eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅مقام انسان و مقام (سلام الله علیها) 🎙آیت الله (ره)
در روابط با همدیگر مانند کودکان باشیم.... کودکان از رفتار شما هنگام عصبانیت الگو میگیرند. مراقب باشید. دعوای بچه‌ها را نادیده بگیرید. به شرطی که آسیبی در آن نباشد. مداخله والدین حل کردن مشکل توسط بچه‌ها و آشتی شان را کند می‌کند. اگر می توانید اتاقی را برای دعوا بگذارید و موقع دعوا بخواهید آنجا رفته و قبل از آشتی بیرون نیایند. حفظ برابری دو طرف ضروری است اکثر موارد، مجازات بچه‌ها باید یکسان باشد، بدون هیچ استثنا. میل به برد و باخت را در دعواهای بچه‌ها از بین ببرید. راه‌هایی آموزش دهید که با آرامش برای مشکلاتشان راه‌حل پیدا کنند. قوانینی برای کارهایی که برای حل مشکلاتشان ممنوع و مجاز هست تعیین کنید مثلاً ممنوعیت داد کشیدن، گریه کردن، زد و خورد وقتی بچه‌ها با هم کنار می‌آیند، آنها را تشویق کنید. @nooredideh
تحقیقات نشان می دهد استرس و شادی هر دو مسری هستند . بودن در کنار افراد شاد بر روان ما اثر می گذارد. والدین شادی باشیم تا فرزندان شاد تربیت کنیم. @nooredideh
دليل تمام استرس، اضطراب و افسردگى هایمان اين است كه: وجود خودمان را ناديده می‌گیریم و براى راضی كردن ديگران زندگى می‌کنیم ...
📝بخاطر باطل، دست از حق نكشيد! زرارة بن اعين گويد: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشييع جنازه‏اى از قريش حاضر شدند، من نيز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مى‏ كشيد و ناله مى‏ كرد، عطاء به آن زن گفت: ساكت شو و صدايت بلند نشود وگرنه من بر مى‏ گردم، زن ساكت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساكت نشد او نيز برگشت. حضرت فرمود: به تشييع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق ديديم و بخاطر باطل، دست از حق بركشيديم حق مسلمان را ادا نكرده‏ ايم. چون نماز ميت خوانده شد، ولىّ ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مى‏ كند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامه‏ بده ما با اجازه او نيامده‏ ايم تا با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواسته‏ ايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مى‏ برد. 📙الامام الصادق و المذاهب الاربعه: ج 2 ص 555 🌸🌸🌸
🔴 افراد کم خون تره زیاد مصرف کنند. ✅می توانید روزی ۲۵۰ گرم تره برای درمان کم خونی بخورید ✅هر روز مقداری تره بعنوان سبزی خورده شود و اگر باشرایطی توام باشدبهتر و بیشتر اثر درمانی خواهد داشت.تره پلاکت سازاست. 🍏 @tebsoonatii
شیفتگان تربیت: *🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 📕 با صدای اذان از خواب پاشدم تواین یک سال بعد از اون که تو خواب بهم نماز را یاد داد به لطف خودش تمام نمازامو اول وقت میخونم نمازم ک تموم شد سلامو دادم بازم اشکام جاری شد خیلی شدید دلتنگ خانواده ام بودم بغل دست سجاده دراز کشیدم و پاهام تو شکم جمع کردم اشکام جاری شد نفهمیدم کی خوابم برد با صدای زنگ در از خواب پریدم حتما زینبه تنها کسی ک تو این دوسال بهم سر میزد همونجوری خواب آلود به سمت در رفتم اما از دیدن آدم پشت در خشکم زده بود اشکام دوباره صورتمو شست خدایا یعنی چیزی ک دارم میبینم واقعیت داره یا دارم خواب میبینم واقعا بابام بود بابا: نکنه جن دیدی نمیخای بذاری بیام تو -نه نه باورم نمیشه اینجایی بابا :اومدم دنبالت برگردی خونه با تمام اختلاف نظرهامون دیگه نمیخام ازم دور باشه باصدای آرومی گفتم :من حنانه ام بابا:سرکار خانم حنانه معروفی برو وسایلت جمع کن بریم خونه * ادامـــــــه. دارد...... *🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 📕 برگشتم خونه اما چه برگشتنی انگار مسافرخونه رفته بودم خانوادمو فقط سر میز ناهار شام میدیدم اوناهم اصلا باهم حرف نمیزدن هرزمان دلم میگرفت میرفتم مزارشهدا باهاشون حرف میزدم دلم باز میشد بعداز حادثه چشمم کلا کاراته گذاشتم کنار دوساله شدم واقعا خیلی وقتها حس میکنم تو آغوش خدا هستم بهمن ماه 90 بود کم کم زمستون داشت جاش به بهار 91میداد تو اتاقم روسریمو لبنانی بستم چادرمشکیمو سرم کردم از خونه خارج شدم به پایگاه رسیدم درش باز کردم دیدم بچه ها دور زینب جمع شدن ازش میخان دعاشون کنه و زینب حلالیت میخادـ.... من در حال تعجب : کجا ان شاالله زینب زینب:دارم ‌میرم جنوب خادمی و برگزاری نمایشگاه زینب خیلی حرفا زد ولی من فقط همین یه جمله را شنیدم دلم میخاست جای زینب بودم از پایگاه مستقیم رفتم مزار شهدا و این بار مزاری که به یاد شهید همت بود تا رسیدم اشکام جاری شد و گفتم و..* ادامـــــــه. دارد......