eitaa logo
صادقیه ( محبّی )
2.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
10.3هزار ویدیو
314 فایل
09153052990 علی محبی ( صادقیه ) راه ارتباط با مدیر👇 @Sadeghiyon314
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 از حضرت امیرالمومنین علی امیر المومنین (علیه السلام ) پرسیدند: 🔹واجب و واجبتر چیست؟ 🔹نزدیک و نزدیکتر کدامند؟ 🔹عجیب و عجیب تر چیست؟ 🔹سخت و سخت تر چیست؟ 🔹اگر شما بودید چه جوابی می دادید؟ 🍀🌼☘️🌷 شما حدس بزنید ان شاءالله جواب بعداً👋 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌷
وقتی کسی راانقدربزرگ میکنیم که حتی خودش هم فکرش رانمیکند بایدخودرابرای بردگی اش آماده کنیم. آدم پرستی بدترین نوع بت پرستی محسوب می‌شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تصویر متحرک از پوست اندازی (عقرب,خرچنگ , جیرجیرک و ... 👌 ‏پوست اندازی سخته ولی عاليه مي تونه شروع يك ‎زندگي جديد باشه. 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌷
🔷🔶 وقتی خداوند دست به قلم بشه 😍 هههه بیاد سه کله .... ولی جدی جالبه 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌷
🌺پیامبر صلی الله علیه و آله: سه است که در همین دنیا می‌رسد و به آخرت نمی‌افتد: 🍃 آزردن پدر و مادر 🍃 زورگویی و ستم به مردم 🍃 ناسپاسی نسبت به خوبی‌های دیگران 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌷
پیامک شوهر به زن: آروم باش، نترسیا من از پله های اداره افتادم سرم خورد به نرده ها بیهوش شده بودم. خانم جهانپور زنگ زد به اورژانس، الان بیمارستانم. دکترا میگن خونریزی مغزیه پای چپ و دنده راستم شکسته آرنجم در رفته گردنم پیچیده و لبم چاک خورده. جواب زن : خانم جهانپور کیه ؟!😂
💥 توجه 💥 توجه با توجه به وقت بسیار کم و مشغله بسیار زیاد از یاد و شناخت خود و خدای خود غافل نشوید مراقب باشید ، خیلی زود دیر میشود 🌹 شرکت در کلاس معنوی 🌹 ⏰ در هر ساعتی در شبانه روز ⏰ 1️⃣ صادقیه در تلگرام 🆔 https://t.me/sadeghiyemohebbi 2️⃣ صادقیه در ایتا 🆔 https://eitaa.com/sadeghiyemohebbi 3️⃣ صادقیه در اینستاگرام 🆔 https://instagram.com/sadeghiye_ 4️⃣ صادقیه در آپارات 🆔 https://goo.gl/rUXNUF 5️⃣ صادقیه در یوتیوب 🆔 https://goo.gl/rxqpHn 🎁 به دوستان خود هدیه دهید 🎁 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟ خطرناک‌ترین جمله این است: «من همینم که هستم.» در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم ❤️🌷❤️ پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتیه واسه یه قدم بهتر شدن با تغییرات کوچک روز بروز شکوفا تر میشیم و سازگارتر و حالمون بهتر میشه غرور یعنی فریب و گول خوردن و فریفته شدن بطوریکه در لحظات زندگی در خود احساس بزرگی کردن. 🌷❤️🌷 ریشه های غرور عبارتند از: 1-جهل 2-کمبود ظرفیت 3-عقدهای حقارت. ❤️🌷❤️ پیامدهای غرور عبارتنداز: 1_ایجادحجاب ضخیم بر عقل وفهم 2-فساد وتباهی عمل 3-شکست و نابودی زندگی 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گول شیادها را نخورید ( 2 ) أجنه و خواب أبزار دست یهودیان و فرقه های ضاله
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد ( صراط مستقیم ج 2 ص 30) عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود.
ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت بزرگی میگفت حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حين، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد. من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم. این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند . دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ... شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .! نکند ؟! ؟! نکند ؟! دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟ پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ... ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست. دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ !
صادقیه ( محبّی )
#معما 🔹 از حضرت امیرالمومنین علی امیر المومنین (علیه السلام ) پرسیدند: 🔹واجب و واجبتر چیست؟ 🔹نزدی
👈 # معما سوال : 🔹 از حضرت علی (ع) پرسیدند: 🔹واجب و واجبتر چیست؟ 🔹نزدیک و نزدیکتر کدامند؟ 🔹عجیب و عجیب تر چیست؟ 🔹سخت و سخت تر چیست؟ 🔹اگر شما بودید چه جوابی می دادید؟ 🍃🔹🍃🔹🍃🔹🍃🔹🍃 👈 جواب : 🍃 واجب اطاعت از خدا و واجبتر از آن ترک گناه است 🍃 نزدیک قیامت و نزدیکتر از آن مرگ است 🍃عجیب دنیا و عجیب تر از آن محبت دنیاست 🍃 سخت قبر است و از آن سخت تر، دست خالی از دنیا رفتن است. 🍀🌼☘️🌷 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_
قیمت یک پیتزای خوب با یک کتاب خوب یکی ست، فرق آنها در طول مدتی ست که میتوانند ما را خوشحال کنند اولی یک ربع و دومی یک عمر! حیرت آور است که برای اغلب ما آن یک ربع مهم تر است
‏"کتاب خوب شما را از همه چیز نجات میدهد، . 🌷🍀🌹 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ .
حاکمی پس از حمله به کشوری مستأصل بود. پرسید که چگونه بر مردمی که ازمردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران می گوید: کتاب هایشان را بسوزان... خردمندانشان را بکش ... و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند... اما مشاور دیگری پاسخ داد نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آنها را که نمی فهمند به کارهای بزرگ بگمار.. آنها که می فهمندبه کارهای پست بگمار.. نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود.. فهمیده ها یا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند یا خسته وسرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد. . 🌷🍀🌹 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ .
🌷 کتاب‌ها برای فهمیدن هستند ، مطالعه کنید ! . 🌷🍀🌹 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ .
😳 برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید، ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون و گوشی ووو فرو کنید ... . 🌷🍀🌹 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ موثر : گوشه ای از قدرت خداوند را در این فیلم ببینید ♦️کسانیکه در خواب غفلت به سر می برند... ببینند وعبرت بگیرند 🌸 🌷 🌸 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_ 🌸 🌷 🌸
پادشاهی , سگان تربيت شده ای در زنجير داشت که هر يک به هيبت گرازی بود. پادشاه اين سگ ها را برای از بين بردن مخالفان دربند کرده بود. اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد مأموران شاه آن شخص را جلوی سگان می انداختند و سگ ها نيز او را در چشم برهم زدنی پاره پاره می کردند. يکی از نديمان شاه که خيلی زيرک بود با خود انديشيد که اگر روزی شاه بر او خشم گرفت و او را جلوی سگان انداخت چه کند.؟ با اين فکر وحشت سراپای وجودش را گرفت اما پس از مدتي به اين فکر افتاد که اين سگان را دست آموز کند لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می داد و آنقدر اين کار را تکرار کرد که اگر يک روز غيبت می کرد روز بعد سگان با ديدن او به شدت دم تکان می دادند و منتظر نوازش او می شدند. روزی پادشاه بر آن مرد خشم گرفت و دستور داد که او را جلوي سگان بيندازند. مأموران شاه آن مرد را کت بسته جلوی سگان انداختند اما سگ ها که منعم خود را می شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست ها گذاشتند و خوابيدند و تا يک شبانه روز به همين منوال گذشت.. فردای آن روز رئيس مأموران که از پشيمانی شاه آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و به شاه گفت: اين شخص نه آدمی، فرشته است کايزد ز کرامتش سرشته است. او در دهن سگان نشسته،دندان سگان به مهر بسته. پادشاه با شتاب آمد تا آن صحنه را ببيند و سپس گريان به دست و پاي آن مرد افتاد و عذر خواست و گفت: تو چه کردی که سگان تو را نخوردند.؟ مرد گفت: ده سال نوکری تو را کردم اين شد عاقبتم اما چند بار به اين سگان خدمت کردم و به آن ها غذا دادم و آن ها مرا ندريدند. سگ صلح کند به استخوانی. ناکس نکند وفا به جانی.!
🐳🐟🐋 🌸امام صادق(ع): ‌ هنگام خارج شدن از حمّام بر دو پاى خود آب سرد بريز؛ اين كار بيمارى را از بدنت بيرون مى كند. ❤️ ‌ امالی صدوق، ص ۳۶۴ ‌✾★ ★✾
😍 👀 اوه اوه شانس آوردیم این ایده به ذهن همسایه های ما نرسیده بود 😂 🌷 @sadeghiyemohebbi 💐 🌺 🌼 🌹 https://instagram.com/sadeghiye_