1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم ۵۷ سال پیش قبرستان بقیع
ویدیوی بالا برای سال ۱۳۴۴ و روضهخوانی روی تصویر برای حج سال ۱۳۵۵ است.
🌸 سلام
بد نیست یکبار دیگه این داستانک را مرور کنیم.
ایمان به خدا ...
به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ ♡
ﮔﻔﺘند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.ﮔﻔﺘند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ
ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟؟؟؟!!!!
🌸 بله عزیزانم؛
ﻫﯽ قامت می بندیم و نماز و رکوع و ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳت و کفایت کننده امورمان..
یاقاضی الحاجات و یا کافی المهمات..🤲
🌴🌴🌺🌺
849.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️استادپناهیان:
امامصادق "علیه السلام"
یکبار به شدتگریهمیکردند
گفتنآقاجانچراگریهمیکنید؟
امامفرمودند :
خودم رو یك لحظهگذاشتم
جایشیعیانماندر
غیبتمهدی(عج)
سختاستخیلیسخت...!
یک عده هستن دوستی خدا رو با پول میسنجن
میگن فلانی رو ببین چه زندگی خوبی داره، در حالی که خدا رو قبول نداره و همیشه با دستورات خدا لج بازی میکنه.
یا فلانی که انقدر خوب و مطیع است چرا انقدر مشکل داره؟ 🧐☹️
اما خدا ،بازیکن ماهریه، اگر همه چیز واضح باشه که اطاعت خدا رو کنیم و زندگی بشه وفق مراد و نافرمانی کنیم بشه تلخ و سخت که طبیعیه هر انسانی با خدا بودن و ترجیح میده.یکم بازی تو دنیا پیچیده است.
اون چیزی که از اطاعت خدا به دست میاری نامحسوسه، ممکنه پول نباشه، اما یک قلب ارومه تو اوج مشکلاته، یک قلب بخشنده تو اوج نیاز...
و برعکس میبینی همونی که همه چیز داره و خدا رو نداره، حاضره تمام ثروتش و بده و یک شب اروم بخوابه.
رزق های مخفی خدا رو نمیشه با پول خرید. و این همون سرمایه اصلی انسان برای ورود به اخرته.
زندگیتون سرشار از رزق های مخفی خداوند 💚
💌به امکانات مادی و زودگذری چشم ندوز که برای آزمایش گروه هایی از جماعت بیدین، به آن ها داده ایم. رزق و روزی خدا در آخرت بهتر است و ماندگارتر .به خانوادهات سفارش کن، نماز بخوانند. خودت هم به آن مداومت کن. البته به نماز تو نیاز نداریم، ماییم که نیاز تو را برطرف میکنیم. عاقبت بخیری هم در مراقبت از رفتار است.
سوره طه 132✨
#آرامش_با_قرآن
در گذشته حجاب نداشتم. اگر چه خانوادهای مذهبی داشتم، اما آزادی کامل داشتم و دائم در جستجوی آرامش بودم. در دانشگاه با دوستان خود بر سر آرایش کردن و بیحجاب بودن رقابت میکردم تا پیروز شوم. همیشه میخواستم بهترین ظاهر را داشته باشم یا در عکسها از همه زیباتر باشم. اما هیچیک از این کارها من را به آرامش نمیرساند.
نماز صبح نمیخواندم، باقی نمازها را نیز گاهی می خواندم و گاهی قضا میشد. مشکلات بسیاری برای من به وجود آمده بود. معتقد هستم کسی که از خدا دور میشود، گرفتار مشکلاتی در زندگی میشود و آرامش خود را از دست میدهد.
یکی از دوستان پیشنهاد داد که «برای رسیدن به آرامش، حجاب هم میتواند یک گزینه باشد.» بدون تحقیق با حجاب شدم و متاسفانه پس از گذشت شش هفته حجاب را کنار گذاشتم. رفتار و تمسخر دوستانم یکی از عللی بود که حجابم تغییر کرد.
زمانیکه حجاب را کنار گذاشتم، دچار عذاب وجدان شدم؛ چراکه به قولهایی که به امام زمان (عج) و حضرت زهرا (س) داده بودم، بدعهدی کردم. همانند گذشته شده بودم و مجدد آرامش خود را از دست داده بودم. مطمئن بودم آرامش خود را با حجاب به دست میآورم.
حجاب را رها کردم، چون عجولانه آن را انتخاب کرده بودم. تصمیم گرفتم اطلاعات خود را پیرامون حجاب کامل کنم. کتاب خواندم. صوت گوش دادم. سخنرانی استاد «علیاکبر رائفیپور» در آگاهسازی من بسیار مفید بود. تصمیم خود را گرفته بودم، اما ترس از شکست مجدد، ترس از اینکه باز هم مورد تمسخر واقع شوم؛ مانع میشد که با اطمینان حجاب را انتخاب کنم. در جستجوی یک جرقه بودم. یک معجزه که من را ثابت قدم کند.
در همین زمان یکی از دبیرانم پیام داد و گفت، «مریم دوست داری با ما به سفر راهیان نور بیایی؟» و من با کمال میل پذیرفتم. به معلم خود گفتم، «من از شهدا یک معجزه میخواهم. اگر در این سفر یک نشانه نشانم دهند، مجدد چادر را انتخاب میکنم.» روز اول سفر به راهیان نور بدون معجزه به پایان رسید. روز دوم نیز به همین شکل؛ هیچ نشانهای ندیدم. روز سوم راهی شلمچه شدیم. هنگام ورود معلم خود را دیدم و به من گفت، «بیا اسفند دود کن!» استقبال کردم. یاد خواهشی که از شهدا داشتم، افتادم. به نیت یافتن نشانه اسفند دود کردم.
وارد یادمان شلمچه شدیم. به دلم افتاد کفشهای خود را دربیاورم. شنیده بودم این خاک با پوست، گوشت و خون جوانهایی آمیخته شده که به خاطر من و امثال من از دلبستگیهای خود گذشتند. جوانهایی که پدر، مادر، همسر و یا فرزندان خود را نتوانستند در لحظه آخر ببینند و در آغوش بگیرند. با همین تفکرات، به خاکها نگاه کردم. سپس به پاهای خود نگریستم که روی این خاکها قدم برمیداشتند. تصور میکردم در سفر راهیان نور خاک میبینی و خاکی میشوی. اما اینطور نبود. این خاک با خاکهای دیگر متفاوت بود.
وقتی نشستیم روی خاک شلمچه، غروب بود. تعریف غروب شلمچه را شنیده بودم، اما درک نکرده بودم. منتظر یک تلنگر بودم. مداح شروع به روضهخوانی کرد. شنیدن همین یک جمله کافی بود تا حالم دگرگون شود. «خوش به سعادت خانمها که چادر دارند؛ که چادرشان مثل حضرت زهرا خاکی میشود؛ که چادرشان از این خاک، خاکی میشود.» دیگر چیزی نشنیدم. روی خاکها سجده کردم. احساس میکردم شهدا نگاهم میکنند. از من میپرسند، «برای اینکه شبیه حضرت زهرا بشوی، برای اینکه یادگاری حضرت زهرا (س) را انتخاب کنی؛ به دنبال نشانه هستی؟» فهمیدم برای شبیه مادر شدن، نباید به دنبال نشانه بود. همان جا بود که تصمیم گرفتم، همیشه چادرم را حفظ کنم.
از طریق برنامه «از لاک جیغ تا خدا» با خانواده شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» آشنا شدم. قرار بود تصویر این شهید را طراحی کنم. هیچ شناختی از وی نداشتم. نمیدانستم شهدای مدافع حرم چه کسانی هستند و چه میکنند. زمانیکه تصویر این شهید را دیدم، متوجه شدم؛ همان شهیدی است که هرگاه در شبکه های اجتماعی عکسشان را میدیدم چند لحظهای صبر میکردم و به چشمهایش خیره میشدم. اما نام وی را نمیدانستم. نمیدانستم متحول شده بود؛ نمیدانستم تاریخ تولد شهید قربانخانی دقیقا مصادف با روز عقد من است. تصویر طراحی شده صورت شهید، هدیه کوچک من در برابر بزرگیهای او به خانواده وی بود.
#مریم_نجفی
#پویشتوییتری