عنوان: چمدان رحمت
در روزهای سخت پس از رحلت آیت الله حائری، حوزه علمیه قم همچون کشتی بی بادبانی در طوفان بود. آیت الله سید صدرالدین صدر، با چهره ای غمگین و دستانی لرزان و فکری نگران از مشکلات ، یکی از بزرگانی بود که مسئولیت پرداخت شهریه طلاب را بر دوش میکشید. سه تومانِ ماهانه، ناچیز اما حیاتی، حالا به کابوسی تبدیل شده بود. سه ماه بود که پولی نرسیده بود. دو ماه اول را با قرض از دکاندارها سپری کرد، اما ماه سوم، دیگر جسارت قرض گرفتن نداشت.
صبح آن روز، گروهی از طلاب جوان، با چهره های گرسنه و نگاههای ملتمسانه، به خانهاش هجوم آوردند. یکی از آنها با صدایی شکسته گفت: «آقا! اگر شهریه ندهید، مجبوریم برگردیم به روستاها… آنجا هم دار و دسته رضاخان یا برخی مردم به ما توهین خواهند کرد !» صدای گریه اش بلند شد و دیگران نیز زاریکنان اضافه کردند: «اینجا هم اگر بمیریم، کسی خبردار نمیشود…»
صدر، ناخواسته اشکش سرازیر شد. با دستمالی کهنه، چهرهاش را پاک کرد و قول داد: «تا فردا… انشاءالله راهی پیدا میکنم.»
آن شب، ساعتها در اتاقک کوچکش قدم زد. دیوارهای کاهگلی، گواه ناله هایش بودند. سحرگاه، با وضویی لرزان به حرم حضرت معصومه پناه برد. در خلوتگاه آینه کاریهای حرم، رو به ضریح فریاد زد: «عمه جان! اگر نمیتوانی این بار را بر دوش بکشی، بگو برادرت رضا(ع) یا جدت امیرالمؤمنین(ع) به فریادمان برسند! این طلاب گرسنه، در همسایگی تو دارند جان میدهند!» با قلبی شکسته و حالتی قهرآلود، از حرم بیرون زد.
در راه بازگشت، سایه سنگین ناامیدی او را میفشرد. به اتاقش که رسید، قرآن را باز کرد، اما چشمهایش اشک را نمیدیدند. ناگهان درب اتاق کوبیده شد. «کربلایی محمد»، پیشخدمت پیر، با اضطراب خبر داد: «آقا! مردی با کلاه شاپو و چمدانی بزرگ پشت در است… میگوید کار فوری دارد!»
مردی موقر، با چمدانی چرمی، وارد شد. بدون مقدمه چمدان را باز کرد و انبوهی اسکناسهای قدیمی روی زمین ریخت: «آقا! من متمولم .. همین امروز که از کنار گنبد حضرت معصومه رد میشدم، ناگهان یادم افتاد… اگر در راه بمیرم و سهم امام را نپرداخته باشم، چه کنم؟! این پولها، سهم خدا و امام زمان(عج) است… بگیرید و به مصرف برسانید!»
صدر، بی اختیار به چمدان خیره شد. پولها نه تنها قرضهایش را میپوشاند، بلکه شهریه یک سال طلاب را تأمین میکرد! اشک شوقش جاری شد و پیشانی بر مهر حرم گذاشت: «عمه جان! تو را به برادرت قسم… این چه معجزه ای بود؟!»
سالها بعد، طلاب قم از این کرامت حضرت معصومه حرف میزدد؛ چمدان رحمت ، چمدانی که نه از آسمان آمد، نه از زمین، بلکه از ایمان مردی گمنام جوشید… مردی که گنبد طلایی حضرت معصومه، قلبش را تکان داد.
بازنویسی کرامتی واقعی به صورت داستان کوتاه
#میلاد_بانوی_قم #لحظۀ_دیدار
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امامرضا!
منیهکربلامیخوام...🥺💔
#امام_رضاییم|#دلتنگی
✨🌙بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
اگر پرده ڪنار برود و به حقایق
واقف شویم بیش از آنڪه خدا
را برای دعـــــاهایی ڪه اجابت
ڪرده شـــــاڪر باشــــیم برای
دعاهایی ڪه #اجابت نڪرده
شـــــاڪریم!
#الحمدلله🤲
#شبتونبهرنگخدا.✨
#تبلیغات👇
مهدےجــــــــــــانم💚
تو را آزردهام اما همیشہ دوستٺ دارم
نیاید لحظہاے ڪه از خیالٺ دسٺ بردارم
بہ تاوان گناه من همیشہ اشڪ
مےباردبہ چشمٺ معذرٺ خواهےِ
بسیارے بدهڪارم
#امام_زمــــــــــان
🌺🌺
🗓امروز 13 اردیبهشت 1404
🌷 #42_روز تا #عید_بزرگ_غدیر😍
🌸چهل و دو قدم ٺا غدیرخم داریم
✨در این مسیر پر از صحبٺ علمداریم
🌸علیسٺ سیدابرار و شحنہے احرار
✨بہ زیرسایهے شمشیر شیر ڪراریم
#أشهد_ان_علیا_ولےالله❤️
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلنگــر
✍وقتی خدا خواست یوسف را از زندان
نجــات دهــد صاعـقهای نــفرستـاد
تـا درِ زنـــدان را از جـای بــکند
بلکه در آرامش شـب درحالیکه
پـادشــاه خـواب بــود رؤیایی
بسوے او روانه کرد
پس بـه خدایت اطمینان
داشـــته باش
اِنّ مـَعَ العـُسْرِ یـسْراً
همانا پس از سختی آسانی است