🔴کتاب جاهلیت مدرن کتابی برای عصر حاضر. 📖
📚مشکلات جامعه در آخرزمان
#کتاب_بخوانیم
#کتابهمراه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توبه آمرزیده...
گناهان مومن وقتی که توبه کرد آمرزیده است!
#نکته_اخلاقی
➖➖➖➖➖
#حکیمانه
💠بزرگی گفت : وابسته به خـدا شويد
✨پرسيدم : چه جوری ؟
💠گفت : چه جوری وابسته به يه نفر ميشے ؟
✨گفتم : وقتے زياد باهاش حرف میزنم
💠زياد ميرم و ميام .
✨گفت : آفرين زياد با خــدا حرف بزنـــ
💠زياد با خــدا رفٺ و آمد ڪنـــ ...!
🌸🍃⇜وقتے دلٺ با خـداسٺ،
بگذار هر ڪس ميخواهد دلٺ را بشڪند...
🌸🍃⇜وقتے توڪلت با خـداست،
بگذار هر چقدر ميخواهند با تو بے انصافے ڪنند...
🌸🍃⇜وقتے اميدٺ با خـداسٺ،
بگذار هر چقدر ميخواهند نا اميدت ڪنند...
🌸🍃⇜وقتے يارٺ خـداسٺ،
بگذار هر چقدر ميخواهند نارفيق شوند...
هميشه با خـدا بـمان.
🕊﴿چترِ پروردگار، بزرگترين چترِ دنياستــ...﴾🕊
❣فقط به امید خودٺ خــداجونـــ...
❣نه به امید بنده های بے خودتـــ ...
✔عبادت و عبوديت
🔹فرق بین عبادت و عبودیت: عبادت وسيله است ولي عبوديت هدف است. عبادت وسیله است برای اینکه انسان را به عبودیت و بندگی برساند. از عبادت میتوان به درجه عبودیت رسید و از عبودیت میتوان به درجه ولایت رسید.
مثل درخت های میوه، از آب، نور خورشيد، هواي مناسب و زمين استفاده مي كنند و از آفات و آسيبها هم حفظشان مي¬كنند تا از این چوبهای خشکیده برگی بیاید و میوه¬ای بدهد. اگر نگذارند آب، نورخورشید و هوا به اين درخت برسد، محصولي نمی¬دهد. يا اگر مراقبت نكنند و درختها را آفت بزند باز ميوه نمي¬دهد. ما هم بمنزله آن درختها هستيم. واجبات و مستحبات مانند آب و نورآفتاب هستند كه بايد به ما برسند تا ما ثمر بدهيم و توحيد و ولايتمان تقويت شود. و محرمات و مكروهات بمنزله آفات و مشكلات هستند كه نبايد به ما برسند و الا ما فاسد مي¬شويم و هيچ ثمري كه نمي¬دهيم تازه ممكن است اثرات فاسد كننده و مخرب هم از ما صادر شود. عبادت به منزله آن آب و آفتاب و هوا است و عبوديت بمنزله آن ميوهايي است كه اين درخت مي¬دهد.
آیت الله ناصری
✅ من ضمانت می کنم
✍️ اینجانب متعهد میشوم تمام مخارج فرزند شما را از لحظه انعقاد نطفه تا سن ۲۰ سالگی تامین کنم.
با این تعهد حاضرید چند فرزند به دنیا بیاورید؟؟
✅ باور کنیم خدای متعال بیشتر از این مدت را امضا کرده است.
پس به دستور خالق توانا، فرزندان خود را از ترس فقر نکشید...
✨ولا تقتلواأَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاق نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ
(سوره انعام، آیه۱۵۱)
#فرزند_آوری
#سقط_و_قتل_جنین
#رازقیت_الهی
✍ لطفا متن زیر رو با دقت بخوانیدو ازش نگذرید.
*پلان اول :*
*مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهده بگیرم.*
*کیان: این کار را نکن امیر*
*مختار: برای چه؟*
*کیان: چون وقتی شما وارد عرصه نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این، روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد]*
*پلان دو :*
*عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد.امام علی علیه السلام، تنها شده ،*
*در میان لشکریان قدم میزند ، اشک میریزد و ندا میدهد :*
*«أین عمار؟ ...... أین عمار؟»*
*عمار کجاست؟*
*عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد .*
*تا وقتی عمار بود ، با خطبه ها و روشنگری هایش، راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق می بست ،*
*اما حالا ..*
*پلان سه :*
*چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند ؛*
*💥حمله ی فرهنگی ،*
*💥شبیخون فرهنگی ،*
*💥ناتو فرهنگی ،*
*همه را میگوید، اما ما فقط نگاه میکنیم .*
*⚡️کار به جایی میرسد که ندای«أین عمار» شان به آسمان میرود ، اما باز هم فقط نگاه میکنیم .*
*حالا خودش یک تنه به میدان می آید ، حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد،*
*برجام دو و سه و چهار، دنیای گفتمان ،همه را رد میکند،*
*ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشن گری میکند.
*اما ....*
*حواسمان نیست ، که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده .*
*تنها شده ،*
*خودش یک تنه به جنگ میرود .*
*خودش میگوید من سالهاست دارم شمشیر میکشم .*
*میدانی وقتی فرمانده ، ولی ، خودش به میدان می آید یعنی چه ؟ یعنی حال و اوضاع لشکر،خراب است .*
کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند مدت حضرت آقا ، کمی گریه میکردیم که به خاطر بی حالی و بی عرضگی ما و تنها شدن رهبر ، دیگر خودش مجبور است، جواب اراجیف نااهلان را بدهد ...*
*أين عَمّار ؟* تاریخ تکرار میشود.
*معلم تاریخمان میگفت:*
*که امیرالمومنین (علیه السلام) جنگ را در صفین برده بود ...*
*❗️❗️در دقیقه 90 برخی شعار تعامل و اعتدال سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!*
*❗️❗️امام علی (علیه السلام) را به پای میز "مذاکره" کشاندند !!!*
*❗️❗️و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!*
*❗️👈هر چه امام علی (علیه السلام) گفت: "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند...کسی گوش نکرد !!*
*❗️📌تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده ی امام علی (علیه السلام) بود به مذاکره بفرستند !!!*
*❗️👈گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!*
*❗️👈بلاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری !!! برای مذاکره برود ...*
*📌امام علی (علیه السلام) گفت: من به ابوموسی مطمئن نیستم...*
*❗️👈آنها گفتند: شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!*
*📌امام علی (علیه السلام) گفت:من به نتیجه این مذاکرات، خوشبین نیستم. شما به هدفی که از این مذاکرات دارید، نمیرسید.*
*❗️👈گفتند :در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!!*
*📌امام علی (علیه السلام ) گفت: باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود، برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند، نباید اعتماد کرد ...*
*👈مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد.*
*❗️👈تا مدتها، متن مذاکرات محرمانه بود !!!*
*امام علی (علیه السلام) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است...*
*❗️👈ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت:*
*شما توهم توطئه دارید !!! عمروعاص مودب و باهوش است.*🤔
*اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!!*
*👈روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید.*
*👈در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی، تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، امام علی (علیه السلام) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.*
*❗️👈در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!*
*❗️👈ابوموسی خندید و بالای منبر رفت*
*❗️و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم، علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد.*
*❗️👈عمروعاص بالا رفت و گفت: چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم، علی علیه السلام را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!*
*❗️❗️ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست ....*
📌امام علی (علیه السلام) از همان ابتدا خوشبین نبود ...چون دشمن شناس بود ...*
.
*❗️👈 اینچنین بود که معاویه، جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد......*😭
*باشد که از تاریخ درس بگیریم*