4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥کتاب #ترگل پرتیراژترین کتاب سالهای اخیر در حوزهی عفاف و حجاب است؛ کتابی که تقریبا هرماه شاهد یکبار تجدید چاپ بوده و اکنون به چاپ چهل و سوم رسیده است. این کتاب برخلاف خیلی از کتابهای دیگر، مبحث حجاب را از نگاه عقلی بررسی کرده است.
کتابی ساده و دوست داشتنی، که بعد از خواندنش، همهی نگاه خواننده به پوشش، حجاب، غرب و فرهنگ غربی تغییر خواهد کرد.
♦️ گرافیک و صفحه آرایی رنگی این کتاب، جذابیتی دو چندان به آن بخشیده و قلم روان آن نیز خواننده را پای کتاب نگاه خواهد داشت تا به پایان برسد.
♦️در موارد متعددی نویسنده از نظرات و نقل قولهای دانشمندان غربی بهره گرفته و با آمار مستند وضعیت اسفناک جنسی در غرب را به تصویر کشیده است. وضعیتی عجیب که بر خلاف تبلیغات غولهای رسانهای، زن غربی را به بدبختی و تحقیر کشانیده.
♦️مطالعهی این کتاب ارزشمند به همهی دختران بالای پانزده سال توصیه میشود. دانستنیهای مهم موجود در کتاب ترگل که فراتر از موضوع #حجاب است، دختر جوان ایرانی را در مقابل حملات شدید رسانهای غرب، واکسینه خواهد کرد؛ ان شاءالله.
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 اگر فکر میکنید پروژههای کشتهسازی توهم توطئهست، حتما این کلیپ رو ببینید!
💥معرفی کتاب
📚 کتاب #شاخه_نبات
راهکارهای کنترل شهوت و نگاه
♦️ شاخه نبات با بیانی روان و دوستداشتنی، نُه راهکار کاربردی و عملی برای کنترل شهوت و نگاه بیان کرده است.
♦️راهکارهایی که از روزِ خواندن، رنگ تازهای به زندگیتان خواهد پاشید. راهکارهایی که تابحال نشنیدهاید و بعد از دانستن آنها به آرامش خواهید رسید.
♦️اگر بگوییم در این کتاب راهکاری صددرصدی برای کنترل شهوت بیان شده است؛ باور میکنید؟ بله! به این معنا که اگر به راهکار گفته شده عمل کنید، قطعا غول شهوت را زمینگیر خواهید کرد! بعضی دیگر از راهکارهای گفته شده در کتاب سی چهل درصد و بعضی دیگر هفتاد هشتاد درصد بر کنترل شهوت اثر میگذارند.
945K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥وقتی دلت هوس ماهی کرده و پول نداری بخری😊😃
#طنز
Salar AghiliSalar Aghili - Iran (320).mp3
زمان:
حجم:
10.97M
فدای اشک و خنده ی تو ...
💥ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد...!
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم؛ و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.!!
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ..