eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
184 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
100 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️متن شبهه: دستگاه امام حسین مختص گروهی نیست! همه جور آدمی می‌تونن تو جلسات امام حسین شرکت کنند، شرابخور، بی‌حجاب و.... 🟢 پاسخ استاد شیخ حسین انصاریان به این شبهه را بخوانید 🔹مجلس عزای امام حسین(ع) پذیرای همه نوع افکار است، اما نه همه نوع ابزار. 🔹شراب‌خوار هم شاید به مجلس امام حسین بیاید اما نه با شیشه شراب، قمارباز هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما نه با آلات قمار. 🔹آن سگ‌باز و میمون‌باز هم می‌توانند به مجلس امام حسین بیایند اما نه با سگ و میمون. 🔹طبیعتا آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابان‌ها تن‌نمایی می‌‌کند هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما وقتی به مجلس امام حسین وارد شد حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. پس حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند. 🔹بله دستگاه امام حسین بزرگ است ‌و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قاعده و قانون دارد، احترام دارد. 🔹همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین شود، حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما هیچ‌کس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بی‌حرمتی کند. 🔹هیچ کس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند. 🔹مهمان حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحب خانه را حفظ کند.
29.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 دوربین مخفی | روضه ساده و بی ریا گوشه خیابون 🍃🌹🍃 🔸چه حس و حال خوبی داره واقعا آدم روحش تازه میشه |
حدود ساعت ۱۷؛ بعد از شهادت امام حسین(ع) عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت می‌کنند. تمام این افراد بعداً به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین (ع) و همراهانش آغاز می‌شود. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن مطاع بعد از شهادت امام به کربلا می‌رسد. برای دفاع از حرم امام می‌جنگد و کشته می‌شود. ابتدا سر را به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. 💔 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاتون کوچک کربلا دخترکی گوشه‌ی دیوار کز کرده بود. الماس چشمانش در آسمان سیاه شب، می‌درخشید. آسمان چشمانش،گلگون و بارانی بود. اشک‌هایش آرام و بی‌صدا از گونه‌های خاک گرفته‌اش، راهی به دامن‌اش باز می‌کردند. پاهای کوچکش در خمیری از خاک و خون خضاب بود. او دیگر درد نداشت. شاید هم داشت عادت می‌کرد، به‌جای دست مهربان و آغوش پدر، زخم تازیانه و جور زمانه را به آغوش بکشد. سکوت شب را گاهی گریه‌ی کودکی یا ناله‌ی پیری می‌شکست. از وقتی پدر با نیزه هم آغوش شده، چشمانش فرو نمی‌افتادند و خواب ندارند. دوست دارد تا ابد چشم به راه پدر بماند.  بزرگ زنی نگران، میان عده‌ای خفته و خسته، دور می‌زد. چشمش به دخترک افتاد‌: «رقیه! نور چشمِ حسینم! چرا نمی‌خوابی؟! بخواب جانم. بخواب عمر عمه. رقیه با شنیدن صدای عمه، آتشفشان دم کرده‌ی غمهایش فوران کرد. او با صدایی حزین، دردهایش را فریاد زد: آه عمه بابایم! آه عمه چرا بابایم نیامده؟! چرا عمو عباس این‌قدر دیر کرده؟! مگر عمو نگفت "من زود بر می‌گردم!" عمه بابایم کجاس؟ زینب کبری سلام الله علیها اورا در آغوش گرفت و گفت : پدرت اکنون در آسمانها پیش جدمان رسول خداست! آرام باش دلبندم...! آرام باش..! نیمه شب بود. صدای گریه‌ی کودکی بی‌قرار، گوش شامیان را کر می‌کرد و رختخواب غفلتشان بر هم می‌زد. یزید چون گرگی که لاشه‌اش را ربوده‌اند، بر خود چنگ می‌زد و می‌غرید: این چه صدایی است؟ چرا خفه اش نمی‌کنند؟ اَههه! چه می‌خواهد این بچه؟! صدایی از سر ترس و وحشت، جواب داد : مولای من! رقیه، دختر حسین است و گویا بی‌تاب پدر است و آرام نمی‌گیرد. با نفرتی که از عمق جانش زبانه می‌کشید، فریاد زد: «خوب سر را برایش ببرید، خفه شود» خرابه آرام گرفت. جز صدایِ حزینِ عشق بازی دخترکی با طبقی از نور، چیزی شنیده نمی‌شد. سکوت و سکوت و سکوت و دخترکی که تن و جان شیرینش را گوشه خرابه به یادگار گذاشت و به سر پیوست...! السلام علیک یا رقیة بنت الحسین علیه السلام السلام علیک یا رقیه سلام الله علیها کرمانی _نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره‌ی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا 📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم.. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.. حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی، الان ، در خدمتتان هستم.. چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم.. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت؛ گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم؛ یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس؛ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا؛ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی؛ جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود؛ از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود؛ زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم؛ یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست؛ کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم؛ جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ؛ قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت خدای من!؟ این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد.. سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده.. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع کرد به زمزمه کردن با من.. از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد.. انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.. بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد.. آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.. سلام بر حسین.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪امان از دل زینب (س) ▪ﺍﻱ ﺍﻫﻞِ ﻋﺰﺍ ▪ﺷﺎﻡ ﻏﺮﻳﺒﺎﻥِ حسین اﺳﺖ ▪ﺯﻫﺮﺍ(س)ﺑﻪﺟﻨﺎﻥ ▪ﻭﺍﻟﻪ ﻭﺣﻴﺮﺍﻥِ ﺣﺴﻴﻦ است ▪ﺩﺭﻣﻘﺘﻞِ ﺧﻮﻥ ▪ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺭﮒﻫﺎﻱ ﺑﺮﻳﺪﻩ ▪ﺯﺩ ﺯﻳﻨﺐ (س) ▪ﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺳﺮِﭘﻴﻤﺎﻥِ ﺣﺴﻴﻦ اﺳﺖ ▪شام غریبان ▪حضرت اباعبدالله تسلیت باد 🥀🍃
مشارکت کودکان عزیز ، در نظافت مسجد صاحب الزمان عج ، پس از اتمام مراسم، مدال نوکری تان، گوارای وجود پاکتان. آیدی دریافت تصاویر خدمت کودکان و نوجوانان در دهه اول محرم .👇 @montazerolQaem313 @sabraqeshm