eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
.جانَم.میرَوَد .شصت.وچهار _مهیا بیدارشو مهیا چشمانش را باز کرد... اتوبوس خالی بود فقط مریم که بالا سرش بود و شهاب که دم در ایستاده بود در اتوبوس بودند مهیا از جایش بلند شد _مریم کولمو بیارم _نه لازم نیست همین کیف دوشیتو بیار _اوکی شهاب کنار رفت تا دخترها پیاده شوند... او هم بعد از دخترها پیاده شد و در را بست کنار هم قدم برمی داشتند... مهیا به اطرافش نگاهی کرد _وای اینجا چقدر باحاله مریم لبخندی زد _آره خیلی مهیا با دیدن نرجس که به سمتشان می آید محکم بر پیشانیش کوبید _آخ این عفریته اینجا چیکار میکنه مریم خندید _آروم میشنوه _بشنوه به درک شهاب با تعجب به سمت مریم چرخید مریم بهش نزدیک شد _مهیا به نرجس میگه عفریته نرجس به طرفشان آمد _سلام خسته نباشید مریم خنده اش را جمع کرد _سلام گلم همچنین شهاب هم فقط به یک سلام ممنون اکتفا کرد مهیا هم بیخیال سرش را به آن طرف چرخاند با دیدن تانک زود دوربینش را از کیف مخصوصش بیرون آورد ‌ و شروع به عکاسی کرد _مریم اینجا شلمچه است دیگه _آره گلم مهیا احساس می کرد هر زاویه و هر منظره در این جا قصه ای را برای روایت دارند... شهاب از آن ها جدا شد و به سمت محسن رفت مریم با حوصله مهیا را همراهی کرد تا از جاهایی که دوست دارد عکس بگیرد و به سوالاتی که مهیا می پرسید جواب می داد... دخترها به طرف نمایشگاه ها رفتن همه مشغول خرید بودند مریم به سمت کتاب ها رفت... اما مهیا ناخوداگاه عکس مردی نظرش را جلب کرد از بین جمعیت گذشت به غرفه پوستر رسید وارد شد به چشم های مرد نگاهی انداخت نمی توانست زیاد خیره چشمانش شود احساس ترس به او دست داد ابُهتی که چشم های این مرد داشت لرزه بر تن مهیا انداخته بود مهیا آنقدر غرق آن عکس شده بود که متوجه رفتن دانش آموزا نشده بود شهاب برای اطمینان نگاهی به نمایشگاه انداخت با دیدن مهیا که به عکس خیره شده بود صدایش کرد _خانم رضایی خانم رضایی مهیا به خودش آمد _بله _اذان گفت.برید تو مسجد برای نماز و نهار _سید این عکس کیه شهاب به عکس نزدیک شد با دیدن عکس لبخند زد _شهید محمد ابراهیم همت مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت و اسم شهید را زیر لب زمزمه کرد به سمت فروشنده رفت _آقا من این پوسترومی خوام چقدر میشه؟؟ پول پوستر را حساب کرد شهاب از شخصیت مهیا حیرت زده بود این دختر همه معادلات او را به هم ریخته بود.... _سید من باید برم وضو شهاب اطراف نگاه کرد کسی نبود _اینجا خیلی خلوته بزارید من همراهتون میام شهاب تا سرویس بهداشتی مهیا را همراهی کرد بعد وضو هر کدام به سمت قسمت خانم ها وآقایون رفتن مریم مهیارا از دور دید برایش دست تکان داد مهیا به طرفشان رفت... * * .دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📍سه توصیه ویژه آیت الله کوهستانی(ره) سه چیز را سرلوحه کارتان قرار دهید: همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید نماز شب را ترک نکنید نماز را اول وقت بخوانید آن مرد الهی در ادامه فرمودند: مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است. 🖇 🖇 •┈┈••••✾•✨•✾•••┈┈•
🌼🌸🍀 🌸🍀 ☀️ سه دستورالعمل مجرب از آیت الله بهجت برای رفع سه مشکل مهم 1️⃣ برای ادای بدهی و نیز کسب رزق بیشتر ، بعد از نماز صبح این دعا را زیاد تکرار کنید و قبل و بعد از آن یک صلوات هم بفرستید : «اللّهمَّ اَغنِنی بِحَلالِکَ عَن حَرامِک و بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک» 2️⃣ برای شفای امراض ، از مخلوط آب زمزم و سید الشهداء (علیه السلام) صبح و شب یک قاشق کوچک به نیّت شفا میل کنید و به همین نیت به افراد متعدد صدقه بدهید ، مکرّر و لو اندک . 3️⃣ برای برکت یافتن زندگی ، با اعتقاد کامل و التزام صادقانه نسبت به لوازمش ، دائماً کنید . خسته نشوید و بطور مکرر غیر ضروریات و غیر واجبات اوقات خود را به آن اختصاص دهید . 📚حدیث دلتنگی ، ص ۲۲۵
906.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫خدایا... 🌸درانتهای شب 💫قلبهای مهربان دوستانم 🌸را به تو می سپارم 💫باشد که با یاد تو 🌸به آرامش رسیده 💫و فارغ از دردها و رنجها 🌸طلوع صبحی 💫زیبا را به نظاره بنشینند شبتون سرشار از آرامش💫🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
279.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸الـهی تـو را سپـاس میگويم ✨از اينکه دوباره خورشيد مهرت 🌸از پشت پـرده ی ✨تاريکی و ظلمت طلوع کرد 🌸و جـلوه ی صبح را ✨بر دنيـای کائنات گستراند 🌸برای شروع یک روز عالی ✨ توکل میکنیم به اسم اعظمت یاالله 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🌸🍃
274.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ســلام ☕️صبح دوشنبه تون بخیر 🌸 امروزتون پراز انرژی مثبت ☕️و پراز اتفاقات زیبـا 🌸براتون دلی آرام ☕️لبی خندون 🌸زندگی سرشار از خوشبختی ☕️و یک دنیا سلامتی 🌸و خوش خبری آرزومندم 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 داستان کوتاه عمل صالح بدونِ ایمان پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد. حکیم گفت: باید پای‌افزاری (کفش)، از پوست شتر سرخ موی به پای خود کنی. پیرمرد را که ثروت زیاد بود دنبال کاروانی می‌گشت که از یَمن بتواند برای او این کفش را تهیه کند. تاجری ماهر حاضر شد که کیسه‌ای طلا از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود به خراسان آورد. در مسیر شام تا خراسان، راهزنان زیادی بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای مسافری می‌دیدند از او می‌گرفتند. تاجر زرنگ وقتی کفش‌ها را خرید یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت که کاروان‌شان دو روز زودتر از او به خراسان می‌رفتند و یک لنگه دیگر کفش در بارِ خود گذاشت. چون در مسیر به راهزنان رسیدند و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند. تاجر را شاگردی بود که کار نیک می‌کرد اما به خدا ایمان نداشت و همواره می‌گفت: باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند، ایمان به خدا مهم نیست، کار نیک را به خاطر نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا. بعد از این داستان تاجر، شاگرد را گفت:‌ ای جوان! دیدی که کفش نفیس را یک لنگه‌اش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت؛ بدان عمل صالح بدونِ ایمان، نماز بدونِ زکات و.. مانند یک لنگه کفش هستند و تو را هرگز سودی نبخشند، هر اندازه هم قوی و نفیس باشند ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌸رنگ ها را 🌸 به زندگی ات دعوت کن 🌸رنگ شـادی 🌸رنگ عــشق 🌸رنگ اشتیاق وامید 🌸زندگیتون به رنگ خوشبختی 🌸🍃
⭕️واکنش به دیوارنگاره میدان 🔹کانال دوازدهم تلویزیون عبری: در میدان فلسطین تهران، دیوارنگاره‌ای با این تهدید نصب شده است که «اشتباه بعدی برای شما پایان دولت دروغین و ساختگی شما را رقم خواهد زد».