eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎥 وداع جانسوز همسر شهید حازم اسماعیل هنیه: عید تو در بهشت است. ما به اذن خدا از صابران هستیم* 🌹اینجامعراج‌شهداست 👇 کانال معراج شهدا
🔴چرا بعضی از دعاها مستجاب نمیشود؟ ✅ پاسخ : اگر به جای بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمیگیرد، دعای کسانی مستجاب میشود که در شکم آنان لقمهای حرام نباشد. در حدیث میخوانیم: من سره ان یستجاب دعائه فلیطیب کسبه ( بحار، ج 90، ص 373. ) هر کس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را حلال کند. بگذاریم که دعا به معنای طلب خیر است و بسیاری از خواسته‌های ما خیر نیست و ما خیال میکنیم خیر را طلب میکنیم. ✍حاج آقا قرائتی
*⃣ شیخ حسین انصاریان و دعاهای جالبش 🔹شبکه سه هر سال مراسم احیای شیخ حسین انصاریان را به شکل زنده پخش می‌کند. امسال نیز تهرانی‌ها در خیابان و کوچه‌های منتهی به حسینیه همدانی‌ها آمده بودند تا با واعظ شهرشان شب زنده‌داری کنند. 🔸یکی از نکات جالب توجه شیخ حسین در این شبها، دعاهای طولانی و البته فارسی وی می باشد که با سایر دعاهای مرسوم انتهای سایر منابر متفاوت است. وی در این دعاها برای لوکوموتیورانان و خلبانانی که خسته به منزل رسیده و الان خواب هستند دعا می‌کند؛ برای کارگران شهرداری و مردمی که تحت فشار گرانی همچنان بندگی می‌کنند دعا می‌کند و ... 🔹او در شب احیا باز هم دعای متفاوتی کرد: او از خدا خواست بعضی هم لباسی‌هایش را که عمدی یا سهوی با کارهایی که کرده‌اند یا حرف هایی که زده‌اند باعث دوری مردم از طلاب و روحانیتی شده‌اند که تقصیری نداشته‌اند و الان همان آقایان در خواب هستند یا تلویزیون منزلشان خاموش است و صدای شیخ حسین را نمی‌شنوند در ثواب این احیاها شریک کند! 🔸فارغ از کم و کیف دعاهای شیخ حسین، استفاده حداکثری از دعا به عنوان رسانه‌ای برای پیام‌رسانی و بالا بردن جایگاه دعا در اذهان مخاطبین قابل تقدیر است؛ او دانش آموخته صحیفه سجادیه است... 🔹نکته مهم دیگر منابر این واعظ شهیر و محبوب، همنوایی با وضعیت روزمره مخاطبانش می باشد؛ او در مواعظ خود در خلأ و بریده از متن زندگی مردم سخن نمی‌گوید و اینکه این مردم در عین فراگیری فساد در جهان امروز و نیز فشار معیشتی زندگی می‌کنند همیشه جزو پیش فرض‌های وی هستند؛ مثلا او گفت این مردم که در چنین وضعیتی زندگی می‌کنند نباید به هیچ وجهی طرد شوند و الان فقط دوره جذب است و لاغیر! 🖊 حمید خیبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب‌های جمعه نیست. ❣روز به روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم. آقاجان تنها امید ادامه زندگیمان تپش‌های قلب شماست.❤️ گویی بی قراری دل‌های ما از شوق دیدار شماست. آقا بگو که آمدنت نزدیک است!🌸 آقاجان دیگر از انتظار نگو از وصال بگو.😢 از پایان جمعه‌های بی تو بگو! آقاجان بگو که به زودی هدهد صبا خبر از آمدنتان را نوید می‌دهد. بگو که می‌آیی و مرهم دل‌های شکسته و خسته‌ی ما می‌شوی. بگو که دیگر غریب نیستیم شب جمعه مسجدجمکران🌹
www.ChadoreKhaki.com1616911913_T7nZ1.mp3
زمان: حجم: 7.14M
العجل مسیح دنیا... العجل دل مابیقرارتو..
37.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥ارژنگ امیر فضلی که مهاجرت کرده داره مخارج زندگی توی کانادا رو توضیح میده
🔴 درک ظهور و یار حضرت شدن 🔵 امام صادق علیه السلام فرمودند : 🟢 هر کس سوره اسراء را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا آنکه زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کند و از یاران او بشود. 📚 ثواب الاعمال شیخ صدوق ص ۲۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
#رمان.جانَم.میرَوَد #قسمت.پنجاه.وهشتم مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت... نگاهی
.جانَم.میرَوَد .پنجاه.ونهم مهیا با دیدن زهرا برایش دست تکان داد و به سمتش رفت _سلام زهرا یه خبر دسته اول دارم برات زهرا با ذوق دستانش را به هم کوبید ــ واقعا چی؟؟ _فردا میریم راهیان نور با مریم... گفت تو هم میتونی بیای _زهرا با تو جایی نمیره هردو به طرف صدا برگشتن نازی با قیافه ای عصبانی نگاهشان می کرد دست زهرا را گرفت _هر جا دوس داری برو ولی لازم نیست زهرارو با خودت ببری تا یه املی مثل خودت بارش بیاری و بعد به مقنعه مهیا اشاره کرد اجازه نداد که مهیا جوابش را بدهد دست زهرا را کشید... و به طرف کافی شاپ رفت مهیا سری به علامت تاسف تکان داد با صدای موبایلش به خودش آمد _جانم مری _کوفت اسممو درست بگو _باشه بابا _عصر بیکاری با هم بریم خرید ــ باشه عصر میبینمت _باشه گلم خداحافظ _بابای عجقم ....... _ببخشید خانم رضایی مهیا به طرف صدا برگشت با دیدن مهران ای بابایی گفت _بله بفرمایید _میخواستم بدونم میتونم جزوه هاتونو بگیرم _چرا خودتون ننوشتید _سرم درد می کرد تمرکز نداشتم مهیا سری تکان داد و جزوه را به سمتش گرفت _خب چطور به دستتون برسونم _هفته دیگه کلاس داریم اونجا ازتون میگیرم من برم دیگه _بسلامت خانم رضایی رضایی را برای تمسخر خیلی غلیظ تلفظ گفت مهیا پوزخندی زد و زیر لب "عقده ای " گفت مهیا تاکسی گرفت و محض رسیدن به خانه به اتاقش رفت و مشغول آماده کردن کوله اش شد _مهیا مادر بیا این آجیله بزار تو ڪیفت مهیا آجیلا را ازدست مادرش گرفت و تشکری کرد مهلا خانم روی تخت نشست و به دخترش نگاه می کرد مهیا مهیای قبلی نبود... احساس می کرد دخترش آرام تر شده و به او و احمد آقا بیشتر نزدیڪ شده سرش را بالا گرفت و خداروشڪری گفت _مامان مامان مهلا خانم به خودش آمد _جانم _عصری با مریم میریم بازار خرید کنیم برا فردا _خب _گفتم که بدونید _باشه عزیزم من برم نهارو آماده کنم قبل از بیرون رفتن از اتاق نگاهی به دخترکش انداخت از کی مهیا برای بیرون رفتن خبر می داد لبخندی زد و در را بست... .دارد...