eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
102 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
در روابط با همدیگر مانند کودکان باشیم.... کودکان از رفتار شما هنگام عصبانیت الگو میگیرند. مراقب باشید. دعوای بچه‌ها را نادیده بگیرید. به شرطی که آسیبی در آن نباشد. مداخله والدین حل کردن مشکل توسط بچه‌ها و آشتی شان را کند می‌کند. اگر می توانید اتاقی را برای دعوا بگذارید و موقع دعوا بخواهید آنجا رفته و قبل از آشتی بیرون نیایند. حفظ برابری دو طرف ضروری است اکثر موارد، مجازات بچه‌ها باید یکسان باشد، بدون هیچ استثنا. میل به برد و باخت را در دعواهای بچه‌ها از بین ببرید. راه‌هایی آموزش دهید که با آرامش برای مشکلاتشان راه‌حل پیدا کنند. قوانینی برای کارهایی که برای حل مشکلاتشان ممنوع و مجاز هست تعیین کنید مثلاً ممنوعیت داد کشیدن، گریه کردن، زد و خورد وقتی بچه‌ها با هم کنار می‌آیند، آنها را تشویق کنید. @nooredideh
زندگی؛ جدی ترین بازی کودکان است... قواعد این بازی را از الان به کودک بیاموزیم. اگر امروز ضعفی در خود احساس می کنیم، نتیجه اینست که قواعد بازی را از کودکی نیاموخته ایم... اگر نمی توانیم به درستی با اطرافیانمان رابطه برقرار کنیم... اگر نمی توانیم به خواسته های نامربوط دیگران "نه" بگوییم... اگر نمی توانیم در میان انبوه صداها ما هم فریاد بزنیم... اگر نمی توانیم روی خط تعادل با اطرافیانمان رفتار کنیم... اگر نمی توانیم هیجاناتمان را کنترل کنیم... و هزاران نتوانستن دیگر، ... همه بخاطر اینست که بازی زندگی را ابتدا خوب تمرین نکرده ایم. از امروز برای آينده فرزندانتان سرمايه گذاري كنيد. 👇 Join @nooredideh
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه های خانگی تعطیل شد ، برکت از خانه ها رفت. سخنان مرحوم حاج سیدحسین عرب
روایتی عجیب از یک شهید در ملامجدالدین ساری! شهیدی که با آبرویش بازی کرد! در آستانه سالروز شهادت شهید محمد تورانی در 22 آبان 1360 یادی کنیم ازاسطوره اخلاص...شهید محمد تورانی. جوانی که پا روی آبرو و اعتبارش گذاشت و ماسک منافق بودن به صورتش زد تا بتونه تو سازمان منافقین نفوذ کنه. طلبه ای که حاضر شد مامومین خودش رو از دست بده تا امامش از او راضی باشه... قصه محمد تورانی قصه آدمایی که قرار گذاشتند فقط و فقط واسه خدا کار کنند. داستان از اینجا شروع شد که محمد متوجه شد عده ای به صورت غیر قانونی مشغول جمع آوری سلاح هستند. با در میون گذاشتن این مسئله با فرماندهان سپاه و با رضایت محمد،ماموریت سختی روی دوش محمد افتاد.قرار شد محمد در نقش منافق وارد سازمان منافقین بشه. اما محمد،جوان متدین و خوشنامی بود و این ماموریت نیازمند تدارک مقدمات و کارهایی بود.کارهایی در تخریب اعتبار محمد تورانی! اون باید آزمایش سختی رو می گذروند. تو اولین قدم، و با هماهنگی فرماندهان، محمد از سپاه اخراج شد.کم کم انحراف محمد نقل محافل شد.بازار سرزنش ها و توهین ها گرم تر و گرم تر می شد.‌ تو این مدت فرماندهان هم بیکار نبودند. در قدم بعدی تدارک یک بستنی فروشی رو برای کار محمد دیده بودند.خیلی طول نکشید که برق محل کار محمد رو به جرم ارتباط با منافقین قطع کردند. دیگه برای محمد احترام و آبرویی نمونده بود. اونقدر نقشش رو خوب اجرا کرد که خانمش هم دم از جدایی می زدو می خواست درخواست طلاق بده.گفتند:خانمش رو دیوارهای خونه مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه می نوشت. فقط چند نفر از این نمایش با خبر بودند. سردار شهید طوسی و سردارشهید محمدیان و سردار تولایی. دادستان وقت می گفت: چندین بار محمد با منافقین دیگه بازداشت شد. باید منافقین به او اعتماد می کردند.همین هم شد.محمد با نفوذی که در سازمان کرد و ارتباطی که با کوموله ها گرفت اطلاعات خوبی به دست سپاه رسوند. سرانجام هم با اطلاعات محمد، یک باند و خونه تیمی منافقین با کلی مهمات توسط سپاه رهگیری و منهدم شد. با پایان ماموریت، محمد بین نگاه های پر از شرم و خجالت دوباره به سپاه برگشت.اما این برگشت زمان زیادی طول نکشید.چندی نگذشت که محمد تو نبرد جنگل های آمل به چنگال منافقین افتاد. هر بلایی خواستند سر این جوون آوردند. شعله کینه منافقین دامن این مجاهد رو گرفت.منافقین بدن محمد رو آتش زدند و تا چند وقت خبری از بدن مطهرش نبود. بعد از چند ماه با دستگیری بعضی از منافقین و اعتراف اونها، قتلگاه محمد پیدا شد. گفتند:تکه های سوخته بدن محمد که تونستند جمع کنند؛ حدودا دو کیلو بود.... محمد در غریبی و تنهایی به شهادت رسید. جوونی که پا روی خودش گذاشت تا دستهاش به خدا برسه... بزارید از غریبی محمد، چیز دیگه ای هم بگم.. نمیدونم چند نفر از شما مردم ساری سر قبر شهید محمد تورانی رفتید. یا اصلا چند نفر از شما اسمش رو شنیدید. بزارید براتون بگم! محمد تورانی طلبه همین حوزه مصطفی خان ساری تو چهار راه برق بود و تشییع بدن مطهرش هم از همین مسجد جامع ساری شروع شد و الان هم قبر‌ مطهرش تو گلزار شهدای ملا مجد الدین ساریه. غریبانه زیر یکی از این درخت های نارنج.... شهیدی که غریبانه زندگی کرد؛ غریبانه شهید شد، و همچنان غریبانه از دیده ها دور است!
اسراییل حرمله زمانه
1_8373370390.pdf
حجم: 566.3K
📚 پاسخ به چند شبهه فاطمی ✏️ نویسنده: نجم الدین طبسی 🇮🇷 ناشر: دلیل ما ⏳تاریخ نشر: ۱۳۹۳ ه.ش 📄 تعداد صفحات: ۲۹ 📣 زبان: فارسی کتاب حاضر جهت آشکار نمودن پاره ای از حقایق پنهان در موضوع شهادت حضرت زهرا(س)، و اظهار واقعیت ها از لابلای تاریخ و حدیث، چند شبهه فراگیر در این موضوع را با استناد به منابع معتبر اهل سنت پاسخ داده است. شبهات مطرح شده عبارتند از: چرا علی از تهاجم به خانه شان جلوگیری و دفاع نکرد؟ چرا علی از قاتل حضرت زهرا انتقام نگرفت؟ چرا علی با قاتلان همسرش رابطه خوبی داشت؟ چرا علی در ایام حکومتش به کشته شدن همسرش اشاره نکرده است؟ چرا علی اسامی فرزندانش را ابوبکر و عمر و عثمان نهاد؟ چرا علی دخترش ام کلثوم را به همسری عمر در آورد؟ چرا امام حسن و امام حسین به کشته شدن مادرشان به دست عمر اشاره نکردند؟ چرا مردم مدینه در قبال کشته شدن حضرت زهرا سکوت کردند؟ چرا شیعیان تا چند سال قبل، از شهادت حضرت زهرا خبر نداشتند و در سال های اخیر متوجه آن شده و عزاداری می کنند؟ https://eitaa.com/tasnim_pdf
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 فرهنگ فاطمیه... 🔹حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها از کثرت عبادت پاهایش‌ ورم کرده. 🎙استاد رفیعی
شیفتگان تربیت: • *🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 توراه خونه بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه که کردم دیدم لیلاست -الو جانم لیلا، چیزی شده ؟ لیلا:آره حنانه برای ثبت نام حضوری باید تا چهارشنبه بریم و مدارک تحصیلی هم لازمه -هااااا😳😳😳 مدرک تحصیلی ؟ لیلا: نه پس مدرک غیرتحصیلی -لیلا من چطوری برم مدارکمو بگیرم لیلا: هیچی سوار یه وسیله نقلیه اعم از اتوبوس یا تاکسی میشی مقصدتو میگی به مقصد که رسیدی پیاده میشی نازنینم 😂 -یوخ بابا 😐😐😐 نادان میگم من اون موقعه خیلی بی حجاب بودم لیلا: حنانه بس کن من ب شخصه بهت افتخار میکنم حال تو مهمه نه گذشته ات -روم نمیشه بخدا لیلا: بس کن پرونده تو گرفتی زنگ بزن میام دنبالت -باشه لیلا:آفرین خانم گل منتظرتم فردا خیلی استرس دارم فردا باید برم مدرسه خجالت میکشم 😓 ساعت ده صبح پاشدم حاضر شدم کارت ملی برداشتم نیم ساعت -یک ساعت بعد رسیدم مدرسه پام گذشتم داخل گفتم رفتم داخل فضای داخلی دبیرستان تغییر نکرده بود در دفتر مدیریت دبیرستانو زدم رفتم داخل مدیر: بفرمایید خانم -سلام خانم مدیر: سلام بفرمایید درخدمتم -خانم اومدم پرونده تحصیلیمو بگیرم مدیر: فامیلی شریفتون ؟ - مدیر با تعجب سرشو بلند کرد گفت 😳 سرم انداختم پایین گفتم بله😓 مدیر :وای چقدر خوشحالم تغییر کردی اینم پروندت دخترم برای کجا میخای؟ -خانم شرکت کردم مدیر: موفق باشی عزیزم خداحافظ✋ .... *🍀﷽‌🍀 رمـان 🍃🌷 شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش برداشت و گفت بله بفرمایید -سلام آقامهدی خوب هستید؟ لیلاجان هست ؟ مهدی:بله یه لحظه گوشی دستتون لیلا: الو سلام حنانه جان خوبی؟ -سلام لیلا گلی من مدارکمو گرفتم لیلا:إه خب میام دنبالت بریم ثبت نام -لیلا😒😒 الان ساعت 10-11است تا برسی میشه 2-3دیگه تایم نیست لیلا:ای بترکی که بچه مایه داری اون کله شهر میشینی -خخخخ فردا بیا بریم لیلا: خوبه گفتیا وگرنه یادم نبود😁😒 فرداش منو لیلا رفتیم حوزه ثبت نام بعدشم رفتیم پایگاه ثبت نام دیدار از جانبازان کلاسای حوزه شروع شده بود 😐😐😐درس حوزه خیلی سخت بود روزا از پس هم میگذشت ما دوروز دیگه باید بریم آسایشگاه دیدار جانبازان شک دارم برم یانه گوشیمو برداشتم شماره زینب گرفتم -سلام زینبی خوبی؟ زینب:مرسی تو خوبی حنان جان -مرسی زینب میگم میشه من نیام دیدار زینب:چرااااا -حس میکنم لایق نیستم زینب :الله اکبر یعنی چی؟ نخیر نمیشه نیایی خداحافظ نذاشت حرف بزنم روسری و چادر معمولیم سر کردم جانمازم پهن کردم دو رکعت نماز خوندم بعدش زیارت عاشورا روبرو عکس حاج ابراهیم همت گفتم : حاجی این حس لایق نبودن ازم دور کن انگار نمیخاستم آروم بشم چادر معمولیم با چادرمشکی عوض کردم از خونه زدم بیرون تا ایستگاه مترو پیاده رفتم اونجا سوار مترو شدم تا بهشت زهرا مستقیم رفتم قطعه سرداران بی پلاک پیش شهیدگمنامی که همیشه میرفتم پیشش فقط گریه میکردم تا غروب مزار بودم نمازمو خوندم به سمت خونه حرکت کردم بدون خوردن شام رفتم بخوابم ....
2.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙پــرودگــارا ✨از تو میخواهم 🌙دلهایمان را چون آب روشن ✨زندگیمان را چون 🌙گرمای آتش دلچسب ✨وجودمان را چون 🌙ماه آسمان آرام و روزگارمان را ✨چون نگاهت زیبا کن 🌙شبتون پر از نگاه خـدا ✨ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا