2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️انواع غیبت و آثار آن
گناهی که باعث میشود با یک کلمه انسان سگی در جهنم بشود!
🔰#استاد_فاطمی_نیا
برادرم محمد رضا
برای معنی دلتنگی
احتیاج به این همه کلمه نیست
دلتنگی یعنی تو نیستی
نیستی تا نظر کنی به دلم
تا که حال دلم خوب شود
#جانبازشهید
🌸🍃تذکر اخلاقی
♨️ فكر ميكني دليل اينكه عيب هاي بقيه رو ميگي چيه؟⁉️
💎 امیر المومنین (علیه السلام ):
💎 دنبال عيبهاى مردم نباش؛ زيرا عيبهايى كه در خودت هست ـ اگر خردمند باشى ـ مانع از آن مى شود كه از كسى عيب جويى كنى.
📚 غرر الحكم، ح ۱۰۲۹۵.
🔰 مصداق
🧺ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.
🗑 نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی.
📌 وقتی توی مسیر داریم راه میریم، فقط خوبیهای خودمون رو میبینیم و عیبهای نفر جلویی! و هرگز عیب های خودمون رو نمیبینیم!
🆔@hovalhadi_1
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علت چادر سر کردن پروانه معصومی در دیدار با رهبر انقلاب
🌷 علامه سید محمدتقی #موسوی اصفهانی (مؤلف کتاب شریف #مکیال_المکارم) :
✅ بدان که غربت دو معنی دارد :
1⃣ دوری از خاندان و وطن و شهر.
2⃣ کمیِ یاوران.
و #امام_زمان به هر دو معنی غریب است.
🌕 پس ای بندگان خدا یاری اش کنید؛ ای بندگان خدا کمکش کنید...
📚 کتاب مکیال المکارم ج۱ ص۱۷۹
💠 تربیت در زندگی بزرگان
🔻 «بچه که بودم یک روز همراه پدر و مادرم برای خرید بیرون از خانه رفتیم.
🔸️ اصرار و گریههای من برای خریدن کفش مورد علاقهام که مناسب نبود، باعث شد پدرم مرا کتک بزند. ظهر همان روز پتک آهنگری در مغازه روی دست پدرم میافتد و حال و روزش را به هم میریزد.
⚡️ بعدازظهر به خانه شیخ رجبعلی خیاط میرود. او دست پدرم را که میبیند به او میگوید عزت الله خان! حواست به بچهات نبوده است؟ برو دل دخترت را به دست بیاور.»
📔 خاطره از مرضیه مؤمنی فرزند حاج عزت الله مؤمنی، یکی از نزدیکترین شاگردان شیخ رجبعلی خیاط
@nooredideh
اگر میخواهید بر خشم خود در برابر کودک مقابله کنید با چشمان فرزندتان دنیا را ببینید:
کودکان عمدا کارهایی نمیکنند که شما ناراحت شوید بلکه دلیل کارهایشان این است که مثل بزرگسالان فکر نمیکنند. اگر اجازه دهید رفتارشان شما را بیازارد مرتب در رنج و عذاب خواهید بود.
روش درست این است که بخشی از رفتار آنها را ناشی از شرایط سنی بدانید.
یک کودک دو ساله در حال یادگیری است و وقتی بشقاب را پرت میکند میخواهد ببیند چه میشود. اگر یک بشقاب پلاستیکی به وی بدهید خواهید دید که پس از پرت کردن آن به سراغ چیز دیگری رفته و شما نیز کمتر ناراحت خواهید شد پس محیط را برایش بیخطر کنید.
وقتی خود را جای او بگذارید، محیط را آماده کرده و بسیاری از اوقات به جای عصبانی شدن میخندید.
Join @nooredideh
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
💚آیت الله مجتهدی تهرانی :
💠👈🏻 خیلی ها دلشان می خواهد نماز شب بخوانند ، امّا موفّق نمی شوند.
♨ یک کسی از اولیا گفته بود یک مکروه از من سر زد ، شش ماه نماز شبم ترک شد.
🌷هر کسی نمی تواند نماز شب بخواند.
🌷 باید چشمت را مواظب باشی ، گوشت را مواظب باشی
🔲 حتی مکروه اثر دارد ؛ چه برسد به اینکه آدم گناه بکند.
▪ هرگاه یک گناه کنید ، اگر نماز شب خوان باشید یک امشب را نمیخوانید ؛ امشب خوابتان میبرد.
🍺 یک غذای حرام خوردی یک جایی
همین امشب نماز شب نمیخوانی.
🍊 اما غذای حلال خوردی ، شب های دیگر نماز شب نمیخواندی ؛ امشب هوس نماز شب داری چون غذای حلال خورد.
شیفتگان تربیت:
*🍀﷽🍀
رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷
#پارت26
وسطای مسابقه امتیازها طوری بود
که من برنده مسابقه بودم
اومدم با پا بکوبم به کتف حریف
که اون با نامردی با مشت کوبید به چشمم
فقط فهمیدم چشمم جایی را نمیبینه
وقتی به هوش اومدم دیدم یه سرم به دستمه
و چشمم بسته شده
زینب پیشم بود
دکتر وارد اتاق شد
دکتر: چه کردی با خودت خانم معروفی
مگه نگفتم ضربه مساوی نابینایی
-دکتر بهش گفتم ب چشمم ضربه نزن
اما نامردی کرد
-من باید برم جنوب
دکتر:دختر خوب گرد وخاک برات سمه
-اما من باید برم جنوب
دکتر: تو چقدر لجبازی دختر
برو بیا کور شدی دست من نیستا
اسممو نوشتم 15روز دیگه میریم راهیان نور
کور بشم به درک
من باید برم جنوب ......
من منتظر رفتن به شلمچه بودم
اونجا محجبه شدم
اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد
بالاحره رفتم شلمچه
با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟
خواهرت بهت احتیاج داره
یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم
گفت : غصه چی رو میخوری ؟
نترس خواهرمن
سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود
اومدم بلند بشم برم سمتش
بی هوش شدم
وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود
مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟
-نه
#ادامه_دارد ....
*🍀﷽🍀
رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷
#پارت27
من منتظر رفتن به شلمچه بودم
اونجا محجبه شدم
اونجا حاج ابراهیم بهم نماز یاد
با هق هق گفتم :کجایی داداش کجایی؟
خواهرت بهت احتیاج داره
یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم
گفت : غصه چی رو میخوری ؟
نترس خواهرمن
سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود
اومدم بلند بشم برم سمتش
بی هوش شدم
وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود
مسئول خواهران :حنانه جان خوبی؟
-نه
مسئول خواهران : دکتر اینجا گفت بخاطر
چشمت باید بریم اهواز بیمارستان
یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین
بیان دنبالمون
من فقط گریه میکردم
بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو
بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود
دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند
بعد از 5-6ساعت گفتن
چشمش صحیح و سالمه
توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه
بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه
با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده
کجایی حاج ابراهیم همت
دوباره بی هوش شدم
خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید
حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود
بازگشت من از راه پرگناه
بزرگترین معجزه شهداست.
شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه
سفرمون تموم شد
اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما
درمورد حاجی تحقیق کنم
#ادامه_دارد .....
با ادامه داستان همراه ما باشید ....