eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
362 دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
10.5هزار ویدیو
37 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۱۷ آذر سالروز شهادت مدافع حرم «ایوب‌رحیم‌پور» ✅روایت همرزم شهید مدافع حرم " ایوب رحیم پور " از شب آخرین شب ... 💠 غسل کرد و از همه حلالیت گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم ، همه خندیدند و دستش انداختند و با خنده میگفتند : ایوب برو منتظریم برگردی؛ ولی اون گفت : من میبینم که برگشتنی نیستم منتظرم نباشید ... کسی باور نکرد ... اما سحرگاه ، بعد از همه عبادتهایی که اون شب توی اون خونه با پروردگار خودش انجام داد ، برنگشتنش رو به همه دوستانش ثابت کرد ... 🕊۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " ایوب رحیم پور " گرامی باد 🕊 میـان معـرڪہ ... لبخنــد می ‌زنی به عشــق ؛ حمـــــاسه ... چون به غزل ختم می‌شود زیباست ! ......🕊🕊🌸🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ |💔| 🌺🍃 تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۰۶/۱۴ محل تولد: خوزستان تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۹/۱۷ محل شهادت: حلب_سوریه وضعیت تأهل: متأهل_داراے۲فرزند محل مزارشهید: امیدیه 👇🌹 ✍...موقع رفتن گفتم‌:"ایوب جان وصیت نامه ننوشتی.." گفت‌:"نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل می‌شود.فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه‌ات را کامل بدهم؛" تصاویر آقا و سیدحسن نصرالله را برداشت و با خودش به سوریه برد. ....🕊🕊🌹🌹 شادی روحش صلوات ❤️💫ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافع‌حرمـ |💔| #شهـیدایوب‌‌رحیـمـ‌پور🌺🍃 تاریخ تو
•••|🥀••• [همسرشهید🌹] ✍...راننده تاکسی بود و با سختیها و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکرد. تا اینکه به واسطه روحانی محل با خانواده‌ای‌آشنا شد، و یک پیوند آسمانی اتفاق افتاد.از آن طرف قصه مریم راددرویش ایوب را به عنوان راننده تاکسی دیده بود و شیفته ایمان و خلق و خوی اوشده بود.و بالاخره این اتفاق زیبا افتاد، و حاصل این ازدواج نیایش خانم و محمداست. پای خاطرات دوران کودکی ایوب که می‌نشستی همیشه از زمان جنگ صحبت میکرد،که بچه بوده و چه طور از ترس بمباران به زیرزمین خانه‌شان پناهنده میشدند.وقتی از آن دورانها میگفت، غمی بزرگ در چهره‌اش نمایان میشد، و آرزو میکرد ای کاش آن زمانها میتوانستم به جنگ بروم و دشمن را نابود میکردم. ایوب زیاد اهل حرف زدن نبود،به خصوص در امور معنوی و عبادی که اصلا حرف نمیزد.بیشتر مرد عمل بود تا حرف، فقط مواردی که پای امربه معروف و نهی از منکر در میان بود حرف میزد و تذکر شدید میداد. به خانه آمده بودوگفت:برای سوریه ثبت نام میکنند، و نیرو میبرند برای خدمت و دفاع از حرم خانم حضرت زینب(س)گفتم: چه خوب، منم با خودت ببر، هر کاری که از دستم بر بیاید انجام میدهم. از آشپزی تا هر کار دیگری، که در حد توانم باشد. گفت: آنجا منطقه جنگی است و خانم نمیبرند. بعد از آن ثبت نام حالات و روحیاتش به کل تغییر کرد،نماز شبش ترک نشد،اعمال مستحبی انجام میداد،همیشه به من میگفت فلان دعا و یا نماز مستحبی را بخوان.هیچ وقت چیزهای مادی از خدا نخواه،همیشه چیزهای بزرگ بزرگ از خدا بخواه. میگفت خانمی وقت نیست باید توشه جمع کنم، رجب، شعبان، رمضان سال گذشته را در هوای گرم روزه گرفت، خودش کوچکترین مسائل دینی را رعایت میکرد و به من هم میگفت رعایت کن، کتاب حلیه المتقین را خودش میخواند و به من هم میگفت حتما این کتاب را مطالعه کن،آخر همه دعاهایش همیشه شهادت بود. دو ماه قبل از شهادتش اعلام کردند که احتمال دارد که به سوریه ببرند. محل خدمت سربازی ایوب مرز بود و مبارزه با قاچاقچی‌ها را تجربه کرده بود.وقتی تایید شد که ببرندش آنقدر خوشحال بود که من تعجب کردم، تا حالا اینقدر خوشحال ندیده بودمش.با خنده و شادمانی گفت:ما هم پریدیم خانمی، خداحافظ... گفتم:تو داری میروی جنگ چرا اینقدر خوشحالی،گفت:نمیدانی من دارم کجا میروم،خانم دنیا برام قفس شده،من دارم از این قفس نجات پیدامیکنم. موقع رفتن گفتم:ایوب جان وصیت نامه ننوشتی، گفت:نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود.فقط من را ببخش که نتوانستم مهریهات را کامل بدهم.عکس های حضرت آقا و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت:اینها تمام سرمایه من هستند،وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم، و همه آن عکسهارا با خودش به سوریه برد. درآخرین تماس خیلی خوشحال بود.گفتم کی برمیگردی؟گفت:خیلی زود..تند تند اتفاقاتی که افتاده بود را بهش گزارش میدادم.در جواب تمامی حرفهای من میگفت:توکل به خدا،و این آخرین تماس من با همسرم بود. تاریخ94/09/17در حلب ترکش خمپاره به سر وقلبش اصابت میکند وایوب به آرزوی دیرینه‌اش رسید. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
|💔|💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۱۷ آذر سالروز شهادت مدافع حرم «ایوب‌رحیم‌پور» گرامی باد. [همسرشهید🌹] •••🥀محمد پارسای سه ساله با لحن بچه‌گانه و باعصبانیت و ناراحتی می‌گفت:"مامان نزار شوهرت بره،گناه داره،میره شهید میشه." ایوب فقط می‌خندید. نیایش بعد از رفتن پدرش جیغ میزدو گریه میکرد و به من می‌گفت:"بابا اگر شهید بشه تقصیر توهستش،من رفتن بابام رواز چشم تو میبینم،همه بابا دارن من ندارم.." حالا بعد از شهادت پدر می‌گویند:"دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن." ایوب می‌گفت:"مریم جان،من میدانم شهید میشوم عکس و فیلم از من زیاد بگیر،بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند." .. 🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم  صبحتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 🥀🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
‍ ‍ 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• "بسم الله الرحمن الرحیم" 🍃نام که به گوش میخورد، قاب عکس دهه هفتادی مقابل چشم ها جان میگیرد، اینبار اما داستان درباره ی پرستویی است که از نسل دهه شصتی ها آمده بود تا باد بهاری شده و خنکایش بر دل بنشیند. 🍃ایوب رحیم پور مدافعی بود که ، غیرتش را به تصویر کشاند. لباس رزم بر تن کرد و بند پوتین هایش را همچون ایمانش محکم کرد. در جنگ تحمیلی نبود اما خدا سرنوشت او را در رقم زده بود؛ سرنوشتی که و خردسال نیز مانع آن نشدند و پدرشان با مُهر مدافع حرم راهی شد. 🍃نماز شبش ترک نمیشد، کارهای مستحبی و دعاهای سحرگاهی‌اش هم ختم به آرزوی بود. همسرش از او سراغ وصیت نامه گرفته بود اما در پاسخ تنها گفت: "نمازت را بخوان همه چیز خود به خود حل می‌شود. فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه‌ات را کامل بدهم" بعد عم عکس و را برداشته و راهی شده است. 🍃فرق است بین کسی که به دنبال شهادت است و کسی که شهادت به دنبال اوست، شهادت هم پا به پای ایوب رفت؛ از تپه ها و های سوریه گذر کرد، در حرم کنار او جست. درنهایت با به سر و قلبش او را در آغوش کشید و ایوب رحیم پور تا ابد جاودانه و سربلند شد. 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : حلب، سوریه 🥀مزار شهید : امیدیه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💠مادر شهید محمد هادی نژاد: 🌷چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم اگر تو بری دیگر کسی را ندارم.... شب که خوابیدم حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم. وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) محمد منو انتخاب کرده بود‌... 🕊۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمد هادی نژاد " گرامی باد 🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم  صبحتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 🥀🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ♡بسم رب الشهید♡ 🍃تک فرزند بود و دردانه‌ی پدر و مادر. دلش گیر جهاد اطراف (س) بود طوری‌که حتی تک فرزند بودن و تنها بودن پدر و مادر هم نتوانسته بود شوق او را برای رفتن کم کند. اصرارهایش برای رفتن تمامی نداشت، از طرفی هم کسی از آرزوی او باخبر نبود و همه خیال می‌کردند او یک است که مسئول گروه جهادی است. 🍃اما منتظر بودن را در عمل معنا کرد و با رجز "بابی انت و امی یا اباعبدالله" رضایت نامه رفتن را گرفت و خود را به کاروان عمه‌ی سادات رساند. در نبودنش جای خالی‌اش حس می‌شد و گوشه به گوشه‌ی شهر دلتنگ فعالیت‌های محمد بود. 🍃فعالیت‌هایی که همه‌شان سرچشمه‌اش شیرپاک مادر و نان حلال پدر است. شهید هادی‌نژاد زنی است که سخنانش در روز تشییع پیکر دردانه پسرش خود رجزی بود برای تمامِ . پای صحبت‌های مادرش که می‌نشینی از خوابش برایت تعریف می‌کند؛ همانی که حضرت زینب(س) آمده بود و محمد را از مادرش طلب کرده بود. چند روز بعد پسرش هوای رفتن کرده و مادر نیز با ذکر (س) بساط رفتنش را مهیا می‌کند. 🍃محمد به آرزویش رسید، هم شد و هم شهید. به دوستان پیوست و  افتخار فدایی دادن در راه خدا را نصیب پدر و مادرش کرد. جوانِ کشور حسینی‌وار زندگی کرد و حسینی‌وار نیز به استقبال شهادت رفت؛ یعنی حقیقتِ "اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمدِِ و آل محمد". امروز سالروز اوست و همه ما محتاج نیم‌نگاهی از قافله‌ی شهداییم، ادرکنی ایها الشهید💔 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : حلب، سوریه 🥀مزار شهید : خوزستان، گلزار شهدای آغاجری ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جرعه‌ای از زلال قرآن 📖سوره ی مبارکه آل عمران،۱۹۱ 💠 الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ 💠 همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده‌اند، یاد می‌کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند؛ (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقام امام زین العابدین علیه‌السلام بر فراز کوهی در حومه شمالی شهر حماه ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️تودهنی حجت الاسلام کاشانی به حجاب استایل‌ها که با دروغ‌هاشون جیب مردم بدبخت رو میزنن ! ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️قیمت دلار سر به فلک کشید، همتی به فکر رفع فیلترینگ/ وزیر اقتصاد: دولت چهاردهم مصمم است که فیلترینگ را بردارد ♦️ وزیر اقتصاد در رویداد ملی ارز دیجیتال: معلوم نیست چرا فیلترینگ را اجرا کرده ایم. 🔻فیلترینگ یک مانع محدود کننده است؛ ما به جای اینکه فضای مجازی را تدبیر کنیم و مدیریت کنیم محدود می‌کنیم که برای دولت این قابل قبول نیست و دولت هم مصمم است که امروز آن را رفع بکند. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢آخرین نگاه به حرم و وداع با حضرت رقیه و گریه شیعیان ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک فیلم کوتاه مربوط به این روزها ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ابو محمد جولانی: قصد داریم دست‌های ایران را قطع کنیم و جنگ را به داخل ایران بکشیم. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بخشی از مصاحبه با یک بازیگر ⭕️ چادرم را در آوردم خیلی حالم بد شد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت.. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد. شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت.. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد.. پروازی با جسم و جان.. کسی دیگر او را ندید، حتی پیکرش پیدا نشد. شهید شاهرخ ضرغام🌷 ولادت: ۱۳۲۸، تهران شهادت: ۱۳۵۹/۹/۱۷، آبادان .......🕊🌸 🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋 ❤️💫ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ 🤍💫الــلــهم صــل ؏ مــحــمــد وآل مــحــمــد ❤️💫ﷺ🤍ﷺ❤️ﷺ🤍ﷺ الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم  ظهرتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 🥀🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊 شهادت در‌گمنامی . . . مدتي بعد نيروهاي عراقي از دشتهاي اطراف آبادان عقب نشيني کردند. به همراه يکي از نيروها به سمت جاده خاكي رفتيم. من دقيق مي دانستم که شاهرخ کجا شهيد شده. سريع به آنجا رفتيم. خاكريز نعل اسبي را پيدا كردم. نفربر سوخته هم سرجايش بود. با خوشحالي شروع به جستجو كرديم. اما خبري از پيكر شاهرخ نبود. تمام آن اطراف را گشتيم. تنها چيزي که پيدا شد کاپشن شاهرخ بود. داخل همه چاله ها را گشتيم. حتي آن اطراف را کنديم ولي ! دوستم گفت: شايد اشتباه مي کني گفتم: نه من مطمئنم، دقيقاً همينجا بود. بعد با دست اشاره کردم و گفتم: آنطرف هم سنگر بعدي بود که يکنفر در آنجا شهيد شد. به سراغ آن سنگر رفتيم. پيکر آرپي جي زن شهيد داخل سنگر بود. پس از كلي جستجو خسته شديم و در گوشه اي نشستيم. اثري از پيکر شاهرخ نيافتيم. اوشهيد شده بود. شهيد گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاك كند. همه گذشته اش را. شادی روحش صلوات شهیددفاع مقدس، شاهرخ ضرغام درتاریخ اول دی ماه سال ۱۳۲۸ درتهران متولدشد تاریخ شهادت: هفدهم آذرماه 1359در آبادان هست💐💐💐 🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. ●گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفمهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم. 🌷 📎منبع: کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ 💢 بدنـش بسیار قـوی بود ... سال ۱۳۵۰ در مسابقات قهرمانی ڪشور در فوق‌سنگین جوانـان بسیار خوش درخشیـد و بیشتر مسابقه‌ها را با ضربه فنی به پیروزی رساند. قدرت بدنی، قدبلند، دستان ڪشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا ڪند. سپس در مسابقات ڪشتی آزاد هم شرکت ڪرد و توانست به نایب‌قهرمانـی تهـران دست یابد. سال ۱۳۵۵ آخرین سال حضور او در مسابقات ڪشتی بود. و در آن سال بهمراه آقای سلیمانی برای سنگین وزن، به اردوی تیم ملی دعوت شدند اما اینها همه‌ی ماجـرا نبود. قدرت بدنی ،شجاعت ، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسـانی بوجود آمد ڪه ڪسی جلـودارش نبـود هر شب ڪابـاره ، دعـوا ، چاقوڪشی و... اما عشـق به امام خمینـی(ره) زندگـی او را تغییـر داد... وقتی از گذشته زندگـی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می‌کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُـر قبل از همه به میدان ڪربلا رفت و به شهـادت رسید، من هم باید جزء اولین هــا باشم... در همان روز هـای اول جنـگ از همه جلوتر پا به عرصـه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان "برای سرش جایزه تعیین کردند" آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسید. رفت و رفت آنقدر رفت تا با ملائڪ همراه شد و پـــروازی داشت تا بی‌نهـایت... ڪسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیڪرش پیدا نشد. می گویند مفقودالاثـر ، امّـا نه ، او از خـدا خواسته بود همه گذشته اش را پاڪ ڪنـد. هیچ چـیزی از او نمـاند نه اسم ، نه شهـرت ، نه مـزار و نه هـیچ چیز دیگر خـدا هـم دعایش را مستجاب ڪرد. .....🕊🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ اگر رگ دو دستم را بزنند، خونـم نام «خمینی» را می نویسد .. | شهید ابوالفضل(شاهرخ) ضرغام❣| ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ♡شاهرخ ضرغام♡ 🍃خیلی کوچک بود که سایه روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار نرفتن او... 🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا محل شود. 🍃روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد. 🍃شاهرخ  که دل در گرو مردانگی و داشت، از و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند. 🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش. 🍃 عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه . 🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید. 🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش به امانت مانده است. 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💌 🟢شهید مدافع حرم ایوب رحیم پور ♨️سفر کاری به ترکیه 🪴ایوب چندماه قبل از شهادتش، برای سفر کاری به ترکیه رفته بود. نمازهاش رو تو هتل نمی‌خوند. میگفت «معلوم نیست اینجا چه کارهایی کرده‌اند! شاید نجس باشه!» 🌷هتل‌دار بهش گفته بود «اولین ایرانی‌ای هستی که میبینم برای نماز صبح هم مسجد میری. همه اون ساعت، مست از دیسکوها بیرون میومدند!» 🪴ایوب یه مسجد پیدا کرده بود که نمازهاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنّن بود ولی با چندنفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود. 🌷او با یه‌نفر از کشور هلند دوست شده بود و به سمت شیعه دعوتش کرده بود. بهش گفته بود «برو سرچ کن نهج‌البلاغه رو پیدا کن، بخون! ببین علی علیه‌السلام چی گفته؟!» حتی ایوب بهش دعای کمیل رو هم نشون داد. ..🌹🌹 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌾اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🌾 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ " شهـادت " . . . شهد شیرین وصال است ڪہ جز واصلان حقیقی بدان دسـت نمی یابنـد و واصلان حقیقـــی مگر کسی غیراز شهدا هستند ... ...🕊🕊🌹🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔵🌺🍂🌺🍂🔵 🖋 ✅ حق الناس رضا همرزم ، علی اکبر در سوریه بود. میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت ، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد.چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم ، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود. در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم ، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه.با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده ، هوا هم خیلی سرد بود. وقتی اومد داخل اتاق ، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت؛آقا رضا ، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن ، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن.من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟ 🌹 نثار ارواح مطهر شان ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•