eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
102 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
✅محصول هفتم شیر✳️ حدیث اول لم يكن رسول الله (ص) يأكل طعاما ولا يشرب شرابا إلا قال : اللهم بارك لنا فيه ، وأبدلنا به خيرا منه ، إلا اللبن ، فإنه كان يقول : اللهم بارك لنا فيه ، وزدنا منه یعنی پیامبر (ص) نمی‌خورد و نمی‌نوشید مگر اینکه می‌فرمود خداوندا در این غذا و نوشیدنی به ما برکت بده و بهتر از آن به ما عنایت فرما غیر از موقع خوردن شیر که می‌فرمود خداوندا در شیر به ما برکت بده و برای ما آن را زیاد کن. 📚 المحاسن،ج2،ص491 کانال فرهنگی هنری صدرا وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ،،،، -سنتی-اسلامی
🌱🌱🌱🌱🌱🌷 🌱 🌱 🌱 🌷 🌱یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ ⁉️سُئِلَ عليه السلام عن السَّفِلَةِ ، فقال : مَن كانَ لهُ شَىءٌ يُلهيه عنِ اللهِ . 💥از امام رضا عليه السلام درباره فرومايگی پرسیده شد . امام فرمودند : هر کس که چیزی داشته باشد که از خدا بازش دارد . 📗 : تحف العقول : ص ۸۰۳ 🌸🍃
287.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 خواهان تشکردیگران نباش 🌹️امام علی(ع) فـــرمودند: 🔹اگر به كسى خوبى كردى در واقع با اين كار خود را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى، پس به سبب خوبى اى كه به خودت كرده اى از ديگران خواهان تشكر مباش. 📚غرر الحكم و درر الكلم ص382 🍁🍂
🍁💕آخرهفتـه تون عالی 🍁✨زیبایی 🍁🌷هنر زندگی ست 🍁✨تنفس شروع زندگی ست 🍁💕عشق جزیی از زندگی ست 🍁✨اما " دوست " 🍁🌷" قلب " زندگی ست 🍁✨هر چه آسایش روح 🍁💕هر چه آرامش دل 🍁✨هر چه تقدیر بلند 🍁🌷هرچه لبخند قشنگ 🍁✨هر چه از لطف خداست 🍁💕همــه تقـــدیم شمـــا 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨شیخ موسی الخلف یکی از روحانیون اهل سنت که روز گذشته در حال اهدای خون به مجروحان حمله تروریستی رژیم صهیونیستی ❌شیخ الخلف نوشت: روح و خون ما فدای مقاومت اسلامی و و ‌‌
🌷دعایی که نشانه بلوغ عقل است وپاداشش قبولی بهترین اعمال وآمرزش گناهان است رَبِّ أَوْزِعْنِيٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِيٓ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (١٥)احقاف پروردگارا،توفیق شکرنعمتهایت وانجام عمل صالح وفرزندصالح به ماعطاکن ازگناهان توبه میکنم وتسلیم توهستم.۱۵و۱۶ احقاف
@mahidaneshmand110218_62658679870158.mp3
زمان: حجم: 10.16M
یکاری برا امام زمان انجام بده حجت الاسلام مهدی دانشمند 🤲    ⊰🌹🕊🍀⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه عاشقانه جزیره عشق در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. “ثروت، مرا هم با خود می بری؟” داستان کوتاه عاشقانه ثروت جواب داد: “نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.” عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد. “غرور لطفاً به من کمک کن.” “نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.” پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد. “غم لطفاً مرا با خود ببر.” “آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.” شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد. ناگهان صدایی شنید: ” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.” صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند ناجی به راه خود رفت. عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید: ” چه کسی به من کمک کرد؟” دانش جواب داد: “او زمان بود.” “زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟” دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که: “چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.” 🌸🌸🌸🌸
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝.❗️ ✍در سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامه‌ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. 🔹به‌ویژه که چند تن از فالگیر‌ها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مى‌شود. هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند. امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. 🔸او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبار‌ها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند. 🔹روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت : ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. 🔸پیرمرد با اندوه فراوان گفت : حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود. امیر فریاد کشید : واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی... پیرمرد با التماس گفت : باور کنید که هیچ ندارم.. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت : 🔹حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد... در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. 🔸علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. 🔹امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت : ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صداى رسا گفت : و مسئول جهلشان نیز ما هستیم... 🔸اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند
شهیدان ما از خداوند مهربان خود، نشان قبول مجاهدتِ درازمدت خود را دریافت کردند و هم‌اکنون در جمع اولیاء و صلحاء، متنعم به نِعَم الهی‌اند. ۱۴۰۳/۱/۱۴ - رهبر انقلاب