پرهیزکاران مردم را با لقب های زشت نمی خواند،
همسایگان را ازار نمیرساند، در مصیبت های دیگران شاد نمیشود و در کار ناروا دخالت نمیکند و از محدوده حق خارج نمیشود.
📚بخشی از خطبه ۱۹۴نهج البلاغه
🌷حضرت علی علیهالسلام در این خطبه صفات مومنان و منافقان را میگویند. در بخشی از این خطبه میفرمایند: دل های پرهیزکاران اندوهگین و مردم از آزارشان در امان، تنهاشان لاغر و درخواستهاشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند. تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم نموده است. دنیا خواست آنها را فریب دهد، اما عزم دنیا ثمر نداشت. میخواست آنها را اسیر خود کند که با فدا کردن جان خود را آزاد کنند.
#نهجالبلاغه
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک راس از فواحش زن زندگی آزادی رو مشاهده میکنید
🔺در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که «اَلْحَياءُ هُوَ الدينُ كُلُّهُ» حیا کل دین است.
امام صادق (ع) میفرمایند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَه» کسی که حیا ندارد ایمان ندارد.
✍کسی که حیا ندارد انسانیت ندارد.
این جانوران انسان نما، همان هایی هستند که بزودی تجاوز دسته جمعی، افسردگی، بی خانوادگی و خودکشی را تجربه میکنند.
#حرامی_بی_حیا
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
🎯 تو هنوز بدنت گرم است
🔹می گفت توی یڪی از عملیات ها برادری مجروح میشود و به حالت اغما و از خود بی خود می افتد.
🔸بعد آمبولانسی ڪه شهدا را جمع ڪرده و به معراج شهدا می برده، از راه میرسد و او را قاطی بقیه با ترس و لرز و هول هولڪی می اندازد و گاز ماشین را میگیرد و دِبرو.
🔹راننده در آن جنگ و گریز تلاش میڪرده ڪه خودش را از تیررس دشمن دور ڪند و از طرفی مرتب ویراژ میداده تا توی چاله چوله های ناشی از انفجار نیفتد، ڪه این بنده خدا در اثر جابجایی و فشار به هوش می آید و یڪدفعه خودش رو در جمع شهدا میبیند.
🔸اول تصور میڪند ڪه ماشین دارد شهدا را به سمت پست امداد میبرد.
اما خوب ڪه دقت میڪند میبیند ڪه نه، انگار همه برادرا شهید شده اند و تنها اوست ڪه سالم است.
🔹دستپاچه میشود و هراسان بلند می شود و مینشیند وسط ماشین ، و با صدای بلند بنا میڪند به داد و فریاد ڪردن ڪه: «برادر! برادر! منو ڪجا میبرید ؟ من شهید نیستم . نگه دار میخوام پیاده شم ، منو اشتباه سوار ڪردید، نگه دار من طوریم نیست ...».
🔸راننده ڪه گویی حواسش جای دیگری بوده ، تو آینه زیر چشمی نگاهش میڪنه و با همان لحن داش مشتی اش میگه: «تو هنوز بدنت گرمه، حالیت نیست . تو شهید شدی . دراز بڪش !
دراز بڪش ! بذار به ڪارمون برسیم.»😂
🔹او هم دوباره شروع میڪند ڪه :
« به پیر به پیغمبر من چیزیم نیست ،
خودت نگاه ڪن ببین » و راننده هم می گوید بعداً معلوم می شه .
خودش وقتی برگشته بود میگفت این عبارت را گریه می ڪردم و می گفتم.
اصلا حواسم نبود ڪه بابا! حالا نهایتا ما رو تا یه جایی می برد، برمی گردیم دیگر.
ما را ڪه نمی خواهند زنده به گور ڪنند.
اما او هم راننده باحالی بود، این حرف ها را آنقدر جدی می گفت ڪه فڪر میڪردم واقعا شهید شده ام.
😁😁😁
نثار ارواح طیبه شهدا صلوات