5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷حضرت محمد
صلی الله علیه و آله:
🌷درهاى آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مى شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد
🌷حلول ماه رمضان بر شما مبارک🌙
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_سی_ویکم
لب غرید
ـــ لعنت بهت
مهیا گوشه ای ایستاد
پاهایش را تند تند تڪان مے داد و خیره به دو ماموری بود ڪه مشغول نوشتن چیزهایے در پرونده
آبی رنگ بودند
ــــ حالتوڹ خوبہ؟؟
مهیا سرش را بلند ڪرد و به شهاب ڪه این سوال را پرسیده بود نگاهے ڪرد
ــ آره خوبم فقط یڪم شوڪه شدم
شهاب با تعجب پرسید
ـــ شوڪه برا چے؟
ـــ آخه ایڹ همہ بسیجے اوڹ هم یہ جا تا الاڹ ندیده بودم
شهاب سرش را پایین انداخت و ریز ریز خندید ڪه درد زخمش باعث شد اخم ڪنه
ــــ خب آقای مهدوی لطفا برامون توضیح بدید دقیقا اون شب چه اتفاقی افتاد
با صدای مامو ر سرشان را طرف سروان برگرداندند
مهیا بر اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آرام زمزمه ڪرد
ــــ سروان اشکان اصغری
ـــ اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ها ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه
سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم
یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من
با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد
ـــ خانم رضایی گفتن ڪه شما قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟
ـــ بله درسته
سروان سری تکون داد
ـــ گفتید رفتید تو پایگاه خواهران
*از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا *
* ادامه.دارد... *
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_سی_ودوم
مهیاــ بله
ـــ آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟
شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه را محڪم در دستانش فشرد
ـــ وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو
پایگاه خواهران
ـــ خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه
ـــ نخیر یادم نیست
ـــ یعنی چی خانم یادتون نیست
مهیا ڪه از دست این سروان خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه سروان گفت
ـــ جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شماچرا اینطوری با من حرف میزنید اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعه ای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم
شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد
در باز شد و پرستار وارد شد
ـــ جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه
سروان سری تڪان داد واخمی به مهیا کرد
ــــ آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری
ـــ بله در خدمتم
ـــ خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید
شهاب تشڪری ڪرد
پرستار رو به مهیا گفت
ـــ خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد
مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد
سروان و پرستاراز اتاق خارج شدند
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 نماهنگ ویژه #ماه_رمضان
🍃خوشحالی یعنی #روزه_اولی باشی
🍃عاشق علی باشی #ماه_رمضان باشه
🎙 محمدحسین_پویانفر
660.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 خدایـا
💫 در این شب آغازین
🌸 ماه مبارک رمضان
💫 هرچه صفای دل,
🌸 سلامت تن,
💫 عشق پاک,
🌸 و اجابت دعاست
💫 و هر آنچه که به بهترین
🌸 بندگانت عطا میفرمایی
💫 به عزیزان و دوستانم عطا فرما
شبتون پراز یاد خدا🌸💫
206.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺رمضان ماهى است كه
🌸ابتدايش رحمت و
🌺ميانه اش مغفرت و
🌸پايانش
🌺اجابت است
🌸بهار قرآن مبارک باد
🌸آغاز یک ماه بندگی
🌺یک ماه دلدادگی
🌸یک ماه نور و روشنایی
🌺یک ماه صفا و برڪت
🌸بـر همگان مـبارک بـاد
🌸🍃