▪️▪️
🗓امروز 01 اردیبهشت 1404
▪️#67_روز تا #محرم💔
با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین!
تشنه لبی؛ تشنهلب کرب و بلایی حسین!
با بدن بیسـر خـود شافـع مایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
#سلام_علے_ساڪن_ڪربلا♥️
📚 #حکایتی
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
«بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.آن مرد گفت:
«گردوها را میخوری نوش جان،ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»
بهلول گفت:
«مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای،خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
🕊🌱
بزرگترین لطفی که ما آدما میتونیم به هم دیگه کنیم اینه که "باهم حرف بزنیم"
بگیم چرا ازت ناراحتم!
چرا ازت عصبانی شدم!
چرا دیگه مثل قدیم بهت حس ندارم!
و بیشتر از این آدما رو با کلی علامت سوال و چیکار کردمها! تو ذهنشون تنها نذاریم!...
#مهارتهای_زندگی♡
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 فقط این آیه در ذهنتان بماند کافی است 👌
🍃 فضیلت و اهمیت بالای احسان به والدین در قرآن کریم 💯
🎙حجت الاسلام عالی
3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ والدینی که میخوان بچههای سرنوشتساز برای کشور تربیت کنن لازمه که این کلیپ رو ببینند
⚠️ مولفهای مهم در تربیت کودکان که اکثرا رعایت نمیکنیم و فاجعه دوران ما به حساب میآید!
اعتیاد به رنج!!
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم.
همیشه دوست داشتم در تخت های بالا کوپه قطار جا بگیرم اما اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه، دو تا خانم جوان در تخت های بالا جا گرفته بودن.
قسمت پایین یه خانم با پسر حدوداً ۹ ساله،
و یک آقای میانسال نشسته بودن.
من نیز به ناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم.
بعد از گذشت یکی دو ساعت
متوجه شدم ،
خانمی که پسر بچه همراهش بود داره گریه میکنه.
و آقای میان سال روبهروش باهاش صحبت میکنه.
بی اراده به سخنان این دو نفر گوش کردم.
گویا مادر شوهر و خواهر شوهر آن خانم،
در کوپه بغلی بودند،
و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود و به او گفته بود:
برو ببین در مورد من چی میگن.
پسر بچه وقتی برگشته بود،
هر چه را که شنیده بود،
از سیر تا پیاز برای مادرش تعریف کرده بود...
ظاهرا حرفهای خوشایندی نزده بودند!
آقای میانسال،
که فردی پخته بود،
به این مادر گفت:
تا زمانی که
*اعتیاد به رنج کشیدنت*
را ترک نکنی،
اوضاع همین است.
برایم جالب بود.
مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن هم میشويم؟!
من آموختن را دوست دارم ،
به نظرم جامعه،
بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی، بدون پرداخت شهریه، میتواند در کلاسهای آن،
شرکت کند و انتخاب کند چه بخواند.
اون روز من هم در کوپه،
در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ...
مادری *«معتاد به رنج»*
و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند.
من هم سر تا پا شوقِ آموختن.
استاد( آقای میانسال) رو به خانم گریان کرد و گفت:
از کی معتاد شدی؟!
خانم گریان گفت:
من اصلاً معتاد نیستم!
به خدا من هیچی مصرف نمی کنم.
استاد گفت:
چرا !
رنج کشیدن عادت روزانه ات شده.
مگر تو امروز مسافر نیستی؟
گریان خانم گفت:
چرا، داریم میریم سفر.
استاد گفت: تو امروز بهخاطر آماده شدن برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی.
اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری، برایت مواد تهیه کند، و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد،
و تو هم مصرف کردی، و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی!
دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.
خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبهرو شده بود
گریهاش متوقف شد و گفت:
ولی اونا خیلی بد هستن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟!
استاد گفت:
شغل مواد فروش، فروش مواده.
تو چرا مواد آنها را میخری؟
تا زمانی که تو بهایی نپردازی،
هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.
و ادامه داد:
در این دنیا همه فروشنده هستند؛
تو مشخص کن، خریدار چه چیزی هستی:
خریدار آرامشی،
خریدار شادی،
یا خریدار رنج و اندوه!
من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم.
برایم زیباترین تعبیری بود که تاکنون شنیده بودم.
استاد ادامه داد:
اگر در طول روز از خودت بپرسی، که امروز میخوام چه چیزی را بخرم، که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل، بهایی نمیپردازی!
بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بهوجود آورد.
واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید:
تنبلی و بطالت،
رنج و اندوه،
یا شادی و آرامش،
و رشد و ... !؟
یادمان باشد،
ما انسانها دارای حق انتخاب هستیم، پس در اختیار خودمان است که کدام زمینه یا موضوع را انتخاب کنی!