eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️‍ 🍒وقتی گیلاس با بند باریکش 🍒 🍒به درخت متصل هست🍒 🍒همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند باد باعث طراوتش میشه آب باعث رشدش میشه و آفتاب پختگی و کمال میبخشه🍒 ☝️اما … به محض پاره شدن اون بند و جدا شدن از درخت، آب باعث گندیدگی باد باعث پلاسیدگی و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشه🍒 🍒بنده بودن یعنی همین، یعنی 💖بندِ به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل تو نابودی ما موثره. پول، قدرت، شهرت، زیبایی... تا بندِ به خداییم برای رشد ما مفید و خیلی هم خوبه اما به محض جدا شدن بندِ بندگی، همه اون عوامل باعث تباهی و فساد ما میشه❗️ خدایا هوامونو داشته باش❤️🙏 🌸🍃
@ostad_shojae764_44392400341431.mp3
زمان: حجم: 7.38M
به سربازیِ امام مهدی علیه‌السلام فکر هم نکن! امام سرباز نمی‌خواد، ‌جانشین می‌خواد! |
آیت الله جوادی آملی: ما برای اینکه از برخوردار باشیم باید در مسیر آنها حرکت کنیم و بدانیم،دعای شهدا،جزو دعاهای مستجاب است..... یاد با ذکر
🍃🖐 گمشدگان "خاک" اگر می فهمیدن که تا "افلاک"🌙 راهی نیست این همه سرگردانی نمیکشیدند! 💔 | |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥اثر لقمه حرام
👇👇 ✅خاک پای پدر و مادر باشید ✍مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی. 💠 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود. حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم" 🌸🌸🌸