eitaa logo
صادقانه‌ها-صادق میرصالحیان
71 دنبال‌کننده
23 عکس
3 ویدیو
0 فایل
شعر، گاهی‌هم‌چند‌سطر‌حرف... دفتر مجازی صادق میرصالحیان مشتاق شنیدن نظرات هستم: @sadeghmirsalehi
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه ای برای شهدای سپاهی از زبان همسر شهید: زن و بچه ت تو خونه منتظرن ای مسافر کجای این راهی تو پیامت نوشته بودی که میرسی آخرای این راهی دل من شور میزنه امشب نکنه بین راه وایسادی نکنه پای آخرین اتوبوس جاتو به هم قطاریات دادی خبر اومد که باز دشمن ها... انتحاری زده ن به قلب سپاه خونه آوار شد روی سر من نکنه تو....سپاه...بین راه... تو رسیدی ولی توی تابوت خسته از این مسیر ، خوابیدی سوخته سرتاپات ، انگاری روضه مادرو به چشم دیدی تو که دیدی بیا و روضه بخون بلکه آروم بگیره همسر تو ای فدای صدای روضه خونت ای فدای نگاه آخر تو پسرت رو بغل بگیر بابا پدر و مادرت رو آروم کن برمیگردی خونه یا می مونی زود تکلیف ما رو معلوم کن تو ولی همنشین اربابی مگه میشه حسین رو ول کرد مگه میشه تو کربلا بود و واسه رفتن به جنگ دل دل کرد ای شهیدِ رفیقِ همسفرم کربلا رفتی التماس دعا قول میدم پسر بزرگ کنم مثل باباش فدایی زهرا... @hiiiist
هدایت شده از قلم های بیدار
سرود و ترانه از طرف مرکز آفرینش های هنری بسیج با موضوعات: 1.گام دوم انقلاب 2.حماسه حضور مردمی در حادثه سیل و زلزله 3.نماز 4.امام زمان به برگزیدگان در هر بخش جایزه پنج میلیون ریالی تعلق خواهد گرفت و اثرشان ساخته خواهد شد. ارسال آثار از طریق: 👉 @ghalamhayebidar
تقدیم به دلتنگی های زین العابدین علیه‌السلام حسرتی تا همیشه همراهش تربتی داشت بین سجاده رود از دیده اش روان شده است چشم او تا به آب افتاده چیست شرح دعای خمسه عشر جز مناجات خسته حالی او التهاب کدام داغ افتاد در ابوحمزه ثمالی او از مدینه به کربلا می برد سالها کاروان دل ها را سالها سوخت در حرارت طف تا به آتش کشید دنیا را پرده خانه ، پرده خیمه روضه ای باز روبرویش بود این طرف مقتل علی اکبر آن طرف مقتل عمویش بود خواست با یاعلی بلند شود یاعلی گفت و آخرش افتاد غمی از این بزرگتر هم هست؟ پدرش در برابرش افتاد غل و زنجیر بست دستش را روضه در کربلا تمام نشد از چهل منزلی که طی شده بود هیچ جایی شبیه شام نشد پرده خانه را که باد انداخت خاک سجاده سرخ تر شده بود زهر امروز اگرچه کاری شد کربلا وارد جگر شده بود #صادق_میرصالحیان @hiiiist
کوچه شهید... مادرش هنوز منتظر کنار پنجره نشسته بود چادرش هنوز خاکی از هزار زنگ ناشناس از ندیدنش ، نبودنش زنگ خانه نیز خسته بود ناگهان رسید صدای خنده های دزدهای کوچه شهید... مثل روزهای انتظار درب خانه رفت استوار استوار از کنار چادرش گفت: "خلق روزگار تا شهیدِ کوچه فاطمه‌ست نام این محله کوچه شهید فاطمی‌ست" خاک ناگهان نشست ابر ناگهان گریست #صادق_میرصالحیان @hiiiist
گفت مردم اند گفتم این چه مردم اند که این چنین میان گرد و خاکِ خود گم اند گفت خیزش است گفتمش سکوت ریزگردهای در تلاطم اند گفت" خسته ایم از جفای باغبان شکسته ایم" هم نشین ! درست گفت ما جفاندیده ها به گوشه ای نشسته ایم هم نشین، پیام تازه چیست؟
با یک تکان ساده مبادا که بشکنیم مانند نرده های خیابان از مهدی جهاندار
یاد دخترت افتادم؛ درست وقتی که رفیقم از دختر سه ساله اش پرسید: خاله ات را بیشتر دوست داری یا عمه را؟ و او با بغض پنهانی که ریشه در تاریخ داشت، گفت: بابا را.
در پهنه آسمان چه دیده ست شهید لبخند زده ست و پر کشیده ست شهید گفتیم که مرگ نقطه پایان است دیدیم به پایان نرسیده ست شهید @hiiiist
تقدیم به لبخند که چند روزی‌ست رهایمان نکرده: طعنه زد خنده تو اشک پریشان ها را تا پشیمان کند از پیش پشیمان ها را هیچ کس‌نیست‌دراین عصر پریشانیها مثل تو جمع کند گرد هم انسان ها را مرد‌میدان‌که‌نه،حتی‌قلمی‌دستی نیست که به نامت بزند خالی میدان ها را شهر هم منتظرتوست،نشانم داده‌ست جای خالی تو در نام خیابان ها را «وای اگر از پس امروز بوَد فردایی» که بسنجند به میزان تو ایمان ها را مشت خونین تو هربار که بالا رفته مشت آبی زده ای خواب مسلمانها را هیچ‌کس‌نیست پی یوسف دوراز وطنی عصر یک جمعه بگردد همه زندانها را The gambler @realdonaldtrump , you start it but we will end it.
«تقدیم به سلطان علی بن موسی الرضا» این نور چه نوری است که از طور رسیده صد پرده به رخ بسته و مستور رسیده این نور که از ولوله‌ی عصر مدینه تا سلسله‌ی صبح نشابور رسیده هم صاف تر از باده از این چله گذشته هم زودتر از خوشه انگور رسیده سرچشمه‌ی جاری شده از مطلع صادق تا کوچه و پس کوچه‌ی سرشور رسیده سلطان جهانی که دویده‌ست به درگاه هربار گدا بر درش از دور رسیده این شعر اگر نور تو را داشته باشد بی واسطه تا رتبه منشور رسیده در آینه ها می نگرم کوچکی ام را این ذره چه شد یک شبه تا نور رسیده؟ یک قطره‌ی نیل آمده بر دامن موسی یا نزد سلیمان جهان مور رسیده @hiiiist
این را بنویس یادگاری: گنجشک به قیمت قناری! جادوی رسانه مسخمان کرد با شعبده و شلوغ‌کاری چادر ز سر زنان کشیدند گفتند حجاب اختیاری! سرباز مدافع وطن را کشتند به جرم پاسداری! جلّاد و شهید جابجا شد در مغلطه‌ی خبرگزاری! افسوس که چشم ْ‌انتظاران ماندند به چشم‌انتظاری! کو غیرت قیصر امین‌پور؟ کو شور حمید سبزواری؟ از پا منشین، دوباره برخیز ای شعر بلند پایداری @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247745
یا فاطر بحق فاطمه دنیا زمین و آسمان زهراست الله رحمن، وجه آن زهراست ام ابیها چیست؟ پیغمبر جسمش محمد بود و جان زهراست حتی علی از او مدد می‌خواست پس فاتح خیبر همان زهراست یک شعر را حق در دو قالب گفت پیدا علی بود و نهان زهراست گاهی جهان در خانه‌ای ساده‌ست در مصرع قبلی جهان زهراست تنها نه در این شعر، در عالم هرجا جهان خواندی بدان زهراست ما در نهایت فضه‌اش باشیم پس بی نهایت بی کران زهراست شاید مزاری بی نشان دارد اما غریبان را نشان زهراست سر بند یازهرا به ما فهماند سرّ میان عاشقان زهراست هر عاشقی در خون شهادت داد پایان سرخ داستان زهراست
از پشت بام خانه سلامی به کربلا گویی دوباره رفته امامی به کربلا...
چند خطی تقدیم به امام علیه‌السلام؛ تا ده شمردیم و خدا آورد نور دیگری مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشته‌ایم این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری عمری نمک پرورده‌ی‌ این خاندان بودیم و شکر نام بار دگر آورده شور دیگری اسم رسم امیرالمومنین گویا در سامرا دارد ظهور دیگری الله اکبر گفته‌ام اما خدا را دیده ام در واژه های جامعه با هر مرور دیگری دنیا اگر با سامری بسته‌ست عهد دوستی غم نیست، ما و و کوه طور دیگری بین لغت ها گشته ام هادی شبیه مهدی است یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری...
؟ از وقتی که یادم می آید ما مردم بفرما زدن هستیم مردم نه امکان ندارد، اول شما مردم تقسیم آش نذری بین همسایه ها هل دادن ماشین خراب برداشتن زنبیل پیرزن توی کوچه تنظیم باد صلواتی فندک رایگان شکلات به بچه دادن رد کردن نابینا از خیابان گذاشتن کلمن آب یخ جلوی مغازه توقف، با دیدن کاپوت بالا زده توی جاده گذاشتن خوراکی اضافی توی کیف برای بغل دستی مردم آدرس دادن به غریبه ها مردم، منزل خودتان است مردم حالا تشریف داشتید مردم شام جایی قول نده چندوقتی است اما نمی دانم چی شده که همه جا پر شده از آگهی های عجیب و غریب آگهی های هنر فروشی و مهارت فروشی کسب درآمد از توانایی ها نه اینکه اینها قبلاً نبوده اما این روزها رقابت عجیبی بین ماافتاده برای فروختن برای کاسبی برای بازاری شدن انواع کارگاه ها و کلاس های آنلاین و آفلاین مهارت های جدایی فوت و فن شعر گفتن رازهای موفقیت شگردهای کسب درآمد فلان چیز خلاق چندصد مدل بستن روسری اسرار تا کردن ملافه بافندگی تضمینی موی سر فلسفه برای کودک و... طنز تلخ ماجرا اینجاست: ظرفیت محدود بیست درصد تخفیف جلسه ی اول رایگان تمدید مهلت ثبت نام و... می دانم که فشارهای معیشتی خیلی از قبل بیشتر شده اما هر چی فکر می کنم این ادا و اطوارها مال ما نیست این کارها به ما نمی آید مشورت کردن چرا باید پولی باشد؟ مهربانی کردن چرا باید بیست درصد تخفیف داشته باشد؟ ظرفیت محدود یعنی چی؟ دیگر چیزی نمانده است که شتاب دهنده ها آن را تبدیل به کسب و کار نکرده باشند کم مانده برای برداشتن زنبیل پیرزن ها هم اپلیکیشن درست کنند این حرف ها را امروز زدم چون روز غدیر است ما مردم غدیر هستیم از اعمال امروز عهد اخوت است پیمان برادری اصلاَ همین اطعام و اعمال فراوانی که برای امروز وارد شده از جلوه های برادری است. قشنگی امروز به این است که بازار تعطیل است. شیطان با همه ی اعوان و انصارش می خواهد که از ما انسانِ بازار بسازد الشیطان یعدکم الفقر شیطان شما را از فقیر شدن می ترساند ولی غدیر آمده است که جامعه ی دیگری بسازد جامعه ای که رابطه ها بر اساس بازار نیست بر اساس ولایت است و برادری ولایت در طول و برادری در عرض من شاید عقل معاش درست و حسابی نداشته باشم شاید با این طرز فکر توی دنیای امروز جایی نداشته باشم اما دلم روشن است که دنیای فردا دنیای برادری است @telkalayyam
این حسین کیست... این چه صبحی است که بی مطلع و بی پایان است این چه نوری است کران تا به کران تابان است شب قدری است که قدرش به خدا پنهان است "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است" وعده حلقه مستان درِ میخانه اوست "این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست" امشبی را سر عشاق سرِ شانه اوست امشب آرامش و فردا برسد طوفان است "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است" ظهر فردا که شود تیر ز هر سو برسد تیغ بر فرق اباالفضل به ابرو برسد وای از آن دم که سرِ نیزه به پهلو برسد ظهر فردا وسط دشت، تنی عریان است "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است" در بیابان بلا نیزه بروید فردا زینب از هستی خود دست بشوید فردا سرِ بر نی، تن بر خاک، چه گوید فردا خواهری تا به سحر نزد برادرجان است "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است"
برای رو آبی صلح است به زیر آتش جنگ است این خاک ، طلا نیست ، پر از پوکه فشنگ است جز پوچ نیاورده به هر دستی و امروز یک دست گل آورده و یک دست تفنگ است هشدار که لبخند زند اشک بگیرد تردید مکن آنچه گناه است درنگ است سجیل به دست آر ، اگر ارتش فیل است در دست تو موم است ، اگر اسلحه سنگ است با دامن عبری عربی در چه نمازند؟ وقتی که نجس گشته‌ی آن لکه ننگ است روزی فرجی می رسد از بیت مقدس زود است که دیگر دل بی حوصله تنگ است
"وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا..." نزدیک قله‌ایم همین نکته کافی است هر حرف دیگری به گمانم اضافی است از بیت عنکبوت خبر می رسد به گوش سست است واژه هاش اسیر قوافی است راهیست راه قدس که هیچش کناره نیست هر راه دیگری به جز این، انحرافی است سوزانده‌اند حرمت اهل کتاب را دنیا هنوز در هوس جمله بافی است دیگر زمان مرثیه خوانی گذشته است فصل حماسه‌است، مجال تلافی است مهدی قیام کرده و ما در تجارتیم! از اقتدا گذشت زمان تجافی است
ما دست به روی ماشه و گوش به زنگ دیروز به سنگ بود و امروز تقنگ ما راهی صبحیم نه قربانی صلح ما آیه فتحیم نه دلواپس جنگ...
تقدیم به همه مادران شهدا به‌ویژه مادربزرگ عزیزم که می‌دانم هنوز در آسمان‌ها چشم به راه دایی احمد است... چادر کشیده روی سر از سوگواری‌اش کم سو شده‌ست چشمه چشم انتظاری‌اش هرشب میان خواب، تو با آخرین قطار در ایستگاه خاطره جا می گذاری‌اش هر شب شبیه روز وداعت میان خواب لبخند میزنی، به خدا می سپاری‌اش هر شب تو را صدا زده هنگام پا شدن تا چون قدیم‌ها بشتابی به یاری‌اش از تو چه آمده است به جز بی نشانی‌ات از او چه مانده است به جز بی قراری‌اش عمری گرفته عکس تو را روبروی ما فردا چه روشن است از آیینه داری‌اش
برای مهربانی های ام المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها میان خانه بهشت معطری دارد ز جنس بال ملک سایه سری دارد چه ثروتی به کف آورده تاجر مکه چه همسری و چه تابنده گوهری دارد در این معامله شاهد خداست کالا عشق از این معامله مقصود دیگری دارد به وقف ثروت او دین ز مکه جاری شد که رودخانه هم از خویش بستری دارد خوشا به ام ابیها چه مادری دارد خوشا به مادر زهرا چه دختری دارد نبی‌ست دار و ندارش چه غم که وقت وفات ز ارزش کفنی مال کمتری دارد خدیجه نیست و از او چه مانده؟ خیر کثیر خدیجه هست که جاری کوثری دارد... طاعات قبول @sadeghane_ha
برای سید عزیزمان حاج ابراهیم رئیسی... پیشانی اش مُهر شهادت داشت چون بوسه گاه حاج قاسم بود از آن زمان حتی نگاهش هم مثل نگاه حاج قاسم بود در کوه، در دریا و در جنگل دنبال ما می گشت، ما مردم یک عکس هم از میز کارش نیست اما نظرها داشت با مردم خدمت لباس بی بدیلش بود ایران حرم بود و حرم ایران روزی اقیمو‌ا الوزن بالقسط و روز دگر لا تخسروا المیزان فرق بیابان چیست با جنگل وقتی که باران بود ابراهیم هیزم به دور کشور آوردند اما گلستان بود ابراهیم راز شهادت چیست جز ماندن؟ پس این خبرخوان‌ها چه می گویند؟ در قلب مردم جای سید بود پس جستچوگرها چه می جویند؟ حالا میان بزم روح الله با دوستان‌ گرم ملاقات است گشتم میان کل صندوق‌ها او پیشتاز انتخابات است @sadeghane_ha
یامن‌ اسمه دوا و ذکره شفا... در ایوانت نشستم نطق من وا شد به آسانی که هم ناگفته می‌بینی و هم ننوشته میخوانی نشستم پای آن گلدسته تا عرش پیوسته نشستم گوشه‌ای پهلوی کشتی‌های بشکسته شنیدم نزد تو مرد کم آورده فراوان است و سنگ صحن تو سنگ صبور دردمندان است نشستم پای ایوان روی دامانم طلا می ریخت و از اسمت دوا می ریخت، از ذکرت شفا می‌ریخت طبیبانه به نوبت آمدم در باغ انگورت که مستان را مداوا کرده‌ای از سر مستورت دو حب انگور از باغت به کام خلق قسمت کن دو انگشت از مزار خود برون آور قیامت کن در ایوانت نشستم پاشدم دینم دوچندان ابوذر خاک کویت را تیمم کرد و سلمان شد سلامت می‌کند مردی تو می‌دانی چه می‌خواهد همین دانستن مولا ز درد بنده می‌کاهد همین که حرف ما را نیک می دانی خدا را شکر همین که از درت ما را نمی رانی خدا را شکر به ساحل آمدم اینجا به جز دریا چه می‌خواهم که صبح روز قبل از اربعین اینجا چه می‌خواهم مرا راهی راهی کن که راه توست یا حیدر رضایت‌نامه می‌خواهم، نگاه توست یا حیدر نجف تا کربلا راهیست مابین دو ابرویت به هم هرگز نخواهد خورد میزان ترازویت طریق یاحسینت را طریقی قسمتم فرما نظر کن درّ اشکم را، عقیقی قسمتم فرما حسین بن علی در کربلا رو بر نجف دارد که حتی روضه‌اش را بنگری سر در نجف دارد حسینی که علی را در عبایش اربا اربا دید و یکجا هم علی هم مرتضی هم مصطفی را دید حسینی که نشد نام علی هرگز فراموشش که تا دنیاست دنیا یک علی دارد در آغوشش * خداوندا مرا در خیل زوار علی حل کن مرا جای قیامت در صف کویش معطل کن @sadeghane_ha
برای حماسه امروز سیدعلی و یارانش… گفتی میایی جمعه، با ما حرف‌ها داری گفتم به خود شاید سر تنبیه ما داری گفتم که بعد از رفتن سیدحسن شاید با ما هوای شرحی از آن ماجرا داری گفتم که شاید بعد از آن باران موشک‌ها تفسیری از تحقیر اشقی الاشقیا داری گفتم در این اوضاع طوفانی خطر کردی اما همین در صحنه بودن را بنا داری اما به منبر با سلاحی از سخن در دست آرام می‌خواهی نمازت را به پا داری آرام می‌گویی که سید درّ لبنان بود آرام می‌گویی اگرچه گریه‌ها داری گفتی عزاداریم مثل داغ عاشورا آری شبیه خطبه زینب عزاداری روضه بخوان و لرزه بر کاخ یزید افکن فرعون‌ را بشکن که در دستت عصا داری گفتی اگر چه نیل و اسرائیل همدستند «ان معی ربی»، چه غم وقتی خدا داری یابن علی جایی برای ابن ملجم نیست شانه به شانه صف به صف تا جان فدا داری امروز عطری از عزیزی‌ در کلامت بود هر آینه صد آیه یوسف نما‌ داری شاید همین جمعه همان جمعه‌ست، می‌دانم آیینه‌ای از آن ضمیر آشنا داری… @sadeghane_ha