eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
364 دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
10.5هزار ویدیو
38 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ، حریم عشق💚... . کسی که رفت. تا نگذارد حریم عاشقی❤️ به دست خونخواران و وحشی خویان عالم بیفتد. . که طاقت دیدن های مادران 😭میهنش را نداشت ، رفت تا نگذارد ناموسش را به تاراج ببرند. . او....از همه چیزش گذشت ، از خانواده اش😔 ، از فرزندانش😞 ، گذشت تا میراث «س»🥀 از سر دختران میهنش نیفتد. . از جانش💔 گذشت تا قهقهه های سرزمینش ، به هق هق گریه😭 تبدیل نشود. . اما... حالا ما برای تو چه کردیم؟😓 مادرمان را جدی نگرفتیم ، یادگار فاطمه زهرا را کنج خانه گذاشتیم و خاک میخورد😭. . تو سرت را دادی🌺 تا روسری هایمان از سرمان نیفتد 😞، تا امنیتمان حفظ شود 😔، در اوج بی خبری بودی تا مبادا حتی یک‌ وجب از خاک میهنت ، از حریم عمه سادات ، به دست آن بیفتد. . تو خود دستمان را بگیر و ما را بلند کن ، این روزها در هیاهوی گم شده‌ایم😔 ، تو راه را نشان بده. . می آید آن روزی که ما هم دلیر مردانی چون تو را پرورش دهیم و به خاک میهنمان هدیه کنیم💐 ، می‌آید آن روز اما به شرط یاری تو☘... 🔷تاریخ تولد❤️ : ۱۳۶۳/۱۱/۱۵ 🔷تاریخ شهادت 🖤: ۱۳۹۴/۹/۲۹ 🔷محل شهادت ❣: حلب سوریه 🔷محل دفن🥀: بهشت زهرا تهران ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ راوی،استاد پناهیان روایتی کوتاه از زندگی شهید مدافع حرم در محضر رهبر انقلاب...که بغض های رهبری را به چهره اش نشاند... 🌷🌷من این شهید رو میشناسم یک فعال فرهنگی یک مدیر تمام عیار جهادی یک فعال در راه اندازی اردوهای جهادی... وقتی به من گفتن ایشون رفت سوریه شهید شد من تعجب کردم... گفتم اینجا این همه کار رو زمین مونده بود...کجا رفت... واقعا انسان کاری بود انسان باعقیده... باعقیده هم رفت سوریه وشهادت رو انتخاب کرد... اما انگار این شهادت یک مرگ اختیاریست من نمیفهمم... وقتی که میخواست بره سوریه دوسال نشست زبان عربی اونم لهجه ی سوری رو یاد گرفت.. وقتی میرفت همراه خودش باپول شخصی کلی دارو میخرید... گاهی میگفت به خیلی ها بدهکارم اما بازم برم از آبروم مایه بذارم تا پول جمع کنم که داروهای بیشتری بخرم ان شاا..حقوق گرفتم پولاشونو پس میدم... چندبار اینطوری از آبروت برای خدا گذشتی؟؟؟ چندبار؟؟ من در محضر رهبر عزیز قسمتی از وصیت نامه ی این شهید رو میخونم... رهبرم؟ آن زمانی که شنیدم رضایت شما در آن است که سوریه نباید سقوط کند من نیز آمدم اینجا تا در اجرای این فرمان شما سهمی داشته باشم رهبرم؟ لبیک به فرمان شما لبیک به  حج است همان لبیک به رسوال الله است همان لبیک به یاحسین است واین را امام بزرگوار به ما یاد دادند... برایم دعا کنید واز من راضی باشید...👆 شهادت... سوریه... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ *روایت هلاڪ 34 تڪفیرے به دست شهید*🕊️ *شهید امیر لطفی*🌹 تاریخ تولد: ۲۷ / ۷ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۲۹ / ۹ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه *🌹همرزم← یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد🥀همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند🌙بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد💫 تا از تیررس دشمنان دور بماند🍂 سپس به ساختمان برگشت و از محفظه‌ای که جای کولر بود، به سمت‌‌ تروریست‌ها شلیک کرد💥 2 نارنجک به داخل ساختمان افتاد💥 که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد💥در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد🥀و با همان وضع به مبارزه ادامه داد🥀تا اینکه ترکش خمپاره به قلب و کلیه‌هایش اصابت کرد🥀و سنگریزه‌ها به‌صورتش خورد🥀 امیر با رشادت زیاد به شهادت رسید🕊️و همان دوستی که نجات داده بود، الان زنده است و خودش را مدیون امیر می‌داند🌷برادرش← امیر برای رفتن به سوریه خیلی تلاش کرد🌙و اوایل که او را اعزام نمی‌کردند آنقدر گریه می‌کرد که چشمانش پف می‌کرد🥀خلاصه او اعزام شد🕊️و یک‌روز در سوریه با رجز خوانی نحن حیدریه، نحن شیعه علی بن ابی طالب» بالغ بر 34 نفر از تکفیری‌ها را به هلاکت رساند💥تا اینکه تکفیری‌ها به پشت درب اتاق سنگر ایشان می‌رسند🍂و یک نارنجک به داخل اتاق پرتاب می‌کنند💥 برادرم نارنجک اول را به سمت خود تروریست‌ها بازپرتاب می‌کند💥اما با انفجار نارنجک دوم🥀💥او به شهادت می‌رسد*🕊️🕋 *شهید امیر لطفی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ شهیدی که هر روز صبح پای مادرش را می بوسید... 🌹مدافع حرم شهید امیر لطفی🌹 🌷🌷🌷 امیر خیلی با معرفت بود، جلوی درب مسجد ایستاده بودیم، یه چرخی هم که بارش میوه ی طالبی بود جلو مسجد داشت میفروخت، یه آقایی که داشت سوا می‌کرد یه طالبی از دستش افتاد و له شد، بدون اینکه فروشنده ببینه گذاشت رو چرخ و بقیه رو خرید و رفت. امیر که این صحنه رو دید رفت جلو همون طالبی له شده رو خرید، اون طالبی رو خرید بدون اینکه فروشنده متوجه بشه.🌷🌷 🌷شهیدی‌که‌ هر روز صبح ‌ پای‌ 🌾مادرش ‌را میبوسید... شهادت ۹۴/۹/۲ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ امر به معروف به روش رفتاری 📌شهید عبدالحسین از کودکی حیا خاصی داشتند و به همه توصیه میکردید که حجابشون را حفظ کنند 📌طبق گفته مادرشون وقتی کلاس اول بودند خانم معلمشون در بهار مقنعه اش را برمیداشته و که از این کار معلم ناراحـــــت میشد سر کلاس درس حاضر نمیشدند و پشت در کلاس می نشسته و نقاشی میکشدند که از طرف مدیر مدرسه مادرش را احضار میکنند و جویای این کار او می شوند.❗️ 📌وقتی مادر از عبدالحسین دلیل کارش را میپرسند عبدالحسین اعتراض به بی حجـــــــابی معلم سر کلاس می کنند و از آن روز معلمش خانم متدین و با حجابی میشوند و متوجه می شوند که حجاب خودشون را جلوی بچه ها هم رعایت کنند شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان🌹 /۱۰/۲۹ 💔 🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💌 🌕شهید مدافع‌حرم عبدالحسین یوسفیان ♨️اینم عاقبت تأخیر در نماز صدای اذان را که می‌شنید، دست از کار می‌کشیــــد؛ وضو می‌گرفــــت و بااخــــلاص در درگاه خدایش نمــــاز می‌خواند. نمازخواندنش دیـــدنی بـــود؛ تا به حال کسی را با این حــــال و خلــــوص ندیده بودم😍 یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم؛ کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم. صــــدای اذان را می‌شنیدیم که عبدالحسین گفت: «پیــــاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویــــم!» یکی از دوستان گفت: «تا گردان راه زیادی نیســــت؛ در گــــردان نمازمان را می‌خوانیــــم»🤨 در طول مسیــــر، عبدالحسین دائمــــاً می‌گفت: «اگر در زمــــانِ نماز اول وقت تأخیــــر بیفتد، در تمام کارها تأخیــــر میُفتد!» یکهــــو برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن مشکل، توقّف کردیم. عبدالحسین خنده‌ای کرد و گفت: «اینم عاقبت تأخیــــر در نمــــاز»😏 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات   🌿اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان🕊️🌹 1365/4/15 :تاریخ تولد محل تولد شهر دستگرد از توابع شهرستان برخوار 1394/9/29 :تاریخ شهادت حل شهادت خانطومان سوریه شهید عبدالحسین یوسفیان در تاریخ 1365/4/15 در شهر دستگرد از توابع شهرستان برخوار اصفهان متولد شد. بعد از پایان دوران تحصیل وارد دانشگاه افسری امام حسین (ع) شد و وارد سپاه شد عبدالحسین یوسفیان از شهر دستگرد برخوار و از اعضای گردان 104 امام حسین (ع) شاهین شهر بود در تاریخ 1388/8/8 مصادف با ولادت امام رضا علیه السلام عقد کرد و در تاریخ 1389/3/30 (13) (رجب) مصادف با ولادت امام على عليه السلام در جوار خانه خدا در سفر حج ازدواج کرد زینب یادگاری است که از شهید یوسفیان به یادگار مانده است که در تاریخ 1392/2/2 متولد شد زینب زمانی که پدرش در سوریه بود در تمام تماسهای تلفنی از پدرش درخواست عروسک میکرد اما در دو هفته آخر فقط برگشتن پدرش را آرزو داشت و عروسک را فراموش کرده بود. و پدرش هم به قول خود وفا و عروسکی که برای دخترمان را خریده بود به دوستانش داده بود و آنها هدیه پدر را برایش آوردند. تیر ماه سال 1394 بود عبدالحسین برای دفاع از حرم ثبت نام کرده بود و 14 آبان ماه 1394 به او اطلاع دادند که برای این سفر انتخاب شده است. سه روز بعد هم در 17 آبان ماه بود که به صورت داوطلبانه راهی سوریه شد. این اولین و آخرین اعزامش بود. ده دقیقه ای با زینب حرف زدن و زینب به باباش میگفت: « بابایی پاشو بیا دلم خیلی برات تنگ شده آخرش هم گفت بابایی من دیگه عروسک نمی خواهم فقط بیا و این آخرین تماسشان بود ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ يكي از همكارانش مي‌گفت ابوذر هميشه سر كار روي يك برگه مي‌نوشت: شهيد ابوذر امجديان. خوش به سعادتش و به او غبطه مي‌خورم و مي‌گويم ابوذرجان مگر قول ندادي بروي و بعد بيايي من را ببري سوريه زيارت همرزمانش از جسارت و شجاعتش هم برايم بسيارمي‌گويند. تعريف مي‌كردندكه هميشه آقا ابوذر با روي گشاده به عمليات می‌رفت و به رزمنده‌ها مي‌گفت:بچه‌ها بدويد برويد عمليات بدويد برويم حمله و همه می ‌خنديدند. دوستش مي‌گفت: لحظات آخر آب برايش بردم و او نخورد و با لب تشنه به ديدار اربابش امام حسين(علیه السلام) رفت. مي خواهم بگويم عمه جان، ابوذرم آمد تا مدافعت شود.هواي من را داشته باش. هواي بي‌قراري‌هايم را و دل بي‌تابم را. خانم جان دست من را هم بگير تا بتوانم مدافعت شوم.توخودمي‌داني كه من چقدر ابوذرم را دوست داشتم و او را به تو هديه كردم.من از دوست‌داشتني‌ترين زندگي‌ام گذشتم تا به لبخند رضايتي از تو برسم. من از او گذشتم تا تو بار ديگر بند‌هاي اسارت را نبيني. بي‌بي جان عاقبت من را هم چون ابوذرم شهادت قرار بده و زيارتي كه حلاوتش طعم تلخ فراق را از من دور كند. 🌷 .🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾•••
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💍 🟣شهید مدافع‌حرم ابوذر امجدیان 🎙راوے: همسر شهید 💙من و همسرم هردو اهل روستای سهنله از توابع شهرستان سنقر استان کرمانشاه هستیم. خانه‌ی ما و خانه‌ی پدری همسرم چند کوچه با هم فاصله داشت. ابوذر برحسب اتفاق یکبار مرا دیده بود و با خانواده‌اش مسئله را در میان گذاشته بود. 💜پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاریا‌م آمدند که بنده نیز چون شناخت کافی از ایشان داشتم، در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم. اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخ‌طبعی او مرا شیفته خود کرده بود. ابوذر پاسدار بود و منم همیشه آرزو داشتم که با یک پاسدار ازدواج کنم. 💙همان روز از سختی‌های زندگی با یک نظامی برایم گفت و اینکه احتمالاً پیش بیاید که چندماهی در مأموریت باشد و منم پذیرفتم اما هرگز فکر نمی‌کردم که ابوذرم به شهادت برسد و همسر شهید شوم. در نهایت من و ابوذر با مهریه ۷۲سکه، در اول آبان سال۱۳۸۹ ازدواج کردیم. من توفیق داشتم شش‌سال در کنار بهترین همراه و همسنگرم باشم. ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات   ☔️اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد☔️ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💠همیشه سعی میکرد تا حد امکان گره گشای مشکلات همنوعان دوستان آشنایان باشد وآنچه برایش مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. ابوذر از یاد همنوعان غافل نمیشد با اینکه سن زیادی نداشت 💠هر زمانی که برای دیدار خانواده اش به  روستا می آمد در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشکلات خانواده اش باز نمی ایستاد و به آنها خدمت میکرد.ابوذر از لحاظ خوش خلقی زبان زد همسایگان و اقوام بود وهمه را دوست داشتند. 💠 ابوذر در رابطه با پدرومادرش احترام خاصی برای آنها قائل بود و به آنها  محبت میکرد و تحمل گرفتاری آنها را نداشت.فرزند نیکی برای  پدرو  مادرش بود ،حتی با کارو تلاش فراوان مخارج شخصی خودشو برای تحصیل به دست میاورد. 💠واز این راه به خانواده خود کمک قابل توجهی میکرد.همسر عزیزم با شورو نشاط ومهر ومحبتی که داشت به محیط گرم خانواده  ،صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.و پدر ابوذر میگفتند با اینکه خسته از سر کار می آومدم با دیدن ابوذر تمام خستگی ها و مرارتها از وجودم پاک شد ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ شهیدے کـه در روز تاسوعا اِرباً اِربا شد🥀 🌷شهید ابوذر امجدیان تاریخ تولد: ۲۸ / ۵ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: کرمانشاه/سنقر/سهنله محل شهادت: سوریه *🌷همسرشهید← ابوذر همیشه سر کار روی یک برگه می‌نوشت: شهید ابوذر امجدیان🌙او داوطلبانه به سوریه اعزام شد و زیاد به ماموریت میرفت💥 دوستش می‌گفت لحظات آخر آب برایش بردم و او نخورد💧 و با لب تشنه به دیدار اربابش امام حسین(ع) رفت🥀ابوذر بیسیم چی بود📞 اما در عملیات ها شرکت می‌کرد و در تماس ها می‌گفت که به منطقه می رویم و به دفاع مشغولیم.💥در یکی از عملیات ها خمپاره‌ای به اطرافشان اصابت می‌کند💥 و ایشان از سمت راست دچار مجروحیت می‌شود🥀لبش پاره و چند ترکش به سینه‌اش خورده🥀و پای راستش قطع شده بود🥀 او و همرزمانش همگی اِرباً اِربا شدند🥀ابوذر در روز تاسوعا🏴و در سالروز ازدواجمان💍ساعت ۸ صبح به شهادت رسید🕊️ پیکرش از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۴ عصر در همان منطقه می‌ماند☀️و زمانی که همرزمانش قصد برگرداندن پیکر او را با ماشین دارند باز هم یک موشک به ماشین آن‌ها اصابت میکند💥 و همرزمان شهید می‌شوند🥀ابوذر همیشه می‌گفت درجه برای من مهم نیست من سرباز امام زمان (عج) هستم🌙 ایشان در روز تاسوعا روز جمعه شهید شد، روز جمعه پیکرش برگشت و روز جمعه اربعین نیز چهلم او بود*🕊️🕋 💙🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ زمیـن حقیـر بود بـرای داشتنـت آسمان به تو بیشتر می ‌آید . . . 💢خاطره‌ای‌‌به‌نقل‌ازمادرشهید‌سجادعفتی🍃 سجادبه‌اجبار‌رفت‌ولی‌نه‌به‌اجبارمااااا....! سوریه‌که‌رفت‌زنگ‌زد‌گفت‌‌مادرامام‌رضا(ع) غریب‌نیست‌بیایید‌ببینید‌حرم‌حضرت‌زینب(س) وحضرت‌رقیه(س)چقدرمظلومه، هیچ‌کس‌جزمامدافعین‌‌توی‌حرم‌نیست😭 اینهاراتعریف‌میکرد‌واشک‌می‌ریخت😭 عکسش‌کنار‌ضریح‌رافرستاده‌که‌باچه‌مظلومیتی گردنش‌راکج‌کرده‌وبه‌ضریح‌تکیه‌داده یکی‌از‌اقوام‌آمده بود‌خانه‌وبه‌عنوان‌دلسوزی می‌گفت‌چرا‌گذاشتیم‌سجادبه‌جنگ‌برود ؟ سجادرا‌به‌اجباربردند‌گفتم‌‌بله‌سجادبااجباررفت ولی‌نه‌به‌اجبارما،دوهفته.روزه‌نذرکرد تاخداکمک‌کندوبرودبعدازدوهفته‌روزه‌گرفتن خداحاجتش‌رو دادورفت‌جوان‌بودکه‌خودش می‌خواست‌همه‌جوان‌هایی‌که‌رفتند خودشان‌می‌خواستندخیلی‌ازدوستان‌سجاد که‌الان‌درسوریه‌هستند چندنفری‌هم‌تازه‌برگشته‌اندماالان‌درمحله چندشهیدودوتاجانبازداریم ......🕊🕊🌺🌺 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ بعد از تیر خوردنش بچه‌ها اومدن به کمکمون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم.. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ گفتنی نیست ولی، بی تو کماکان در من نفسی هست دلی هست ولی جانی نیست... شهید سجاد عفتی🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ سجادگريه😢 مي كرد و مي گفت: سعيده جان خيلي دلم برايت تنگ مي شود 😔بدان هميشه كنارت هستم. برايم دعا كن اگر ته دلت راضي شود همه چيز درست مي شود. پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود. جلوي در پوتينش را محكم بست. گفت: خيلي به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داري. رفت تا سركوچه و دوباره برگشت. مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه. يك شب قبل از شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت يك آقاي نوراني در دست چپم جاي حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتري با نگين فيروزه و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتي براي سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه يك سعادت بزرگي نصيبت مي شود. گفت: بي بي امضا كرده و كارمان درست مي شود.😍 🌺 ...🌹🌹🕊🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ○تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود ○به سختی گفت کمکم کنید روی زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفته ○گفت آخه اومده ، می خوام بهش سلام بدم😭 ¤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله¤ 🌷 ●ولادت  : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر ●شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه ●آرامگاه : شهریار - گلزار شهدای رضوان ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ 🕊🌺 🍁سجاد کهف الشهدا رو خیلی داشت. هر وقت بحث از اردو می شد می گفت بچه ها رو ببریم کهف الشهدا اونجا یه هوای دیگه ای داره. خیلی مهــــــــــربون و بخشـــــنده بود ،یه شب زمستونی  وقتی همه جمع شدیم گفت امشب همه چی با خودم هست، و همه ی کارها حتی خــــــــــرید تغذیه ی بچه ها رو هم خودش با پول خودش انجام داد. انقدر دلســــــــــوز و مهـــــربان بود که با ماشینش اومد دنبالمون، و دوتا از بچه هایی که زیاد مسجد نمیومدن هم اورد ،بهم گفت  که باید به بچه هایی که کمتر بین بچه های مسجد هم هستن توجه کرد. هنوز یکسال نگذشت که  دیگه لازم نبود کسی از بچه ها برای زیارت شهدا بره  کهف الشهدا چون مرقد خودش تو بهشت رضوان برای  همه ی کسانی که حاجتی دارن شد ملجا و پناهگاه. و خیلی حاجت میده ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🍂🍃 🌸یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده  و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز پیکر شهید مدافع حرم با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته: 🌸ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم  و  با می شوم. 🌸راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز ،معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیننا مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🌺همسر شهید: سجاد ورزشکار و مربی کشتی و بسیار مهربان بود ولی معرفت، بارزترین ویژگی ایشان که زبانزد عام و خاص بود و دوستان بسیاری داشت. 🍃سجاد دو بار برای مقابله با تکفیری‌ها به عراق رفته بود که بعد از آن در تکاپو بود تا به سوریه برود به ویژه پس از شهادت دوستش مصطفی صدرزاده از شهدای مدافع حرم، عفتی دیگر قرار نداشت و حتی یک بار به سوریه پرواز داشت که پروازش کنسل شد. 🍃زمانی که به سجاد می‌گفتم به سوریه نرود در پاسخ می‌گفت، این جنگ متصل به جنگ ظهور امام زمان (عج) است اگر امروز نروم یک تا دو سال دیگر همه باید برویم. 🍃سجاد همیشه می‌گفت، ائمه اطهار (ع) در کشورهای عربی بسیار غریب هستند و حرم‌هایشان همیشه خلوت و به آن رسیدگی نمیشود. 🌷 ... 🥀 🥀 🕊🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛ مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و ان‌شالله این پل با  شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبت‌ها، فقط برای امام حسین علیه السلام گریه کنید فرزند عزیزم را به درس خواندن، تقوای الهی، نماز و حجاب توصیه می‌کنم. حلالم کن، خواهرانم و برادرم حلالم کنید. رهبر عزیزم را که راه امام عصر(عج) را ادامه می‌دهد، فراموش نکنید و یاریش نمایید. شهید سجاد عفتی🌷 شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲۹، خانطومان - سوریه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✨ 🔹شهیدی که در لحظه شهادتش امام حسین(ع)را دید.... بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم.. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ ‌‎‌‌‌‎•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا