eitaa logo
صبرا قشم ( نشر خوبی‌ها)
174 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
103 فایل
این کانال با هدف تعامل و هم افزایی بانوان فعال و توانمند قشم، در عرصه فرهنگی و مذهبی و محوریت جهاد تبیین با نگاهی نو و متفاوت جهت صحنه گردانی ایجاد شده است. (صبرا=صحنه گردانان بردبار روایت امید) و وابسته به مدرسه علمیه ریحانه الرسول(س) قشم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅اگر دلت گرفت این کارها رو انجام بده...! 🔰
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝 ✍ یکی از قهرمانان ملی ما، شهید مصطفی چمران است. در یک شب تاریک مصطفی کوچولو، داشت به خانه شان بر می گشت ، هوا خیلی سرد بود و برف شدیدی می بارید . 🔺در بین راه ، یک دفعه چمشش ، به یک فقیری افتاد . او در یک گوشه خیابان نشسته، و داشت از سرما می لرزید . و هیچ خانه یا اتاق گرمی، برای خوابیدن نداشت.مصطفی خیلی ناراحت شد ، دلش برای آن مرد فقیر سوخت. دلش می خواست برای او، یک کاری بکند. 🔺ولی نه پولی داشت که به او بدهد ، نه جایی می شناخت که آن را ببرد. خیلی فکر کرد… ولی کاری که از خودش بر بیاید و بتواند انجام دهد به ذهنش نرسید. خیلی غصه دار شد، با ناراحتی ، به سمت خانه راه افتاد، به خانه رسید. 🔺و آرام در رختخوابش خوابید، اما هر کاری کرد، خوابش نبرد . نتوانست از فکر فقیر بیرون بیاید. فردا ، صبح اول وقت، به مسجد محله رفت و دوستانش را جمع کرد. و چیزی که دیروز دیده بود را ، برایشان تعریف کرد . 🔺مصطفی گفت : ما پولمان نمی رسد که خودمان تنهایی برای آن نیازمند، لباس تهیه کنیم ، بیاین هر کی هر چه قدر میتونه پول بذاره. پولامونو جمع کنیم و با هم دیگه براش لباس تهیه کنیم. بچه ها ، قلک هایشان را شکاندند و پول هایشان را روی هم گذاشتند. 🔺به بازار رفتند. و یک کاپشن گرم خریدند . آن را کادو کردند و همه با هم به آن نیازمند دادند . -اموزنده
🔸داستان گردنبند حضرت زهرا سلام الله علیها 🌱روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید. 🌱پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم. 🌱عمار یاسر آن را خرید و مرد فقیر را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد. سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است. حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند. 🌱غلام گفت: چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند و غلامی را آزاد کرد. منبع: کتاب قصّه مدینه نوشته حجت الاسلام علی نظری منفرد 👇 🔆 به کانال مهارت‌های یک مربی بپیوندید🔆 ╭━═━⊰🔅⭐️🔅⊱━═━╮ @maharthayemorabi ╰━═━⊰🔅⭐️🔅⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر نوشیدنی با چند حبه قند برابر است؟
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاطمیه اول و دوم و وسط نداریم... تا روز لقا پروردگار.... وای مادرم😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴الا ای چاه یارم را گرفتند 🏴گلم، باغم، بهارم را گرفتند 🏴میان کوچه ها با ضرب سیلی 🏴همه دار و ندارم را گرفتند ⚫شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا