eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
161 دنبال‌کننده
10هزار عکس
7.5هزار ویدیو
110 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖سلام امام زمانم 💖 🍃💗🍃سلام بر منتظرین امامم🍃💗🍃 دعا برای ظهورش چه لذتی دارد غلام درگه مهدی چه عزتی دارد بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد🌿🌺 💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💫
نیایش صبحگاهے 🌺🍃🌺 خـدایـا🙏 در این آدینہ مبارڪ 🌹🍃 عافیت و تندرستی موفقیت و ڪامیابی بخشش و آرامش را بہ دوستانم عطا ڪن و ناخوشے و بیماری غم و اندوه را از آنها دورگردان🌹🙏 آمیـــن🙏 بہ برڪت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان پاڪ و مطهرش 🌺
امام زمان عج خطاب به ... شیعیان ما جان ما هستن مگر ممکن است ما جان خود را فراموش کنیم برای سلامتی و تعجیل در امر ظهورش یه صلوات و عجل فرجهم عنایت فرمایید
🌱صبح يعنى همه ى شهر پراز بوى خداست🌸 عابرى گفت که اين مطلق ناديده کجاست؟؟ شاپرک پرزد و با رقص خود آهسته سرود چشم دل بازکن اين بسته به افکار شماست. سلام صبحتون بخیر و نیکی 🌻 آدینه تون سرشار از خیر و برکت
 ⃟🌸‌࿐ྀུ ⃟🌸 ⃟🌸‌࿐ྀུ ⃟🌸 📚حکایت مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنم
🔴 جورجینا همسر رونالدو فوتبالیست معروف.... تو اینستاگرامش وقتی خواسته خودشو معرفی کنه، ننوشته من همسر چه کسی هستم....😶 بلکه نوشته «مامان ۶ تا برکت هستم» دقت کنین «برکت» ... اون اینجوری به بودن افتخار میکنه... ولی متاسفانه بعضی از ما که ادعا میکنیم مسلمان و شیعه هم هستیم بچه داشتن را بی کلاسی میدونیم...🙃 و متاسفانه بعضی ها سگ را به جای فرزند واقعا باید ..... ایران_جوان_بمان بحران_تنهایی ┄┅═✧☫✧═┅
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢بخشش ۵۰ ســال گناه در ده دقیقه ‼️ 📗ثواب الاعمال، ص۱۲۸ 🎙
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا