eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
#رمان_جانم_میرود #قسمت_سی_وششم ــــ بس کن دیگه حالت بهم نمی خوره همچین حرفایی بزنی زهرا برای آروم
_دخترا آرایشم خوبه؟؟ مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت _خوبه، میخوای برے جایي؟؟ زهرا تنه ای به نازی زد _ڪلڪ کجا دارے میری؟؟ _اه چته زهرا تیپمو بهم ریختی من رفتم مهیا و زهرا به رفتن نازی نگاه می کردند _واه مهیا این چش شد _بیخیال ولش ڪن بریم _مهیا جانِ من بیا بریم کافی شاپ ـــ باشه بریم پاتوق همیشگی مهیا و دوستانش کافی شاپی ڪه رو به روی دانشگاه بود وارد کافی شاپ شدن و روی صندلی در گوشه ڪافی شاپ نشستند گارسون به طرفشان آمد و سفارش را گرفت صدای گوشیش بلند شد بعد ڪلی گشتن گوشی را از کیف درآورد پیام داشت .همان شماره ناشناس بود جواب پیام را داده بود _یڪ دوست مهیا پیامش را پاک کرد و بیخیال تو کیف انداخت _بی مزه بازیش گرفته _با ڪی صحبت مي کني تو _هیچی بابا مزاحمه بیخی شروع ڪردن به خوردن ڪیڪ بعد از ربع ساعت از جایشان بلند شدند مهیا به طرف صندوق رفت تا حساب ڪند _چقدر میشه _حساب شده خانم مهیا با تعجب سرش را بالا آورد _اشتباه شده حتما من حساب نڪردم _نه خانم اشتباه نشده اون آقا میز شمارو حساب کرد مهیا به جایی ڪه گارسون اشاره ڪرد نگاه ڪرد با دیدن مهران صولتی و آن لبخند و نگاه مرموزش اخم وحشتناڪی به او انداخت و زود پول را از ڪیف پولش در آورد و روی پیشخوان گذاشت و از کافی شاپ خارج شد _پسره عوضی _باز چته غر میزنی _هیچی بابا بیا بریم دستی برای تاڪسی تکان داد با ایستادن اولین تاڪسی سوار شدند _مهیا _جونم _یه سوال بپرسم راستشو بهم میگی _من کی بهت دروغ گفتم بپرس _اون دو سه روزی ڪه جواب گوشیتو نمی دادی ڪجا بودی مهیا پوفی ڪرد دوست نداشت چیزی را از زهرا مخفی ڪند _بهت میگم ولی واویلا اگه فهمیدم نازی یا کس دیگه ای فهمیده _باشه باشه بگو... * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا * * ادامــه.دارد... * 💠
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
#رمان_جانَم_میرَوَد #قسمت_سی_وهفتم _دخترا آرایشم خوبه؟؟ مهیا نگاهي به صورت نازی انداخت _خوبه، می
_جان من مهیا همه این اتفاقات افتادن؟ _جان تو _وای خدا باورم نمیشه _باورت بشه _نازی بفهمه... مهیا اخمی به او کرد _قرار نیست بفهمه خودت میدونی با این جماعت مشڪل داره دیگہ به خانه رسیده بودند بعد از خداحافظی به سمت در خانه شان رفت در را باز کرد و تند تند از پله ها بالا رفت _سلام مادرش که در حال بافتن بود وسایلش را کنار گذاشت _سلام به روی ماهت تا تو بری لباسهات روعوض کنی ناهارتو آماده میکنم مهیا بدون اینڪه چیزی بگوید به سمت اتاقش رفت و بعد از عوض کردن لباسش و شستن دست و صورتش به طرف آشپزخانه رفت... و شروع کرد به خوردن تمام که کرد ظرفش را بلند کرد و در سینک گذاشت _مهیا مهیا به سمت هال رفت _بله _دختر آقای مهدوی رو تو بازار دیدم گفت بهت بگم امروز بری پایگاشون غروبی _باشه تو اتاقش برگشت خیلی خسته بود چراغ را خاموش ڪرد و خود را روی تخت پرت ڪرد موهایش را مرتب کرد وسایل مخصوص طراحی اش را برداشت و به سمت پایگاه رفت... بعد نماز رفت چون دوست نداشت در شلوغی آنجا دیده شود حوصله ی نگاه های مردم را نداشت به سمت پایگاه رفت بعد از در زدن وارد شد چند دختر جوان نشسته در حال بسته بندی بودن با تعجب به مهیا نگاه می کردند _به به مهیا خانم مهیا با دیدن مریم لبخندی زد _سلام مریم جان ــ سلام گلم خوش اومدی بیا بشین اینجا مهیا روی صندلی نشست مریم برایش چایی ریخت _بفرما _ممنون * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا * * ادامــه.دارد... *
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا سابق النعم ، یا دافع النغم ، جان امام حسین ، اول فقط حرم ، دوم فقط حرم ، اخر فقط حرم ، اصلا الی الابد ، می‌خوام ازت حرم . . . 🩶 پیشنهاد میشه حتما ببینین (:
🔸۳۰ آیه منتخب قرآن را بخوانیم. بفهمیم. حفظ کنیم و زندگی کنیم 💎 همراه با مسابقات روزانه درماه مبارک رمضان همراهان گرامی پویش ملی از این پس علاوه بر دیگر روش های مسابقه ، شما میتوانید در سایت رسمی ما به نشانی : https://zendegibaayeha.ir/ وارد بشوید و از قسمت مسابقه لحظه ای میتوانید در همان لحظه با وارد کردن شماره تماس خود وارد مسابقه لحظه ایی زندگی با آیه ها بشود و به پاسخ دادن صحیح به سوالات مطرح شده از جوایزه ارزشمند این پویش بهرمند بشوید . 🔰جوایز: 🎁کمک هزینه سفر به عمره مفرده 🎁کمک هزینه سفر به کربلای معلی 🎁کمک هزینه سفر به مشهد مقدس و ...
🌸 سحر سوم دلم از همه که میگیرد,,,,,, "مُجیر" را باز می کنم "سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" کم کم،  معصیت هایم از ذهنم عبور می کند اشک،اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم، ، وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم، ، شروع می کنم: استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دورتسبیح پاک می شود؟ ، تو نگاهم کردی،  گناه کردم ، گفتی توبه کن، ، نکردم گفته بودی "شما را نیافریدم مگر برای "، اما من........ اما تو باز هم روزی ام را نبریدی ، خندیدم و شکر نگفتم ، سالم بودم و سجده نکردم ، اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم باز نگاهم کردی و خندیدی ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" ای مولای من معصیت هایم بسیار است. ، اما تو آن بخشنده ی مهربانی! ، یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ  یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟  من که جز تو کسی را ندارم! ، اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟ یا ارحم الراحمین,,,,, یا رفیق من لا رفیق له  الهی العفو
207.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸در این شبهای زیبای بهار 💫‍ الهی 🌸كه همه با آرامش و شادی 💫شب به صبح برسونن 🌸الهی 💫كه ذهن همه پراز قشنگی 🌸و فکرای خوب باشه 💫الهی 🌸كه زیباترین حس 💫تو همین لحظه مهمون 🌸دلتون باشه شبتون در پناه خدای مهربون❤️ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔴 :خیلی از معارفی که خـــــدا به من داد به خاطر اون بوسیدن دست همسرم موقع جر و بحثمون بود. 💠
🔴 سلام امام زمانم 🌼🍃 مینویسم زتو که دار و ندارم شدہ ای 🌸🍃 بیقرارت شدم و صبر و قرارم شدہ ای 🌸🍃 من که بی‌تاب توأم ای همه‌ی تاب و تبم 🌼🍃 توهمه دلخوشی لیل ونهارم شده ای 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱