eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
تکنیک های تقویت تفکر نقادانه در کودکان ✨به کودک اجازه دهید موافقت یا مخالفت خود را بیان کند اینکه کودک شما بتواند درباره موضوعات مختلف نظر موافق یا مخالف خودش را اعلام کند و درباره نظرش دلیل بیاورد، نشان دهنده تفکر انتقادی است. توجه کنید که هر نوع مخالفتی به معنی تفکر انتقادی نیست. خیلی از بچه‌ها زیاد مخالفت می‌کنند اما دلیل درستی برای مخالفت خودشان ندارند. تفکر انتقادی وقتی شکل می‌گیرد که کودک بتواند یک دلیل منطقی برای مخالفت یا موافقتش بیاورد. پس برای کارهای مختلف از کودک خود بخواهید که نظرش را اعلام کند. با یک جمله ساده مثل «نظر تو چیه؟» او را تشویق به مشارکت کنید. وقتی که کودک نظرش را گفت حتماً از او دلیلش را نیز بپرسید. کودک باید دلیلی برای صحبتش داشته باشد حتی اگر آن دلیل به مذاق شما خوش نیاید. این نوع مشارکت کودک باعث می‌شود که درباره نظرات و عقاید دیگران تفکر کند و به یک تحلیل درست برسد. ✨کودک را با واژه چرا ترغیب کنید. اگر چه کودکان می‌توانند برای مسائل مختلف دلیل بیاورند اما معمولاً این کار را نمی‌کنند. پس این وظیفه بزرگ‌ترهاست که آنها را تشویق به دلیل آوردن کنند. این کار خیلی راحت است. فقط کافیست که از او بپرسید چرا؟ به مرور او یاد می‌گیرد که برای هر نظری باید یک دلیل درست داشت. به عنوان مثال به این مورد دقت کنید. فرض کنید فرزند شما می‌گوید که علی، برادر بزرگ‌ترش، خودکار پسر خاله را بی‌اجازه از او گرفته است و باید آن را پس بدهد. از او بپرسید که چرا باید خودکار را پس بدهد. کودک باید پاسخ مناسبی داشته باشد. مثلا بگوید چون آن خودکار مال او نیست. ✨سوالات پشت سر هم بپرسید. برای اینکه کودک بتواند پاسخ درست و کاملی بدهد بهتر است از او سوالات متوالی بپرسید تا روند تحلیل بهتری داشته باشد و بیشتر با مسئله درگیر شود. برای فهم بهتر این موضوع، در مثالی که قبل‌تر عنوان شد سوالات متوالی را بررسی می‌کنیم. استفاده از عباراتی مثل همیشه، گاهی، بعضی اوقات می‌تواند سوالات خوبی باشند. برای مثال از کودک بپرسید آیا باید همیشه چیزی را که بی‌اجازه برداشتیم به صاحبش برگردانیم؟ به پاسخ‌هایی که می‌دهد دقت کنید. مثلاً کودک ممکن است بگوید که بعضی وقت‌ها ممکن است به آن وسیله نیاز داشته باشیم برای همین آن را برمی داریم. در ادامه شما پاسخ او را شفاف‌سازی کنید و از او یک سوال دیگر بپرسید. مثلاً بگویید: «اگر واقعا علی به آن خودکار نیاز داشته باشد چطور؟ آیا باز هم باید آن را پس بدهد؟ ✨فرزند خود را با سوال کردن تشویق کنید. برای تقویت مهارت تفکر انتقادی در کودکتان، در طول روز از او سوال کنید تا ذهنش درگیر پیدا کردن جواب مناسب شود و درباره عقاید و افکارش بیشتر فکر کند. ۵ سوال ساده ای که برای این کار شامل موارد زیر می‌شود. پرسیدن چرایی: «به نظر تو چرا باید این کار انجام شود؟ یا چرا این اتفاق افتاد؟» با پرسیدن این سوال کودک باید بتواند انگیزه، هدف یک مسئله را توضیح دهد. پرسیدن برای شفافیت: «می‌توانی به من بگویی منظورت از این مسئله چیست؟» پرسیدن برای اطلاعات بیشتر: «می‌توانی به من بیشتر در این باره توضیح دهی؟» مثال خواستن: «می‌توانی برای این مسئله یک مثال موافق یا مخالف بیاوری؟» پرسیدن شرایط: «می‌توانی به من بگویی که این شرایط به چه چیزی بستگی دارد 🔴 کانال تربیت فرزند سامانه آموزشی زندگی آموز رو دنبال کنید. https://eitaa.com/joinchat/1456013313C6e69fa0110
23.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسنت به این معلم که با آیات قرآن، دفاع از مظلوم و دفاع از مظلومیت مردم فلس*طین را به دانش آموزانش می آموزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌کلید باز شدن همه گره‌های زندگی 🔰علامه طهرانی: انسان همیشه باید برای پدر و مادر دعا کند و تا پدر و مادر دارد باید قدرشان را بداند، وقتی از دست رفتند دیگر رفت! انسان تا آخر عمر بگردد نه پدری پیدا می‌کند، نه مادری! 🔰و اگر کسی بخواهد که راه برایش باز بشود، باید دل پدر و مادر را به دست بیاورد. دل پدر و مادر را به دست آوردن خیلی عجیب است! خیلی خیلی عجیب است و بسیار مؤثر است برای باز شدن قفل‌های آسمانی، و کلیدش محبت آنها است. 📗شرح فقراتی از دعای ابوحمزه ثمالی، ج۱، ص۲۷۲ 🌿🍁🍂🍁🌿
💟 چرا نباید بگیریم؟ 🌱 اضافه بدن شبها درناخن جمع شده ودرساعات آغازین روزبه گردش خون برمیگردد. ☝️ گرفتن ناخن درشب باعث ازبین رفتن کلسیم ذخیره می‌شود. join🔜 @salamatemontazeran 🚫کپی‌بدون‌ذکرمنـبـع‌جـایـزنـیــســـت
218.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠خانه ای پر از اکسیر🏠 🏠خوشبختی خانه ، در خدا پرستی است. 🍁 عزت خانه ، در دوستی است. 🏠 ثروت خانه ، در شادی است. 🍁 زیبایی خانه ، در پاکیزگی است. 🏠 پاکی خانه ، در تقوا است. 🍁 نیاز خانه ، در معنویات است. 🏠 استحکام خانه ، در تربیت است. 🍁گرمی خانه ، در محبت است. 🏠 صفای خانه ، درمحبت است. 🍁پیشرفت خانه ، در قناعت است. 🏠لذت خانه ، در سازگاری است. 🍁سعادت خانه ، در امنیت است. 🏠روشنایی خانه ، در آرامش است. 🍁رفاه خانه ، در حرمت و تفاهم است. 🏠ارزش خانه ، در اعتماد و اطمینان است. 🍁سلامتی خانه ، در نظافت و پاکیزگی است. 🏠صفت خانه ، در انصاف و گذشت است. 🍁شرافت خانه ، در لقمه حلال است. 🏠زینت خانه ، در ساده بودن است. 🍁آسایش خانه ، در انجام وظیفه است 🍁🍂 http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
گفتمان امام شناسی با حضور مبلغان مدرسه علمیه ریحانه الرسول سلام الله علیها؛ سرکار خانم سعادتمند و شرکت. خانم گهره قشمی و حضور سرکار خانم عبداللهی, حضرت معصومه سلام الله علیها. قشم https://eitaa.com/sabraqeshm
🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 «انا فتحنا لک فتحا مبینا» سلام یار آقاجون فدای دل نگرانی های امام زمان.. امروز دم غروب دعای جوشن صغیر میخوانیم برای مردم غزه و...🌹 به اذن الله یک قدم داریم تا نابودی اسرائیل. بگو یا علی...💪 ساعت پنج تا هفت عصر امروز جمعه 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
🔺وقتی اسقاطیل دست به دامن هوش مصنوعی میشه ‏عکسی که صهیونیست‌ها ادعا می‌کنند یک کودک اسرائیلی هست که توسط حماس کشته شده و با اون مظلوم‌نمایی می‌کنند، در واقع عکس یک سگ هست که با هوش مصنوعی اون رو دستکاری کرده‌اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 🗓چند ماه بود برای مسابقه ی دو قهرمانی نوجوانان استان تمرین میکردم. 🏃 بعد از امتحانات خرداد تمام وقتم را در ورزشگاه می گذراندم. از خواب و تفریحاتم زده بودم . حتی با خانواده به مسافرت نرفتم.🏖 همه ی رویاهای من در قهرمانی این مسابقه خلاصه شده بود.🏅 جایزه ی نفر اول این مسابقه، سه میلیون تومان پول نقد💰 و راه یابی به مسابقات کشوری بود و من تنها هدفم شرکت در مسابقات کشوری و بعد دعوت شدن به تیم ملی بود. ❇️ می دانستم کار سختی پیش رو دارم چون رقیب سرسخت و با انگیزه ای داشتم. 💪 سعید خیلی درس خوان بود. در مدرسه همه او را دوست داشتند؛ تنها کسی که از سعید خوشش نمی آمد من بودم!😕 پسر آرام و بی دردسری بود؛ اما من از این اخلاقش خوشم نمی آمد. همیشه می گفتم :سعید خیلی خودشیرینه...😠 همیشه لباس هایش اتو کشیده و مرتب بود و بوی عطر می داد. 📚 کتاب و دفترهایش از بس تمیز بود، انگار اصلا استفاده نشده بود! معلوم بود از آن مرفه های بی درد است! نمیدانم... شاید یک جور حس به او داشتم...😒 روز قبل از مسابقه، بعد از کلاس، آقای منصوری معلم ورزش، من و سعید را صدا زد و گفت صبر کنید تا بعد از نماز باهم با ماشین برویم 🚘 تا بین راه توصیه های لازم را گوشزد کنم.📌 🕌 بعد از این که نماز خواندیم ؛ من و آقای منصوری از نمازخانه بیرون آمدیم تا برویم ؛ که سعید گفت شما بروید من چند دقیقه دیگر می آیم. ما هم به طرف ماشین رفتیم و سوار شدیم. آقای منصوری از من پرسید: آقا مهران نظرت راجع به سعید چیه؟ بنظرت کدومتون اول میشید؟ 🤔 با اعتماد به گفتم: 💯صدردرصد من اولم!😏 شک نکنید آقا... من یک روز عضو تیم ملی میشم.✅ لبخندی زد و گفت: اوه اوه! 😯 عجب اعتمادی به خودت داری پسر... آقای قهرمان بنظرت دوستمون یکم دیرنکرد؟ برو دنبالش ببین کجاست. از ماشین پیاده شدم و به سمت نمازخانه رفتم. یک لحظه حس کردم صدای گریه شنیدم.👂 کمی که جلوتر رفتم فهمیدم صدای سعید است که آرام گریه می کند! 😢 کنجکاو شدم و با دقت گوش دادم؛ می گفت:خدایا خودت بهتر میدونی که این مسابقه چقدر برام مهمه... 😔 میدونی که اگه برنده نشم چی میشه... 😞 میدونی که من برای چی تو این مسابقه شرکت کردم... 🙏خدایا میدونم مهران هم خیلی زحمت کشیده، حقشه که اول بشه ولی من به جایزه ی این مسابقه نیاز دارم. این همه پول قرض کردیم فقط سه میلیون دیگه کم داریم . خدایا اگه این پول به دستم نرسه سپیده کور میشه!!!😭 انگار یک سطل آب داغ روی سرم ریختند... خدای بزرگ... چطور ممکن است سعید درس خوان و خوش تیپ مدرسه این قدر بی پول باشد❗️ در همین فکر بودم که سعید گفت: مهران تو اینجایی؟! ببخشید منتظرت گذاشتم. 👥بیابریم آقای معلم منتظره. در بین راه که آقای منصوری صحبت میکرد و به ما روحیه می داد، سعید هم می گفت و می خندید؛ انگار نه انگار که آنقدر غم در دلش بود.😌 😔 خدایا من را ببخش که درباره ی این پسر این قدر بد فکر می کردم... آن شب تمام درگیر سعید بود. 🌪 چطور می توانستم بی تفاوت باشم؟ من اصلا به پول جایزه فکر نمیکردم. وای چشم های سپیده...👁 یادم آمد جشن دهه فجر، سعید خواهرش سپیده را به مدرسه آورده بود؛ یک دختر بچه ی شیرین و دوست داشتنی...👧 نمی دانم تا کی ذهنم بود و با خودم کلنجار می رفتم که خوابم برد. 😴 ✅سرانجام روز مسابقه فرا رسید؛ روزی که ماه ها در انتظار آمدنش بودم ولی اصلا دلم نمی خواست از رختخواب بیرون بروم! اما به اصرار پدر به محل مسابقه رفتیم. از دور سعید را دیدم که کنار خواهر کوچش ایستاده بود.🙋♂ 💗 ته آرزو می کردم سعید در مسابقه برنده شود ولی خودم هم خیلی زحمت کشیده بودم... خیلی! مسابقه شروع شد؛ اما... بدون من!! از ورزشگاه بیرون رفتم و از طریق رادیوی استانی نتیجه ی مسابقه را دنبال می کردم.📻 بالاخره سعید زودتر از همه به خط پایان رسید.🎌 ✨ عجیبی داشتم... انگارمدت ها به دنبال این احساس می گشتم. 😊خوشحال بودم...شاید اگر عضو تیم ملی هم میشدم این چنین برایم بخش نبود. 🌀هفته بعد سعید با یک جعبه شیرینی به مدرسه آمد و خبر بهبودی چشمان سپیده را داد. تا مدت ها سرزنش پدرم را می شنیدم که می گفت زحماتت را به باد دادی ولی هیچ کس نفهمید نتیجه ی زحمات من چشمان سپیده بود و حتی خوشحالی سعید...💖 من دیگر هیچ وقت مسابقه ندادم اما سعید که حالا دوست صمیمی من شده ؛ عضو تیم ملی است و این از همه چیز برایم باارزش تر است.🏆 ✅ گر بر سر نفس خود امیری مردی... 🌿🍁🍂🍁🌿