#داستان_آموزنده
زكريا پسر ابراهيم ، با آنكه پدر و مادر و همه فاميلش نصرانى بودند و خود او نيز بر آن دين بود، مدتى بود كه در قلب خود تمايلى نسبت به اسلام احساس مى كرد. وجدان و ضميرش او را به اسلام مى خواند. آخر برخلاف ميل پدر و مادر و فاميل ، دين اسلام اختيار كرد و به مقررات اسلام گردن نهاد.
موسوم حج پيش آمد. زكرياى جوان به قصد سفر حج از كوفه بيرون آمد و در مدينه به حضور امام صادق عليه السلام تشرف يافت . ماجراى اسلام خود را براى امام تعريف كرد، امام فرمود:چه چيز اسلام نظر تو را جلب كرد؟
گفت : همينقدر مى توانم بگويم كه سخن خدا در قرآن كه به پيغمبر خود مى گويد:اى پيغمبر! تو قبلاً نمى دانستى كتاب چيست و نمى دانستى كه ايمان چيست اما ما اين قرآن را كه به تو وحى كرديم ، نورى قرار داديم و به وسيله اين نور هر كه را بخواهيم رهنمايى مى كنيم ، در باره من صدق مى كند.
امام فرمود:تصديق مى كنم ، خدا تو را هدايت كرده است .
آنگاه امام سه بار فرمود:خدايا! خودت او را راهنما باش
سپس فرمود: پسركم ! اكنون هر پرسشى دارى بگو.
جوان گفت : پدر و مادرم و فاميلم همه نصرانى هستند، مادرم كور است ، من با آنها محشورم و قهرا با آنها هم غذا مى شوم تكليف من در اين صورت چيست ؟
((آيا آنها گوشت خوك مصرف مى كنند؟)).
نه يا ابن رسول اللّه ! دست هم به گوشت خوك نمى زنند.
معاشرت تو با آنها مانعى ندارد.
آنگاه فرمود:((مراقب حال مادرت باش ، تا زنده است به او نيكى كن ، وقتى كه مرد جنازه او را به كسى ديگر وامگذار، خودت شخصا متصدى تجهيز جنازه او باش ))
در اينجا به كسى نگو كه با من ملاقات كرده اى . من هم به مكه خواهم آمد، ان شاء اللّه در ((منى )) همديگر را خواهيم ديد.
جوان در ((منى )) به سراغ امام رفت . در اطراف امام ازدحام عجيبى بود. مردم مانند كودكانى كه دور معلم خود را مى گيرند و پى در پى بدون مهلت سؤ ال مى كنند، پشت سر هم از امام سؤ ال مى كردند و جواب مى شنيدند.
ايام حج به آخر رسيد و جوان به كوفه مراجعت كرد. سفارش امام را به خاطر سپرده بود. كمر به خدمت مادر بست و لحظه اى از مهربانى و محبت به مادر كور خود فروگذار نكرد. با دست خود او را غذا مى داد و حتى شخصا جامه ها و سر مادر را جستجو مى كرد كه شپش نگذارد. اين تغيير روش پسر، خصوصا پس از مراجعت از سفر مكه ، براى مادر شگفت آور بود.
يك روز به پسر خود گفت : پسر جان ! تو سابقا كه در دين ما بودى و من و تو اهل يك دين و مذهب به شمار مى رفتيم ، اين قدر به من مهربانى نمى كردى ؟ اكنون چه شده است كه با اينكه من و تو از لحاظ دين و مذهب با هم بيگانه ايم ، بيش از سابق با من مهربانى مى كنى ؟.
مادر جان ! مردى از فرزندان پيغمبر ما به من اين طور دستور داد.
خود آن مرد هم پيغمبر است ؟
نه ، او پيغمبر نيست ، او پسر پيغمبر است .
پسركم ! خيال مى كنم خود او پيغمبر باشد؛ زيرا اينگونه توصيه ها و سفارشها جز از ناحيه پيغمبران از ناحيه كس ديگرى نمى شود.
نه مادر! مطمئن باش او پيغمبر نيست ، او پسر پيغمبر است . اساسا بعد از پيغمبر ما پيغمبرى به جهان نخواهد آمد.
پسركم ! دين تو بسيار دين خوبى است ، از همه دينهاى ديگر بهتر است . دين خود را بر من عرضه بدار.
جوان شهادتين را بر ما عرضه كرد. مادر مسلمان شد. سپس جوان آداب نماز را به مادر كور خود تعليم كرد. مادر فرا گرفت ، نماز ظهر و نماز عصر را به جا آورد. شب شد توفيق نماز مغرب عشاء نيز پيدا كرد. آخر شب ناگهان حال مادر تغيير كرد، مريض شد و به بستر افتاد. پسر را طلبيد و گفت : پسركم ! يك بار ديگر آن چيزهايى كه به من تعليم كردى تعليم كن .
پسر بار ديگر شهادتين و ساير اصول اسلام يعنى ايمان به پيغمبر و فرشتگان و كتب آسمانى و روز بازپسين را به مادر تعليم كرد. مادر همه آنها را به عنوان اقرار و اعتراف بر زبان جارى و جان به جان آفرين تسليم كرد.
صبح كه شد، مسلمانان براى غسل و تشييع جنازه آن زن حاضر شدند. كسى كه بر جنازه نماز خواند و با دست خود او را به خاك سپرد پسر جوانش زكريا بود.
📚سوره شورى ، آيه 52)
154-اصول كافى ، ج 2، ص 160 161.
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلیل مخالفت دکتر عزیزی با پارتنر(دوست دختر_پسر) داشتن...
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پشت پرده ماجرای دعوا بر سر آب!
🔹 تلاش سرویس جاسوسی موساد برای ایجاد بحران امنیتی سیاسی در ایران
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠آثار پیدا شده از غرق شدن لشکریان فرعون در زیر دریا
❇️قطعا تماشای این ویدئو ایمان شما را محکم تر خواهد کرد
Oppression is like a heavy burden that someone places on your shoulders (countries);
Either you throw the burden down and fight with him
Or you remain under the weight of the burden until you are crushed...
#National_Production
#Sanctions
억압은 누군가가 당신의 어깨(국가)에 올려놓은 무거운 짐과 같습니다.
당신은 그 짐을 내려놓고 그와 싸우거나
아니면 당신은 짓밟힐 때까지 그 짐의 무게 아래 머물러 있어야 합니다...
La opresión es como una pesada carga que alguien pone sobre tus hombros (países);
O la arrojas al suelo y luchas con él,
o permaneces bajo el peso de la carga hasta que te aplasten...
#تولیدملی_تحریم
@lnKowsar
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 راوی راه آسمان
✏️ رهبر انقلاب: مشتری همیشگی #روایت_فتح بودم
➕ تصاویری از حضور رهبر انقلاب در مراسم تشييع پيكر شهيد سیدمرتضی آوینی
🗓 بازنشر به مناسبت ۲۰ فروردین سالگرد شهادت شهید آوینی
💻 Farsi.Khamenei.ir