکند.
:_نمیدونم.. چی بپوشم به نظرت؟؟
#پارت ،۳۸۷
:+یه چیزي بپوش مامان و باباش خوششون بیاد دیگه.. پدرروحانی
که پسندیده رفته...
پشت بندش،میخندد.
:_فاطمه؟؟
:+باشه باشه من تسلیم...
لحنش عوض میشود
:+نیکی مراقب خودت باش.
نباید بگذارم باز هم اشک هایم جاري شود،براي امروز کافی است.
:_من برم فاطمه.. بازم باهم در تماسیم..
:+برو به سلامت... بیخبرم نذار..خداحافظ
:_خداحافظ
تلفن را روي تخت میاندازم.
من چقدر نازك نارنجی شده ام!
به طرف کمد میروم.
پیراهن بلند توسی میپوشم و روسري سفید با طرح هاي توسی...
مرده!!!
#پارت ۳۸۸
گرد مرگ به تمام جوانیم پاشیده ام!
نگاهی به خودم در آینه میاندازم،چقدر این دختر درون آینه برایم
غریبه است.
شاید اگر صبر می کردم زمان حلال تمام این مشکلات می شد...
اما نه!
گذشت زمان نه عقاید من را تغییر می دهد و نه تفکرات پدر و مادرم
را...
گذشت زمان سیاوش را امیدوارتر می کند و من را درگیرتر...
نباید بیشتر از این وقت تلف کنم.
از اتاق بیرون میروم. جنب و جوش عجیبی بر خانه حاکم است.
خدمتکارانی که فقط در مهمانی هاي بزرگ میآمدند، گوشه و کنار
خانه میبینم.
این همه تقلا،فقط براي یک مهمانی کوچک هشت نفره؟؟
صداي مامان را از گوشه ي سالن میشنوم،به طرفش میروم.
مشغول صحبت با تلفن است. هنوز متوجه حضور من نشده...
:_آره دیگه،یهویی شد...
:_نه خواستگاري که نیست... بله بُرون عه یه جورایی...
#پارت ۳۸۹
_:سلامت باشین... آره دیگه این دو نفر همدیگه رو خیلی وقته
میشناسن... مام گفتیم همه چی رسمی بشه...
به طرف آشپزخانه میروم.
مامان و بابا واقعا خیال میکنند من از روي علاقه میخواهم با مسیح
ازدواج کنم.
از فکرش پوزخندي روي لب هایم کش میآید.
من...علاقه...آن هم به مسیح...؟!
خنده دار است.
وارد آشپزخانه میشوم،منیر سخت مشغول تدارك دیدن است...
:_خداقوت منیرخانم
به طرفم که برمیگردد،صورت خوشحالش را میبینم.
:+قربونت برم عروس خانم...
جلو میآید و بازوهایم را میگیرد
:+چقدر ماه شدي هزار ماشاءاللّه... هزار الله اکبر.. ماشاءالله...
:_تو هم خوشحالی که من دارم میرم منیرخانم؟
:+نه خانم. من خوشحالم که سر و سامون گرفتین.. بالاخره هر کسی
یه روز ازدواج میکنه..
دلم نمیآید شادي اش را برهم بزنم... دوست ندارم غصه ي مرا
#پارت ۳۹۰
بخورد.. همین که مامان و بابا و منیر فکر کنند من به سوي
خوشبختی میروم،برایم کافیست...
_:مزاحمت نمیشم،به کارت برس.
*
روبه روي مامان و بابا در ورودي سالن میایستم تا خوشآمد بگویم..
صداي منیر میآید که مهمان ها را راهنمایی می کند.
اول، عمومحمود وارد میشود.
مردي باابهت و بلندقد.بسیار شبیه پدربزرگ است،منتهی جوان تر
جلو میآید و با مامان دست میدهد،بعد به طرف بابا میرود.
آغوشش را باز میکند،اما بابا خودش را کنار میکشد.
چه کینه ي عجیبی در دل بابا افتاده.
بابا نگاهم میکند،التماس را در چشمانم میریزم و او میبیند.
دستش را دراز میکند و با عمو دست میدهد.
لبخند روي لب هاي عمو مینشیند،اما بابا همچنان جدي است..
خوشحالم،قدم اول را براي آشتی برداشتم..
عمو به طرفم میآید و بغلم میکند.
نفر دوم زنعمو است.زنی خوش استایل و موقر..
موهاي طلایی اش،زیر شال گلبهی اش برق میزنند.
جلو میآید و مامان را بغل میکند،به نظر مهربان و دوست داشتنی