eitaa logo
صادقیه ( محبّی )
2.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
11.7هزار ویدیو
342 فایل
09153052990 علی محبی ( صادقیه ) راه ارتباط با مدیر👇 @Sadeghiyon314
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب أبواب العلم و آدابه 1403.08.30.mp3
7.41M
🔸🌷🔸🌺🔸 🔹🌷🔹🌺🔹 🌺🔸🌷🔸 🔹🌷🔹 🌺🔸 🔹 👈 🌺 👈 🧠 کتاب العلم 👈 باب بیست و پنجم = حجت بالغه ( 7 ) 👈☘️ جلد دو صفحه 180 🏷 جلسه 489 بحار الانوار 🏷 ( جلسه 417 از کتاب العلم ) 💥 ✨ تاریخ 1403.08.30 لینک جلسه قبلی👆👇 🆔 https://t.me/sadeghiyemohebbi/37016 🌼🌺🌸🌼🌷🍀🌼 🆔 https://instagram.com/sadeghiye_ 🔹 🌺🔸 🔹🌷🔹 🌺🔸🌷🔸 🔹🌷🔹🌺🔹 🌺🔸🌷🔸🌺🔸
🌷 بعضی مطالب بیان شده در این جلسه👇👆 ادامه مطالب جلسه قبل 👇👇 خداوند حجّت را بر مردم تمام مى‏كند . وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ ( آنها با بودن بينات و با بودن علم ، اختلاف در دين كردند ) با معجزات حضرت موسى ، حقّانيّتش بر مردم روشن شد و با نشانه‏هايى از پيامبر اسلام كه در تورات و انجيل به طور روشن آمده بود ، حقّانيّت پيامبر براى مردم روشن شد . آتَيْناهُمْ‏ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ بينات 1 = معجزات روشنى كه خداوند به موسى بن عمران ع و ساير انبياى بنى اسرائيل بخشيد بينات 2 = دلائل و براهين منطقى آشكار و قوانين و احكام متقن . بينات 3 = نشانه‏هاى روشنى است كه خداوند در باره پيامبر اسلام ص در اختيار آنها گذارد كه با آن مى‏توانستند پيامبر خاتم را همچون فرزندان خود بشناسند الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ‏ ابنائهم (بقره 146) ادامه دارد 👆👆 🆔 https://t.me/sadeghiyemohebbi 🌼🌺🌸🌼🌷🍀🌼 🆔 https://instagram.com/sadeghiye_ .
1403.08.30 مهدی موعود.mp3
16.62M
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂🌸 🍂 🌸 جلد 51 بحار آشنایی با امام عصر عجل الله تعالی فرجه 👈🌷 عثمان بن سعید ( 1 ) 🍃 🌼 جلسه هشتادم 🌿🌺 تاریخ 1403.08.30 لینک جلسه قبلی👇 🆔 https://t.me/sadeghiyemohebbi/36836 ♥️ 🌺🌿 🌸 🍂 🌸🍂🌸 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🌷 بعضی مطالب بیان شده در این جلسه👇👆 أحوال السفراء الذين كانوا في زمان الغيبة الصغرى وسائط بين الشيعة و بين القائم ع‏ باب 16 سُفَراى امام زمان كه در غيبت صغر ميان شيعيان و آن حضرت واسطه بودند سفیران چهارگانه حضرت مهدى عليه السّلام 1- عثمان بن سعید عَمری 5 سال 2- محمد بن عثمان عَمری 40 سال 3- حسین بن رُوح نَوبَختی 21 سال 4- علی بن محمد سَمُری 3 سال وظــایــف نواب یا سفراء اربعه 12 مورد بیان شد أقول‏ ثم ذكر الشيخ بعض أصحاب الأئمة صلوات الله عليهم الممدوحين ثم قال. فأما السفراء الممدوحون في زمان الغيبة مطالب گلچین از بحار الأنوار ج‏51 ص344 و کتاب سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه ( عليهم السلام ) ج‏2 ص450 تقدیم می شود 1 = عثمان‏ بن‏ سعيد عَمرى ابو عَمرو، ‏ سَمّان اَسَدى‏ صحابى خاص و وكيل الوكلا و باب امامين عسكريين عليهما السّلام ( امام 10 و 11 ) اولين نايب و سفير و باب ناحيه مقدّسه در عصر غيبت صغرى بوده است. جايگاه والايش نزد سه امام دهم، يازدهم و دوازدهم عليهم السّلام روشن است شيخ طوسى : عثمان بن سعيد در يازده سالگى به بيت شريف امام هادى ع وارد شد و در خدمت آن جناب درآمد؛ و جزء اصحاب نزديك آن بزرگوار قرار گرفت . تا آن درجه كه حضرت هادی ع در پاسخ احمد بن اسحاق قمى كه به حضرت عرض نمود : اگر نتوانم به محضر شما شرفياب شوم معالم دينم را از چه كسى اخذ كنم ؟ فرمود : از عثمان بن سعيد ، كه مورد اعتماد من است و آنچه بگويد و به تو برساند از جانب من گفته و رسانده است به لحاظ انتساب به جدّش عَمرة ، ملقّب به عَمرى شده است . ( فرق عُمَر با عَمرو در واو است ) از قبيله بنى اسد لذا به أسدى معروف شده است. ديگر القاب : عسكرى چون كه ساكن عسكر ، يعنى سرّ من رأى بود. سَمّان و زَيّات به سبب این که به كار تجارت روغن اشتغال داشته است. البته اين امر صرفا جنبه سِتر و قالب و ظاهر داشته و حقيقت امر آن بوده كه ایشان كار وكالت را در پوشش روغن فروشى به انجام مى ‏رسانده است و اموال و نامه ‏هايى را كه شيعيان به ایشان تحويل مى‏دادند به جهت تقيّه و ترس ، در ظروف و خيك ‏هاى روغن حمل كرده و به امام عليه السّلام مى‏رساند ! پس از شهادت امام هادى ع ایشان به خدمت فرزند بزرگوارشان، امام عسكرى ع درآمد و عهده ‏دار اداره سازمان وكالت و نظارت بر كار وكلاى آن حضرت شد. ادامه دارد 👆👆 🆔 https://t.me/sadeghiyemohebbi 🌼🌺🌸🌼🌷🍀🌼 🆔 https://instagram.com/sadeghiye_ .
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️چین یک ساختمان ۱۰ طبقه را در ۲۸ ساعت ساخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مارتی های ترکیه خیلی مشهورن ، این مارتی میاد مارتی دیگرو گاز میگیره و بعدش قه قه میخنده😂😂
چکمه؛ نوشته یک مربی مهد کودک 😍😂 😂 چند سال پيش که در مهدكودكي با بچه های ٤ساله کار می کردم 😚 می خواستم چکمه های یه بچه ای رو پاش کنم ولی چکمه ها به پای بچه نمی رفت. بعد از کلی فشارو خم و راست شدن، بچه رو بغل كردم و گذاشتم روی میز، بعد روی زمین... و بالاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه كردم و یه نفس راحت كشيدم که... 🥰 هنوز آخیش گفتنم تموم نشده بود که بچه گفت :این چکمه ها لنگه به لنگه است!🤨 ناچار با هزار زور و اینور و اونور شدن و در حالی که مواظب بودم که بچه نیافته تا بالاخره پوتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآوردم و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه كردم که لنگه به لنگه نباشه.😓 در این لحظه بچه گفت این پوتین ها مال من نیست!😱 من با یه بازدم طولانی و سر تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبان گیرم شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه انداختم و بهش گفتم آخه چی بهت بگم؟😕 دوباره با زحمت بیشتر این پوتین های بسیار تنگ رو در آوردم وقتی کار تمام شد از بچه پرسيدم :خوب، حالا پوتین های تو کدومه؟ بچه گفت: همین ها!😇 این ها پوتین های برادرمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...😄😄 من که دیگه خونم به جوش اومده بود🤯 ،سعی كردم خونسردی خودم رو حفظ کنم و دوباره این پوتین هایی رو که به پای بچه نمی رفت به پای اون بکنم...بعد از اتمام کار یک آه طولانی كشيدم و پرسيدم :خوب، حالا دستکش هات کجا هستند؟😠 توی جیبت که نیستن... بچه گفت: توی پوتین هام بودن دیگه 🤦‍♂️😂