🔆بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🌟اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
🔆وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
🌟وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
🔆وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
🌟وَ ضاقَتِ الاَْرْض
🔆وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
🌟وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
🔆وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
🌟وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌟یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ
🔆اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ
🌟 وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران
🔆یا مَوْلانایاصاحِبَ الزَّمانِ
🌟الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🔆اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🌟السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🔆الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌟یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
🔆بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین🤲
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتَفیسَبیلِکْ
__________________________________
⭕️ آیا فرزند من اضطراب دارد❗️
برخی نشانه ها:
✔️ شبادراری یا تخلیه بیاراده ادرار
✔️ مکیدن شست
✔️ جویدن ناخن
✔️ ترس از جدایی
✔️ حسادت
✔️ ور رفتن بیش از حد با لباس
✔️ تکان خوردن های پی در پی در هنگام نشستن
✔️ بی اشتهایی
✔️ بیقراری
#تربیت🌱
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- چقدرر دلنشین!🌱
#آیهگرافی🌸
https://eitaa.com/sabraqeshm
🌸🍃🌸🍃🌸
📚حکایت امانت داری یک لات‼️
✍در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنهای زندگی میکرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند.
عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد.
این مرد به حد استطاعت رسید
و خواست عازم حج شود،
اما از عشاق سابق میترسید
که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند.
به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود.
اما نه تنها او، بلکه کسی نپذیرفت.
🔺عاقبت به فردی به نام علی باباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او میترسیدند.
علی باباخان گفت :
برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه
من بیاور.
این مرد چنین کرد،
و بار سفر حج بست و وسایل خانه را
به خانه علی بابا آورد.
همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید.
مرد عازم حج شد،
و بعد یک سال برگشت،
🔺سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد.
به خانه رسید، در زد،
زن علی بابا بیرون آمده گفت:
من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم.
برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد.
مرد عازم تبریز شد،
در خانه ای علی بابا خان را یافت،
علی باباخان گفت،
بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم،
مرد پرسید،
تو در تبریز چه میکنی؟
🔺علی باباخان گفت:
از روزی که همسرت را در خانه جا دادم
از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم،
از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیدهام و اینجا خانهای اجاره کردهام تا تو برگردی.
پس حال با هم برمیگردیم شهرمان خوی.
❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک
❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد
#خدایا#عاقبت-بخیرکن
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 بدون تعارف با دختر شهید رئیسی
روحشان شاد و یادشان گرامی با هدیه یک صلواتی