💢 گذاشتن آرنج و ساعد روی زمین
💠 یکی از واجبات سجده گذاشتن هفت عضو از بدن روی زمین است:
✍🏻 پیشانی، کف دو دست، سرانگشت بزرگ پا و سر زانوی هر دو پا
❇️ گذاشتن آرنج و ساعد روی زمین باطل کننده نماز نیست.
برداشت غلط: برخی بر این باورند که در سجده گذاشتن آرنج و ساعد روی زمین موجب باطل شدن نماز می شود. در حالی که برای مردان مستحب است در هنگام سجده آرنج و ساعد را بالا گیرند و بر روی زمین نگذارند، و برای بانوان مستحب است در حال سجده آرنج و ساعد را روى زمین قرار دهند.
مستحب است که بینی را هم مثل سایر اعضای سجده بر زمین و خاک بگذارد.
💢 رساله آموزشی، جلد 1، ص 168- العروه الوثقی، مستحبات سجده، ص 428
📎 #احکام
📎 #احکام_نماز
📎 #احکام_سجده
♻️⭕️♻️⭕️♻️
✳️ شناسه پایگاه تخصصی فقه و احکام در ایتا، روبیکا، تلگرام، اینستاگرام و...
🆔 @ask_ahkam
🌸پویش سند افتخار من 🌸
🧷ارسال آثار در قالب 👇
۱. بصورت کلیپ
۲. بصورت عکس + متن خاطره
برای شرکت در پویش
کافیست از صفحه شناسنامه خود که دارای مهر انتخابات دورههای قبلی است عکس گرفته و با بیان حس و حال زمان رای دادن، آنرا بصورت کلیپ یا عکس بهمراه متن خاطره، برای ما ارسال نمایید.
به بهترین آثار هدایایی به رسم یادبود تقدیم خواهد شد.🎁🎁🎁
🖊آخرین مهلت دریافت آثار: ۱۲ اسفند
آیدی دریافت آثار در ایتا 👇
@montazerolQaem313
#صبرا_قشم
#مدرسه_علمیه_ریحانه_الرسول_س
#سازمان_دارالقرآن_الکریم_بندرعباس
@sabraqeshm
#مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
بطری وقتی پر است و میخواهی خالی اش کنی، خمش میکنی. هر چه خم شود خالی تر میشود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی میشود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه،از حرفها و طعنههای دیگران.
قرآن می فرماید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت." این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: "ما قطعا میدانیم و اطلاع داریم، دلت میگیرد، به خاطر حرفهایی که میزنند."سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن"
(سوره حجر آیه ۹۸)
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_نهم
با امدن مریم سریع از جایش بلند شد
ـــ بیا بریم عزیزم داداشم میرسونتمون
مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند
سوار شدند
مهیا حتی سلام نکرد
داداش مریم هم بدون هیچ حرفی رانندگی کرد
مهیا می خواست مثبت فکر کند اما همه اش فکرهای ناجور به ذهنش می رسید و او را آزار می داد
نمی دانست اگر برود چگونه باید رفتار مے ڪرد یا به پدرش چه بگویید و یا اصلا حال پدرش خوب است
ــــ خانمی باتوم
مهیا به خودش اومد
ـــ با منے ??
ـــ آره عزیزم میگم ادرسو میدی
ـــ اها، نمیدونم الان کجا بردنش ولی همیشه میرفتیم بیمارستان .....
دیگر تا رسیدن به بیمارستان حرفی زده نشد
به محض رسیدن به بیمارستان پیاده شد با پیاده شدن داداش مریم
مهیا ایستاد باورش نمی شود داداش مریم همان سیدی باشد که آن روز در خیابان با آن بحث کرده
باشد ولی الان باید خودش را به پدرش می رساند بدون توجه به مریم و برادرش به سمت ورودی
بیمارستان دوید وخودش را به پذیرش رساند
ــــ سلام خانم پدرمو اوردن اینجا
پرستار در حال صحبت با تلفن بود با دست به مهیا اشاره کرد که یه لحظه صبر کند
مهیا که از این کار پرستار عصبی شد خیزی برداشت و گوشی را از دست پر ستار کشید
ـــ من بهت میگم بابامو اوردن بیمارستان تو با تلفن صحبت میکنی
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_دهم
پرستار از جاش بلند شد و تا خواست جواب مهیا را بدهد مریم و داداشش خودشان را به مهیا رساندن مریم اروم مهیا را دور کرد و شروع کرد به اروم کردنش
ــــ اروم باش عزیزم
ـــ چطور اروم باشم بهش میگم بابامو اوردن اینجا اون با اون تلفنش صحبت میکنه
مهیا نگاهی به پذیرش انداخت که دید سید با اخم دارد با پرستار حرف می زد به سمتشان امد
ــــ اسم پدرتون
ــــ احمد معتمد
مهیا تعجب را در چشمان سید دید ولی حوصله کنجکاوی را نداشت سید به طرف پذیرش رفت اسم را گفت پرستار شروع به تایپ ڪردن کرد
و چیزی را به سید گفت ،سید به طرفـ آن ها امد
مریم پرسید
ـــ چی شد شهاب
مهیا باخود گفت پس اسم این پسره مرموز شهاب هستش
ـــ اتاق ۱۱۱
مهیا دوباره سریعتر از همه به سمت اتاق رفت
به محض رسیدن به اتاق استرس شدیدی گرفت نمی دانست برگردد یا وارد اتاق شود
بالاخره تصمیم خودش را گرفت
در را ارام باز کرد و وارد اتاق شد پدرش روی تخت خوابیده بود ومادرش در کنار پدرش رو صندلی
خوابش برده
ارام ارام خودش را به تخت نزدیک کرد نگاهی به دستگاه های کنار تخت انداخت از عددها وخطوط چیزی متوجه نشد به پدرش نزدیک شد
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *
2.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ســـه اثــر نــمـــاز شـــب در زنـــدگــی..!