جوانی به چاقو وارد مسجد شد و گفت: "بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟"
همه با ترس به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید برخواست و گفت: " آری من مسلمانم!"
جوان گفت، همراه من بیا ,
جوان و پیرمرد چندقدمی باهم دور شدند، جوان با اشاره به گله ای از گوسفندان، به پیرمرد گفت: "میخواهم تمامی آنها را قربانی کنم و بین فقرا پخش کنم و به کمک شما احتیاج دارم"
پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت: "به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک بیاور"
جوان با چاقو و لباس خون آلود به مسجد بازگشت و گفت: "بین شما مسلمان دیگری هم هست؟"
همه افراد حاضر در مسجد در حالی که بشدت ترسیده بودند به پیش نماز مسجد چشم دوختند!
ناگهان پیشنماز فریاد زد: "به چه نگاه میکنید؟ به عیسی مسیح قسم با چند رکعت نماز خواندن ، کسی مسلمان نمیشود!"
#داستان #کوتاه
🔴 یأس از رحمت الهی ممنوع ⛔️
💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ
🔹 ستايش خداوندی را سزاست که کسی از رحمت او مأيوس نگردد و از نعمت های فراوان او بيرون نتوان رفت؛ خداوندی که از آمرزش او هيچ گناهکاری نااميد نگردد...
📒 #نهج_البلاغه ، خطبه ۴۵
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#احکام_شرعی
✅ موضوع: نمازهای مستحبی
همه نمازهای مستحبی دارای احکامی هستند:
۱. مخیر هستیم آنها را بلند بخوانیم یا آهسته (۱)
۲. نمازهای مستحبی را به جماعت نمی شود خواند.مگرچهارنماز؛ نماز باران و عید فطر و عیدقربان. (۲) ونمازی که فرادا خوانده بعدجماعت منعقدشده است.
۳. مخیر هستیم که ایستاده بخوانیم یا نشسته یا در حال حرکت که در این صورت (درحال راه رفتن) رکوع و سجود را با اشاره سر انجام می دهیم و نیز در این صورت لازم نیست رو به قبله باشیم و شرط آرامش بدن نیز ساقط است. (۳)
۴. نمازهای مستحبی رادرهرجا می شود خواند بجزنافله ظهروعصردرسفر،زیرا مسافری که نمازهای چهاررکعتی رابایددورکعتی بخواندنباید نافله ظهروعصر بخواند ولی نافله عشا (دورکعت وتیره) رارجاء می تواند بخواند (به امیداین که صحیح باشد). (۴)
۵. در نمازهای مستحبی انسان مخیراست بنارا بررکعت اول بگذارد و یک رکعت دیگربخواند و می تواند بنارابررکعت دوم بگذارد و سلام دهد. ولی اگردرنمازمستحبی شک کردرکعت دوم است یا سوم، حتما بنا رابردوم می گذارد زیرا نمازمستحبی سه رکعتی نداریم. (۵)
۶. کم شدن رکن ، نماز مستحبی را باطل می کند اما اضافه شدن رکن باطل نمی کند.
مثلا کسی درنمازمستحبی سوره حمدرافراموش کرد وبه رکوع رفت باید برگردد حمدرابخواند ودومرتبه به رکوع برودواین اضافه شدن رکن (رکوع) نمازرا باطلنمی کند درصورتی که درنمازواجب نمی شود این کاررا کرد یعنی اگرکسی درنمازواجب حمد رافراموش کند و به رکوع برود باید نمازرا ادامه دهد واگربرگردد برای خواندن حمد ودومرتبه به رکوع رودنمازش باطل است. (۶)
۷. اگر گمان کردیم باید گمان را بگیریم مثلا گمان کردیم رکعت اول هستیم باید حتما بنا بگذاریم که رکعت اول هستیم. این حکم درنمازهای واجب نیز جریان دارد. (۷)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - موسوعة الامام الخوئی (م۱۴۱۳) ج۱، ص۹۹
۲ - مناهج الاحکام ،میرزای قمی (م۱۲۳۲) ص۴۲۱
۳ - مجمع الرسا ئل ،ج۱،ص۲۴۱
۴ - توضیح المسائل محشی، ج۱،ص۴۲۷
۵ - همان، ص۶۴۸
۶ - توضیح المسائل محشی، ج۱، ص۶۴۸
۷ - همان
♻️⭕️♻️⭕️♻️⭕️♻️
✳️ شناسه پایگاه تخصصی فقه و احکام در ایتا، روبیکا، تلگرام، اینستاگرام و...
🆔 @ask_ahkam
💠 حدود اطاعت از والدین
♻️ سوال:
اطاعت از پدر و مادر در چه حدی لازم است؟
✍🏻 پاسخ:
⬅️ اگر امر پدر و مادر نسبت به کاری باشد که از نظر شرعی ممنوع نیست، سزاوار است امر ایشان اطاعت شود مگر اینکه اطاعت نکردن موجب اذیت قابل توجه آنها شود که در این صورت نباید با امر آنها مخالفت شود.
--------------
سایت آیت الله خامنه ای/ کانال فقه و احکام
#احترام_والدین
⭕️♻️⭕️♻️⭕️♻️
✳️ شناسه پایگاه تخصصی فقه و احکام در ایتا، روبیکا، تلگرام، اینستاگرام و...
🆔 @ask_ahkam
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روشنگری استاد رحیم پور ازغدی از پشت پردهء حذف نام پدر و افزودن نام مادر به مدارک هویتی!
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک صلوات بفرست و خواصش را ببین و ما را هم شریک ثوابت قرار بده.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
صبرا قشم ( نشر خوبیها)
💠رمان #جانَم_میرَوَد 💠 قسمت #هفتاد_و دو _آرومتر خانم! پرستار چشم غره ای به مهیا رفت. _تموم شد. مهی
💠رمان #جانَم_میرَوَد
💠 قسمت #هفتاد_وسه
احمد آقا روبه مهیا گفت:
_اینو زدم، به خاطر اینکه بهت گفته بودم، حواستو جمع کن و دست از این کارا بردار... اما گوش ندادی و نزدیک بود خودت رو به کشتن بدی!
مهیا، نگاهی به چشم های پدرش که از اشک سرخ شده بودند، انداخت.
محمد آقا همه را به داخل دعوت کرد. محسن همان جا خداحافظی کرد و رفت. مریم، که از بیرون، شاهد همه اتفاقات بود، اشک هایش را پاک کرد و به طرف آشپزخانه رفت....
محمد آقا روبه مریم گفت:
_دخترم! مهیا رو ببر بالا، یکم استراحت کنه...
مهیا به کمک مریم از پله ها بالا رفت.
شهاب می خواست حرفی بزند؛
اما با اشاره پدرش حرفی نزد و با اجازه ای گفت و او هم بالا رفت.
مهیا روی تخت نشست.
مریم کنارش نشست و صورتش را نوازش کرد.
و با صدای لرزانی گفت:
_خوبی؟!
همین کلمه کافی بود؛ کافی بود که مهیا یاد سیلی پدرش و اتفاق امروز بیفتد. خودش را در آغوش مریم انداخت...
و هق هق اش را درون آغوش مریم خفه کرد...
شهاب که به سمت اتاقش می رفت با شنیدن صدای گریه ی دخترها پشت در ایستاد.
به دیوار تکیه داد.
چشمانش را بست و برای هزارمین بار خود را لعنت کرد...
مهیا از آغوش مریم بیرون آمد.
دستی به صورت مریم کشید و اشک هایش را پاک کرد.
با خنده گفت:
_من سیلی خوردم... تو چرا گریه میکنی؟!
مریم خندید!
_نگاه کن صداش رو!
_همش تقصیر این داداشته دیگه... از بس که صداش کردم!
_اااا...من رو داداشم غیرت دارم ها!!
مریم شرمنده گفت و ادامه داد:
_میدونم که نرجس باعث این اتفاق شده...
_آخ...یادم انداختی من این دختر رو گیر بیارم؛ تک تک موهاشو میکنم. دختره ی بیشعور...من که میدونم از کجا سوخته!!!
_از کجا؟!
_بابا خره... این به داداشت علاقه داره!!
_نرجس؟!؟نه بابا!!!
_برو بینم....مطمئنم فکر کرده من هم به داداشت حسی دارم؛ اینکارا رو میکنم. مرده شور خودش و مادرش رو ببرن!
_خواهرم! درمورد دختر عمو و زن عموم داری صحبت میکنی ها!
_صحبت کنم، مشکلی داری؟!؟
_نه! من غلط کنم مشکلی داشته باشم!
_آها! حالا درست شد.
مهیا همراه پدر و مادرش عزم رفتن کردند...
همه در حیاط ایستاده بودند و در حال خداحافظی بودند.
مهیا قبل از اینکه بیرون برود، نگاهی به پنجره اتاق شهاب انداخت.
شهاب پشت پنجره در حالی که دستانش در جیب هایش بود؛ ایستاده بود.
مهیا سرش را پایین انداخت، و به سمت در خانه شان رفت...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا