eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
186 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
93 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ آقاعزیزوپسرش عباس,پشت درب اتاق خانه ی کودکیهای بتول,خانه ای که روزگاری این دخترک زجرکشیده پا به درون این دنیا نهاده بود وگویا تقدیر اینچنین بود که در همین خانه هم از این دار فانی رخت سفر ببندد,عزیز دل نگران یارومحبوبه اش بود وعباس دنبال نگاه مهربان مادر... ساعتها ودقایق وثانیه ها به کندی ودر انتظاری کشنده میگذشت,اقا عزیز قران به دست بر روی سکوی جلوی اتاق نشسته بودو برای فارغ شدن وسلامتی همسر وفرزند در راهش قران میخواند وعباس هم در عالم کودکی درحالیگه روی حیاط به جست وخیز مشغول بود اما در ذهن با دعاهای کودکانه سلامتی مادرش را از خدا طلب میکرد,ناگاه صدای دلنشین گریه ی کودکی نوید تولدی تازه را میداد درفضا پیچید,عباس از اشتیاق شنیدن صدای طفل به اغوش پدر پرید واز او خواست تا کودک نورسیده را ببیند و عزیز هم شاد از فراغت همسرش میخواست به سمت اتاق برود که ناگاه صدای کودک با شیون زنان بهم امیخت,آقا عزیز عباس را از اغوشش به زمین نهادو سراسیمه وارد اتاق شد,پیکر بی جان مادری با کودکی گریان در اغوشش دلخراش ترین صحنه ای بود که میتوانست ببیند. بدن ضعیف و تن بیمار بتول بیش ازاین تاب,سختیهای این دنیای دون رانداشت,و روح اوبا روح پدرش عبدالله گره خورد. آقا عزیز پسر بی قرارش را که حالا خود را دوباره به پدر رسانده بود, رابه,سینه چسپانید و چشمش به دخترک نورسیده اش بود که باید این دنیا را بدون مهر مادر تجربه میکرد.......دختری که باید طوفان حوادث را تحمل میکرد تا تقدیر عاشقانه هایی در دل خود بنگارد.. . خیلی بی سروصدا جسم بی جان بتول کنار مزار پدرش آرام گرفت,بتول رفت اما دست تقدیر دخترکی درصورت و سیرت مانند بتول به این دنیا هدیه کرد .... آقا عزیز اسم دخترکش را(مریم)نهاد و او را به دست ماه بی بی سپرد تا درموقعی مناسب برگردد و دخترک راهمراه خودببرد,اما نمیدانست دست روزگار چگونه انهاراباهم غریبه میکند... عزیز همراه پسرش عباس با دلشکسته وچشم گریان شبانه آبادی راترک کردند ودوباره راهی آینده ای نامعلوم ومکانی نامعلوم تر شدند...... ادامه دارد واقعیت 🍂🌿🍁
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ به غروب نرسیده,عباس را به خانه ی خاله اش بردند تا شاهد ارامش ابدی مادر جوانش درخاک سرد گور نباشد و خیلی بی سروصدا جسم بی روح بتول در منزل جدیدش در ابادی خودش وکنار مزار پدرش عبدالله به خاک سپردند,بتول رفت,مظلومانه رفت, اما دست تقدیر دخترکی درصورت وسیرت مانند بتول به این دنیا هدیه کرد... اقا عزیز با دلی غم زده اسم دخترکش را (مریم)نهاد,مریم که گویی بتولی دیگر بود ,ابروهای کمان وچشمهای مشکی وصورت سفید وتپلش همان صورت وترکیب بتول بود اما درچهره ای کوچک تر ,گرچه دل کندن از دختر نورسیده اش برای پدر وبرادر داغدیده بسیار سخت بود اما چاره ای هم جز سپردن مریم به دست ماه بی بی نبود,اقا عزیز مریم را به دست مادر بزرگش سپرد تا درموقعی مناسب برگرددودخترک را همراه خود ببرد,اما نمیدانست که دست روزگار چگونه انها را باهم غریبه میکند. عزیز همراه پسرش عباس با دلی شکسته وچشم گریان ,به حکم عقل ,شبانه ابادی را ترک کردندودوباره راهی اینده ای نامعلوم ومکانی نامعلوم تر شدند,عزیز میدانست که باید برود وانجا را ترک کند اما به کجا رود؟نمیدانست وکی برگردد ومریمش را با خود ببرد بازهم معلوم نبود.عباس این پسرک شیرین زبان,که از غم مادر ملول واز داشتن خواهری کوچک خوشحال بود ,حتی وقت نکردتا با تمام وجود این خواهر زیبایش را بغل کند ودستان کوچکش را نوازش کند وبا پدر هنوز از سفر نرسیده باز بار سفر بستند..... آقا عزیز وعباس رفتند وماه بی بی ماندو یک دل پرازداغ ونوزادی بی قرار,نوزادی که رایحه ی دختر جوانمرگش را دروجود مادر زنده میکرد. کبری سه پسرویک دختر داشت وخانه اش مانند تمام خانه های آبادی تک اتاقی بیش نبود ووضعیت زندگی اش اجازه نمیداد تا از مریم کوچک مراقبت کند اما صغری بااینکه بیش از ده سال از ازدواجش میگذشت صاحب فرزندی نشده بودوبهترین موقعیت رابرای سرپرستی مریم داشت. به مادرش گفت:بچه را بسپاربه من قول میدهم مانند اولاد نداشته خودم ازاومراقبت کنم,غلامحسین(شوهر صغری) هم ازاین پیشنهاد استقبال کرد زیرا سالها درآرزوی داشتن فرزند بود ودلش غنج میرفت برای صدای گریه ی نوزادی که درخانه ی سوت وکورش بپیچد وحتی,حاضر بود نیم مال وداراییش را بدهد اما صاحب فرزندی شود. اما ماه بی بی که داغ دخترش رادیده بود ومریم, یادگار دخترک ناکامش بودراضی نشد وگفت:تا زنده ام خودم بزرگش میکنم . ماه بی بی تمام عشقی راکه به بتول داشت,نثار مریم میکرد اورا باشیر تنها گاوش تغذیه میکرد . هرروز که میگذشت شباهت مریم به بتول بیشترمیشد,این چشمان سیاه ودرشت,گونه های گلگون وابروهای کمان ,چهره ی بتول رادرذهن تداعی میکرد ومهراین کودک به دل تمام خانواده افتاده بود واورا عزیز دردانه ی ماه بی بی کرده بود. ماه بی بی بعدازکارروزانه اش کودکش رابه کول میبست برسرمزار عزیزانش میرفت ودلگویه ها می گفت واز رنج فراق ناله هاسرمیداد. شب جمعه بود,مریم نه ماهش تمام شده بود,نه ماهی که ماه بی بی درد مرگ دخترش را با نگهداری از نوه اش التیام میداد .ماه بی بی حلوای خیرات راپخش کرد ومریم را داخل تشتی حمام کرد وکودک سبکبال فارغ از رنج روزگار به خواب رفت.ماه بی بی بوسه ای ازگونه ی کودکش برچید وعجیب دلش هوای راز ونیاز باخدا کرده بود ,وضو.گرفت وبه نمازایستاد, به سجده رفت ودرهمین حال درخانه را زدند. صدای صغری بودازپشت در:مادر خانه ای؟؟دررابازکن منم... وقتی دید کسی جواب نمیدهد هراسان وارد خانه شد نگران شد نکند مادرم طوری شده؟؟صدای مریم چرانمیاید؟ وقتی مادر رادرسجده ومریم را مثل فرشته ای کوچک درگهواره دید خیالش راحت شد....... اما.....اما....... ادامه دارد واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸کلیپ بسیار کوتاه ودلنشین وتاثیرگذار از آیت الله مجتهدی در مورد علت عدم توفیق برای خواندن نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) و نابودی رژیم صهیونیست بخوانیم... خواهرم با خود قلب حضرت مهدی(عج) را شاد کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ای خدای مهربان ✨در این شب سرد زمستانی ❄️ عطا کن بر تک تک عزیزان ✨ سلامتی و عافیت.. ❄️ عشق و محبت و دلخوشی.. ✨ آسایش و آرامش و ❄️ عاقبت به خیری... شبتون بخیر❄️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر زیباست این جمله👌 ❌عکس باز نشود❌ @Namira_313yar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف قشنگ 🌱 می گفت که: وقتی به کسی خوبی می کنی برای بهش خوبی کن. برای دلشو شاد کن . تا اگه یه روزی در حقت بدی کرد ، یه روزی یادش رفت، یه روزی جبرانش نکرد دیگه فکرت ناراحت نشه ، دیگه نخوری... راست‌میگه... ؛) ❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمهای خوب.... مثل درخت پر شکوفه اند لگد هم که بهشون بزنی با ، باران شکوفه فه شرمندت میکنند... ‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌
✨﷽✨ ✅یک داستان واقعی و زیبا ✍ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عده‌اي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه شيعيان سامرا از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلف‌شدن شيعه متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب ‌‌💦❄️⛄️❄️💦
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم قم: عاجز شدن آمریکا و رژیم صهیونیستی آویزان آمریکا در مقابل مردم مظهر قدرت حضور مردم است.