eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
603.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ 🍃🌷شروع هفته تون پر برکت و معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ(ص) و خاندان پاک و مطهرش 🌷🍃 🍃🌼اللّهُمَّ 🌼🍃🌺صَلِّ 🌺🍃🌼🍃عَلَی 🌼🍃🌺🍃🌼مُحَمَّدٍ 🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼وَ آلِ 🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃 مُحَمَّدٍ 🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺وَ عَجِّلْ 🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃فَرَجَهُمْ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره بقره آیه۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💙خوشبختی نگاه خداست 🌷خوشبختی ات را آرزو دارم 💙تقدیم به شما دوستان گل 🌷زندگیتون چون گل زیبا 🌸🍃
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انديشيدن به گذشته اندوه می‌آورد و اندیشیدن به آينده هراس می‌آورد به حال بيانديش تا برایت لذت را به ارمغان آورد 🌸🍃
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ 🌹ازازل تابیده برجان من انوارالحسین 🌹باسلام ازدورهستم جزءزوارالحسین ♥️اینڪہ بین سینہ مےڪوبدبراے ڪربلا ♥️نام آن قلبسٺ نام دیگرش دارالحسین ❤️ 🌸🍃
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماشینم رو فروختم تا خرج زائرها علیه السلام کنم.... کجای‌دنیا‌چنین‌عاشفانی‌وجود‌داره؟ 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو داستان کوتاه و آموزنده روزی سلمان فارسی در کوفه از بازار آهنگران می گذشت، جوانی را دید که بی هوش روی زمین افتاده و مردم به اطرافش جمع شده اند. مردم خدمت سلمان رسیده از او تقاضا کردند که بر بالین جوان آمده دعایی به گوش او بخواند! هنگامی که سلمان نزد جوان آمد، جوان او را دید به حال آمد و سرش را بلند کرد و گفت: یا سلمان! این مردم تصور می کنند من مرض صرع (عصبی) دارم و به این حال افتاده ام، ولی چنین نیست من از بازار می گذشتم، دیدم آهنگران چکش های آهنین بر سندان می کوبند، به یاد فرموده خداوند افتادم که می فرماید: ( و لهم مقامع من حدید) یعنی بالای سر اهل جهنم چکش هایی از آهن هست. از ترس خدا عقل از سرم رفت و این حالت به من روی داد. سلمان به آن جوان علاقه مند شده و محبت وی در دلش جای گرفت و او را دوست و برادر خود قرار داد. و همیشه در کنار یکدیگر بودند تا جوان مریض شد، در حال جان کندن بود، سلمان به بالین او آمد و بالای سرش نشست. آنگاه به ملک الموت خطاب کرد و گفت: ای ملک الموت! با دوست و برادرم مدارا و مهربانی کن! از ملک الموت جواب آمد که ای سلمان! من نسبت به همه افراد مؤمن ، مهربان و رفیق هستم. داستان دوم شخصی به اباذر نوشت: به من چیزی از علم بیاموز! اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده تر است ولی اگر می توانی بدی بر کس که دوستش می داری نکن مرد گفت: این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ اباذر پاسخ داد: آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. (زیرا در هنگام جان دادن ، حاضری هر چه داری فدا کنی ولی نمیری ) پس هنگامی که گناه می کنی بر خویشتن بدی کرده ای(و خود را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل کرده ای ).