فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ثوابی عجیب با یک عمل برای #اموات که تا قیامت اثر آن جاریست.🌸
🌺🌷شب جمعه آخر سال و اولین جمعه ماه مبارک رمضان اموات چشم انتظارند،؛🌷🌺
هدیه به ارواح مطهر معصومین (علیهم السلام) ،
شهدا و اموات خودمون تقدیم کنیم
#فاتحه
#صلوات
#آیت_الکرسی
🌸🌹🌸🌹🌸🌹
39.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای ابوحمزه ثمالی
خوبان سعی کنید در شبهای ماه مبارک رمضان حتما چند فرازی از دعا رو با معنی تلاوت کنید فوق العاده هست اشکتون جاری شد التماس دعای فرج و عاقبت بخیری
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ ارزشمندترین سرمایهای که باید در رمضان بدست بیاری.
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
🔴 طرح یک آیه یک ختم
با خوندن یک آیه در ختم قرآن شرکت شوید. همیشه با خوندن یک جزء یک حزب یا نهایت یک صفحه در ختم قرآن شریک میشدید
الان با خوندن یک آیه
علاوه بر جزخوانی روزانهتون میتونید دهها ختم قرآن روزانه انجام بدید. فقط با خوندن چند آیه
روی لینک زیر بزنید، آیه مخصوص شمارو نمایش میده، با همون یک آیه در ختم اون دور از قرآن که بالای صفحه نمایش داده شریک میشید
ثواب ختمهای امروزو هدیه میکنیم به پیامبراکرم(ص) و شهدای غزه💔
کلیک کنید و آیه تون رو بخونید و برای دیگران هم بفرستید در ختم قرآن با یک آیه شریک بشن. بسم الله👇
https://leageketab.ir/khatme-quran/
#یک_آیه_یک_ختم | حتما عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🌷 امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند :
خود را با #استغفار خوشبو کنید تا بوی بد گناهان ، شما را رسوا نسازد.
امالی طوسی ، ص۳۷۲
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
#رمان_جانم_میرود #قسمت_سی_وششم ــــ بس کن دیگه حالت بهم نمی خوره همچین حرفایی بزنی زهرا برای آروم
#رمان_جانَم_میرَوَد
#قسمت_سی_وهفتم
_دخترا آرایشم خوبه؟؟
مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت
_خوبه، میخوای برے جایي؟؟
زهرا تنه ای به نازی زد
_ڪلڪ کجا دارے میری؟؟
_اه چته زهرا تیپمو بهم ریختی من رفتم
مهیا و زهرا به رفتن نازی نگاه می کردند
_واه مهیا این چش شد
_بیخیال ولش ڪن بریم
_مهیا جانِ من بیا بریم کافی شاپ
ـــ باشه بریم
پاتوق همیشگی مهیا و دوستانش کافی شاپی ڪه رو به روی دانشگاه بود
وارد کافی شاپ شدن و روی صندلی در گوشه ڪافی شاپ نشستند
گارسون به طرفشان آمد و سفارش را گرفت
صدای گوشیش بلند شد
بعد ڪلی گشتن گوشی را از کیف درآورد
پیام داشت .همان شماره ناشناس بود
جواب پیام را داده بود
_یڪ دوست
مهیا پیامش را پاک کرد و بیخیال تو کیف انداخت
_بی مزه بازیش گرفته
_با ڪی صحبت مي کني تو
_هیچی بابا مزاحمه بیخی
شروع ڪردن به خوردن ڪیڪ بعد از ربع ساعت از جایشان بلند شدند
مهیا به طرف صندوق رفت تا حساب ڪند
_چقدر میشه
_حساب شده خانم
مهیا با تعجب سرش را بالا آورد
_اشتباه شده حتما من حساب نڪردم
_نه خانم اشتباه نشده اون آقا میز شمارو حساب کرد
مهیا به جایی ڪه گارسون اشاره ڪرد نگاه ڪرد با دیدن مهران صولتی و آن لبخند و نگاه مرموزش اخم وحشتناڪی به او انداخت و زود پول را از ڪیف پولش در آورد و روی پیشخوان گذاشت و از کافی شاپ خارج شد
_پسره عوضی
_باز چته غر میزنی
_هیچی بابا بیا بریم
دستی برای تاڪسی تکان داد با ایستادن اولین تاڪسی سوار شدند
_مهیا
_جونم
_یه سوال بپرسم راستشو بهم میگی
_من کی بهت دروغ گفتم بپرس
_اون دو سه روزی ڪه جواب گوشیتو نمی دادی ڪجا بودی
مهیا پوفی ڪرد دوست نداشت چیزی را از زهرا مخفی ڪند
_بهت میگم ولی واویلا اگه فهمیدم نازی یا کس دیگه ای فهمیده
_باشه باشه بگو...
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامــه.دارد... *
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
#رمان_جانَم_میرَوَد #قسمت_سی_وهفتم _دخترا آرایشم خوبه؟؟ مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت _خوبه، می
#رمان_جانَم_میرَوَد
#قسمت_سی_وهشتم
_جان من مهیا همه این اتفاقات افتادن؟
_جان تو
_وای خدا باورم نمیشه
_باورت بشه
_نازی بفهمه...
مهیا اخمی به او کرد
_قرار نیست بفهمه خودت میدونی با این جماعت مشڪل داره
دیگہ به خانه رسیده بودند
بعد از خداحافظی به سمت در خانه شان رفت در را باز کرد و تند تند از پله ها بالا رفت
_سلام
مادرش که در حال بافتن بود وسایلش را کنار گذاشت
_سلام به روی ماهت تا تو بری لباسهات روعوض کنی ناهارتو آماده میکنم
مهیا بدون اینڪه چیزی بگوید به سمت اتاقش رفت و بعد از عوض کردن لباسش و شستن دست و صورتش به طرف آشپزخانه رفت...
و شروع کرد به خوردن
تمام که کرد ظرفش را بلند کرد و در سینک گذاشت
_مهیا
مهیا به سمت هال رفت
_بله
_دختر آقای مهدوی رو تو بازار دیدم گفت بهت بگم امروز بری پایگاشون غروبی
_باشه
تو اتاقش برگشت
خیلی خسته بود چراغ را خاموش ڪرد و خود را روی تخت پرت ڪرد
موهایش را مرتب کرد وسایل مخصوص طراحی اش را برداشت و به سمت پایگاه رفت...
بعد نماز رفت چون دوست نداشت در شلوغی آنجا دیده شود حوصله ی نگاه های مردم را نداشت به سمت پایگاه رفت
بعد از در زدن وارد شد
چند دختر جوان نشسته در حال بسته بندی بودن با تعجب به مهیا نگاه می کردند
_به به مهیا خانم
مهیا با دیدن مریم لبخندی زد
_سلام مریم جان
ــ سلام گلم خوش اومدی بیا بشین اینجا
مهیا روی صندلی نشست مریم برایش چایی ریخت
_بفرما
_ممنون
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامــه.دارد... *
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا سابق النعم ،
یا دافع النغم ،
جان امام حسین ،
اول فقط حرم ،
دوم فقط حرم ،
اخر فقط حرم ،
اصلا الی الابد ،
میخوام ازت حرم . . . 🩶
#شب_جمعه
پیشنهاد میشه حتما ببینین (:
🔸۳۰ آیه منتخب قرآن را بخوانیم. بفهمیم. حفظ کنیم و زندگی کنیم
💎 همراه با مسابقات روزانه درماه مبارک رمضان
همراهان گرامی پویش ملی #زندگی_با_آیه_ها
از این پس علاوه بر دیگر روش های مسابقه ، شما میتوانید در سایت رسمی ما به نشانی :
https://zendegibaayeha.ir/
وارد بشوید و از قسمت مسابقه لحظه ای میتوانید در همان لحظه با وارد کردن شماره تماس خود وارد مسابقه لحظه ایی زندگی با آیه ها بشود و به پاسخ دادن صحیح به سوالات مطرح شده از جوایزه ارزشمند این پویش بهرمند بشوید .
🔰جوایز:
🎁کمک هزینه سفر به عمره مفرده
🎁کمک هزینه سفر به کربلای معلی
🎁کمک هزینه سفر به مشهد مقدس
و ...