3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر میخوای فقیر نشی به این ۲ نفر زیاد محبت کن !
🎤حجه الاسلام محمد حسن #الهی_فر
حکایت اخلاقي ناب و آموزنده
شیطان در پی پرتاب تیر خلاص است
فردی کیسهای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت.
مرد فقیه گفت:
نیمهشب برخیز و تا صبح نماز بخوان.
اما باید مواظب باشی که لحظهای ذهنت نزد گمشدهات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود.نیمهشب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است.
سریع نماز خود را بههم زد و بیل برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسهها را در آغوش کشید.
صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنماییاش تشکر کرد.
مرد فقیه گفت:
میدانی چه کسی محل سکه را به تو نشان داد؟
مرد گفت: نه.فقیه گفت:
کار شیطان بود که دماغش بر سینهات کشید و یادت افتاد.
مرد تعجب کرد و گفت:
به خدا برای شیطان نمیخواندم.
مرد فقیه گفت: میدانم،
خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانی
دیگر او را رها میکنی.
نزدیک صبح بود،
لذت عبادت شبانه را ملائک میخواستند بر کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی.
اگر یک شب این لذت را درک میکردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمهشب میرفتی.
شیطان یادت انداخت تا نمازت
را قطع کنی.
چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی،
دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی.
و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد.
به همین خاطر است سفارش زیادی از ائمه اطهار (ع) شده که موقع گم شدن اشیاه شروع کنند به نماز خواندن چون شیطان از نماز خواندن مؤمن بسیار ناراحت
و خشن می شود
یعنی ازاینکه بین خالق و مخلوق ارتباط برقرار شود بسیار خشمگین می شود
و سریع آدرس محل اشیاه
گمشده به ذهن شما منتقل می کند
از حضرت علی علیه السلام
نقل است :
هر کس گمشده ای دارد دو رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از حمد سوره یس را قرائت کند .
بعد از نماز بگوید :
اللَّهُمَ یَا هَادِیَ [رَادَّ] الضَّالَّةِ رُدَّ عَلَیَّ ضَالَّتِی
منبع : جنة الامان ص 182
در بعضی از کتب آمده است که بعد از نماز بگوید :
اللَّهُمَ یَا رَادَّ الضَّالَّةِ رُدَّ عَلَیَّ ضَالَّتِی
بعضی از علما این ذکر و نماز را مجرب دانسته اند
منبع : تحفة الرضویة 295 و 296
خاصیت سوره های قرآنی(خیلی جالبه👌)
🌸سوره #واقعه: مانع فقر
🌸سوره #کوثر: مانع خصومت
🌸سوره #ملک: مانع عذاب قبر
🌸سوره #فاتحه: مانع خشم خدا
🌸سوره #محمد برای اخلاق
🌸سوره #جن برای وسوسه
🌸سوره #حجر برای برکت مال
🌸سوره #کافرون: مانع کفر وقت مرگ
🌸سوره #دخان: مانع ترس روز قیامت
🌸سوره #تغابن برای ادای قرض
🌸سوره #کهف برای بیدار شدن
🌸سوره #فتح برای گشایش کار
🌸سوره #صف برای فتح و پیروزی
🌸سوره #مزمل برای مهر و محبت
🌸سوره #حج برای کامل شدن دین
🌸سوره #مریم برای هدایت دختران
🌸سوره #احزاب برای گشایش بخت
🌸سوره #یونس برای بچه دار شدن
🌸سوره #جمعه برای پیدا شدن مال
🌸سوره #یاسین: مانع تشنگی روز قیامت
🌸سوره #اعلی برای هدایت جوانان
🌸سوره #حجرات برای زیاد شدن مال
🌸سوره #یوسف برای عظمت و بزرگی
🌸سوره #مومنون برای به راه راست رفتن
🌸سوره #طور برای پایدار بودن و برگشت مال
🌸سوره #انبیا برای رها شدن از بند و گرفتاری
🌸سوره #اسرا برای شفای مریض و بهانه گیری
🌸سوره #حدید برای محکم شدن و آرامش بدن🌱
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار! در فضای مجازی به هوش باشیم
⁉️ چگونه میتوان دشمن را خلع سلاح کرد؟
3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر میخوای فقیر نشی به این ۲ نفر زیاد محبت کن !
🎤حجه الاسلام محمد حسن #الهی_فر
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_یکم
در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند
با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند
با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل،
مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد
ـــ ت تو اینجا چیکار میکنی
مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت
ـــ همش تقصیر من بود
مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد
ـــ همش تقصیر من بود
مریم دست های مهیا رو گرفت
ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن
جواب مریم جز گریه های مهیا نبود
مادر شهاب به سمتش امد
ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره
پدر شهاب جلو امد
ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست
مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت
مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد
نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت
ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه
مریم دستانش را فشار داد
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_بیست_دوم
ـــ میدونم عزیزم میدونم
در اتاق عمل باز شد
همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند
مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید
ــــ آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟
ــــ نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قویی هست خداروشکرخطر رفع شد
مادر شهاب اشک هایش را پاک کرد
ــــ میتونم پسرمو ببینم
ـــ اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون
مریم تشکری کرد
مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست
مریم نگاهی به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود
سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد
با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش،
سرش را بالا گرفت
نگاهی به مریم که با لبخند اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد
ـــ حالت خوبه عزیزم
ــــ نه اصلا خوب نیستم
مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگران برادرش بود که تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود دلداری می داد
ـــ من حتی اسمتم نمیدونم
ـــ مهیا
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامه.دارد... *
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿بنده ی من نمازشب بخوان
حتی یک رکعت!
📼حضرت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله .