وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.
یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد.
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت.
وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک رویای صادقه و فوق العاده عجیب و شگفت انگیز از زبان استاد قرائتی
🔴سفارش امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به یک شهید...
14.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ من حجاب رو قبول ندارم!
+ بدن خودمه ...
+ لباس خودمه ...
🎙 دکتر رحیم پورازغدی
©️ مجموعه #سر_مستوری با موضوع عفاف و حجاب
📌 #پای_خانواده_ایستاده_ایم
📂 #حجاب
#آموزنده
«مـوعظه شـیــ🔥ــطان»
✨پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!
نوح گفت : چه حقی؟!
.خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!
▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید!
نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!
ابلیس گفت :
✅در سه جا مراقب حيله من باش!
➊هنگامی که خشمگین شدی!
➋هنگامی که بین دو نفر قضاوت می کنی!
➌هنگامی که با زن نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!
در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.
📚بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱۸
🟡🟠🟣
📸 #عکس_نوشت|
پوشش بومی زنان هرمزگانی نمادی از اصالت ریشهدار مردمان این دیار در انتخاب حجاب است.
#ناحیه_مقاومت_بسیج_سپاه_قشم
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_فاطمه (س)
#فضای_مجازی_پایگاه_مقاومت_زینبیه
#صنوبرترین ریحانه ها
‼پیامبراکرم(ص) فرمود: برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛
❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد.
❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد.
❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد.
سپس فرمود: دفتری که خدا چیزی از آن را نمیآمرزد، شرک به خدا است.
دفتری که خدا به آن اهمیت نمیدهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزهای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا میبخشد و از آن می گذرد.
و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمیگذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کردهاند که ناچار باید تلافی شود.
📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی
احادیث الطلاب
🟣🟢🔴
💠۲۲ذیالحجة واقعه #هَرشیٰ و توطئۀ ترور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
🔹پيامبر اکرم سه روز پس از غدير، یعنی شب بیست و دوم ذیالحجّة به سمت مدينه حرکت کردند. منافقین که آمدن پيامبر اکرم را به مدينه برای خود خطرناک میدانستند و میترسیدند که مبادا آن حضرت پیام غدیر را در مدینه بازگو کند و راه را بر آنان ببندد، تصميم گرفتند پيامبر خدا را قبل از رسيدن به مدينه به قتل برسانند تا به خيال خود امامت و خلافت را از مسيرخود منحرف سازند.
👈به همين علت در کوههای «هرشیٰ»، بین راه مکه و مدینه پنهان شده و در مسيری که بايد شتر پيامبر از آنجا عبور میکرد و دارای پرتگاهی بود قرار گرفتند تا در فرصت مناسب نقشۀ شوم خود را با رم دادن مرکب پیامبر و یا حمله به آن حضرت پیاده کنند.
🔸جبرئيل علیه السلام نازل شد و به پيامبر عرض کرد: چهارده نفر در گردنۀ هرشیٰ کمين کردهاند تا شتر شما را رم بدهند. پیامبر اکرم عدّهای از نزدیکان را خبر کرده و تدابیر امنیتی را اعمال نمودند.
🌀حذیفة بن یمانی یکی از یاران حضرت مهار شتر را در دست گرفته و به پیش میرفت. هنگامی که به گردنههای کوه هرشیٰ رسیدند، منافقین سعی کردند با پرتاب سنگ شتر پیامبر را رم بدهند که پیامبر اکرم نهیب زدند و فرمودند: آرام باش بر تو چیزی نیست. از این رو مرکب آرام گرفت وبه راه خود ادامه داد.
🔹آنگاه عمّار و حذيفه شمشيرهای خود را کشيده، به دنبال منافقين رفتند و آنان با مشاهدۀ این شرائط پا به فرار گذاشتند امّا در آسمان رعد و برقی زده شد و چهرۀ آنها معلوم گشت و توسط همراهان حضرت شناسایی شدند و حضرت نیز همۀ آنها رادیدند و شناختند .
🔸وقتی پیامبر اکرم وارد مدینه شد و به نماز ایستاد منافقین آمدند و در صفهای نماز جای گرفتند حضرت پس از نماز رو به نمازگزاران نموده، فرمودند: به خدا قسم شما را میشناسم و میتوانم از بین جمعیّت شما را بیرون کشیده گردن بزنم! امّا میترسم آیندگان بر من عیب بگیرند که پیامبر اسلام وقتی کارش سر و سامان پیدا کرد اطرافیان خود را گردن زد!! در نتیجه منافقین رسوا و توطئۀ آنها خنثی گردید.
👈از آن پس اصحاب ،حُذيفه را منافق شناس میدانستند، و اگر در نماز میت هریک از صحابه که شرکت نمی کرد مردم می فهمیدند که او جزء منافقینی بوده که قصد ترور پیامبر را داشته .
🔸توطئه ترور پیامبر و کودتا بر علیه ایشان و اهلبیت علیهم السلام نهایتا با دادن سم توسط آن دو نفر اجرایی شد و به پیامبر صلوات الله علیه در ۲۸ صفر الخیر سال ۱۰ هجری به شهادت رسید.