🌷 امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند :
خود را با #استغفار خوشبو کنید تا بوی بد گناهان ، شما را رسوا نسازد.
امالی طوسی ، ص۳۷۲
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
#رمان_جانم_میرود #قسمت_سی_وششم ــــ بس کن دیگه حالت بهم نمی خوره همچین حرفایی بزنی زهرا برای آروم
#رمان_جانَم_میرَوَد
#قسمت_سی_وهفتم
_دخترا آرایشم خوبه؟؟
مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت
_خوبه، میخوای برے جایي؟؟
زهرا تنه ای به نازی زد
_ڪلڪ کجا دارے میری؟؟
_اه چته زهرا تیپمو بهم ریختی من رفتم
مهیا و زهرا به رفتن نازی نگاه می کردند
_واه مهیا این چش شد
_بیخیال ولش ڪن بریم
_مهیا جانِ من بیا بریم کافی شاپ
ـــ باشه بریم
پاتوق همیشگی مهیا و دوستانش کافی شاپی ڪه رو به روی دانشگاه بود
وارد کافی شاپ شدن و روی صندلی در گوشه ڪافی شاپ نشستند
گارسون به طرفشان آمد و سفارش را گرفت
صدای گوشیش بلند شد
بعد ڪلی گشتن گوشی را از کیف درآورد
پیام داشت .همان شماره ناشناس بود
جواب پیام را داده بود
_یڪ دوست
مهیا پیامش را پاک کرد و بیخیال تو کیف انداخت
_بی مزه بازیش گرفته
_با ڪی صحبت مي کني تو
_هیچی بابا مزاحمه بیخی
شروع ڪردن به خوردن ڪیڪ بعد از ربع ساعت از جایشان بلند شدند
مهیا به طرف صندوق رفت تا حساب ڪند
_چقدر میشه
_حساب شده خانم
مهیا با تعجب سرش را بالا آورد
_اشتباه شده حتما من حساب نڪردم
_نه خانم اشتباه نشده اون آقا میز شمارو حساب کرد
مهیا به جایی ڪه گارسون اشاره ڪرد نگاه ڪرد با دیدن مهران صولتی و آن لبخند و نگاه مرموزش اخم وحشتناڪی به او انداخت و زود پول را از ڪیف پولش در آورد و روی پیشخوان گذاشت و از کافی شاپ خارج شد
_پسره عوضی
_باز چته غر میزنی
_هیچی بابا بیا بریم
دستی برای تاڪسی تکان داد با ایستادن اولین تاڪسی سوار شدند
_مهیا
_جونم
_یه سوال بپرسم راستشو بهم میگی
_من کی بهت دروغ گفتم بپرس
_اون دو سه روزی ڪه جواب گوشیتو نمی دادی ڪجا بودی
مهیا پوفی ڪرد دوست نداشت چیزی را از زهرا مخفی ڪند
_بهت میگم ولی واویلا اگه فهمیدم نازی یا کس دیگه ای فهمیده
_باشه باشه بگو...
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامــه.دارد... *
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
#رمان_جانَم_میرَوَد #قسمت_سی_وهفتم _دخترا آرایشم خوبه؟؟ مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت _خوبه، می
#رمان_جانَم_میرَوَد
#قسمت_سی_وهشتم
_جان من مهیا همه این اتفاقات افتادن؟
_جان تو
_وای خدا باورم نمیشه
_باورت بشه
_نازی بفهمه...
مهیا اخمی به او کرد
_قرار نیست بفهمه خودت میدونی با این جماعت مشڪل داره
دیگہ به خانه رسیده بودند
بعد از خداحافظی به سمت در خانه شان رفت در را باز کرد و تند تند از پله ها بالا رفت
_سلام
مادرش که در حال بافتن بود وسایلش را کنار گذاشت
_سلام به روی ماهت تا تو بری لباسهات روعوض کنی ناهارتو آماده میکنم
مهیا بدون اینڪه چیزی بگوید به سمت اتاقش رفت و بعد از عوض کردن لباسش و شستن دست و صورتش به طرف آشپزخانه رفت...
و شروع کرد به خوردن
تمام که کرد ظرفش را بلند کرد و در سینک گذاشت
_مهیا
مهیا به سمت هال رفت
_بله
_دختر آقای مهدوی رو تو بازار دیدم گفت بهت بگم امروز بری پایگاشون غروبی
_باشه
تو اتاقش برگشت
خیلی خسته بود چراغ را خاموش ڪرد و خود را روی تخت پرت ڪرد
موهایش را مرتب کرد وسایل مخصوص طراحی اش را برداشت و به سمت پایگاه رفت...
بعد نماز رفت چون دوست نداشت در شلوغی آنجا دیده شود حوصله ی نگاه های مردم را نداشت به سمت پایگاه رفت
بعد از در زدن وارد شد
چند دختر جوان نشسته در حال بسته بندی بودن با تعجب به مهیا نگاه می کردند
_به به مهیا خانم
مهیا با دیدن مریم لبخندی زد
_سلام مریم جان
ــ سلام گلم خوش اومدی بیا بشین اینجا
مهیا روی صندلی نشست مریم برایش چایی ریخت
_بفرما
_ممنون
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامــه.دارد... *
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا سابق النعم ،
یا دافع النغم ،
جان امام حسین ،
اول فقط حرم ،
دوم فقط حرم ،
اخر فقط حرم ،
اصلا الی الابد ،
میخوام ازت حرم . . . 🩶
#شب_جمعه
پیشنهاد میشه حتما ببینین (:
🔸۳۰ آیه منتخب قرآن را بخوانیم. بفهمیم. حفظ کنیم و زندگی کنیم
💎 همراه با مسابقات روزانه درماه مبارک رمضان
همراهان گرامی پویش ملی #زندگی_با_آیه_ها
از این پس علاوه بر دیگر روش های مسابقه ، شما میتوانید در سایت رسمی ما به نشانی :
https://zendegibaayeha.ir/
وارد بشوید و از قسمت مسابقه لحظه ای میتوانید در همان لحظه با وارد کردن شماره تماس خود وارد مسابقه لحظه ایی زندگی با آیه ها بشود و به پاسخ دادن صحیح به سوالات مطرح شده از جوایزه ارزشمند این پویش بهرمند بشوید .
🔰جوایز:
🎁کمک هزینه سفر به عمره مفرده
🎁کمک هزینه سفر به کربلای معلی
🎁کمک هزینه سفر به مشهد مقدس
و ...
🌸 سحر سوم
دلم از همه که میگیرد,,,,,,
"مُجیر" را باز می کنم
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می کند
اشک،اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم، ،
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم، ،
شروع می کنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دورتسبیح پاک می شود؟ ،
تو نگاهم کردی،
گناه کردم ،
گفتی توبه کن، ،
نکردم
گفته بودی
"شما را نیافریدم مگر برای #عبادت"، اما من........
اما تو باز هم روزی ام را نبریدی ،
خندیدم و شکر نگفتم ،
سالم بودم و سجده نکردم ،
اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم
باز نگاهم کردی و خندیدی
ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
ای مولای من
معصیت هایم بسیار است. ،
اما تو آن بخشنده ی مهربانی! ،
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ
یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ
جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟
من که جز تو کسی را ندارم! ،
اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟
یا ارحم الراحمین,,,,,
یا رفیق من لا رفیق له
الهی العفو
207.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸در این شبهای زیبای بهار
💫 الهی
🌸كه همه با آرامش و شادی
💫شب به صبح برسونن
🌸الهی
💫كه ذهن همه پراز قشنگی
🌸و فکرای خوب باشه
💫الهی
🌸كه زیباترین حس
💫تو همین لحظه مهمون
🌸دلتون باشه
شبتون در پناه خدای مهربون❤️
🌸🍃
4.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔴 #استاد_عالی
#علامه_جعفری:خیلی از معارفی که خـــــدا به
من داد به خاطر اون بوسیدن دست همسرم
موقع جر و بحثمون بود.
#کنترل_خشم
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج