eitaa logo
🌹صدرا🌹
520 دنبال‌کننده
25هزار عکس
28هزار ویدیو
281 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
این روز‌ها که مقام معظم رهبری توصیه به رزمایش همدلی وکمک به نیازمندان نمونده اند مناسب دیدم از شهید «عبدالحسین کیانی» برایتان بگویم کسی که مردم شهر او را با نام «جوانمردقصاب»می‌شناسند.
بعضی‌ها دلهره افزایش اجاره‌بهای صاحبخانه‌ها بی‌خوابشان می‌کند، عده‌ای تصمیم می‌گیرند نونوار کردن لباس‌های تنشان را روز به روز عقب بیاندازند و بعضی‌ها خوردن گوشت را از سبد کالا‌های خوراکی‌شان حذف می‌کنند. در این روزگار آدم‌ها سه دسته می‌شوند. دسته اول کسانی‌اند که با دلهره و دست‌های خالی مردم کاسبی می‌کنند. دلال‌ها و محتکرانی که اگر با درد مردم به دستاوردی هم برسند در بهترین حالت صدایشان می‌زنند؛ سلطان!
دسته دوم. آن‌هایی اند که ترجیح می‌دهند جای کمک کردن برای بهترین شدن اوضاع به غیر از شکایت کردن کار دیگری را از پیش نبرند
دسته سوم فرق می‌کند. این دسته ترجیح می‌دهند فعل «رحم کردن» را صرف کنند، آن‌ها با رحمشان به آدم‌ها نگاه می‌کنند و با رحمشان زندگی را می‌گذرانند. آدم‌هایی که بی تفاوت به کار کردن و کار نکردن مسئولین یا دشمنی‌های دور و نزدیک به قدر بضاعتشان همه تلاششان را می‌کنند تا به اندازه وسعشان شهر و دیارشان را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند.
اما همیشه در کنارهمه نقطه‌های تاریک و همه اخبار ناامید کننده می‌شود ردپای آدم‌هایی را پیدا کرد که کارشان امیدوار کردن است. آن‌هایی که کمک می‌کنند تا لحظه‌ای به غیر ازخبر و تصویر متهمان اقتصادی و اختلاسگران ارزی به عکس و سرگذشتشان نگاه کنید تا همچنان به خوب بودن و خوب زندگی کردن دردنیا امیدوار باشید.
شهید عبدالحسین کیانی . یکی از همین آدم‌هاست. شهیدی که این ایام عکس و سرگذشتش با لقب جوانمرد قصاب در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. آن‌هایی که او را می‌شناختند درباره‌اش می‌گویند: «هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود
سمت گوشت مشتری همیشه سنگین‌تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می‌خواست، عبدالحسین دریغ نمی‌کرد. وقتی که می‌شناخت که مشتری فقیر است، نمی‌گذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می‌پیچید توی کاغذ و می‌داد دستش.
گاهی برای این که بقیه مشتری‌ها متوجه نشوند، وانمود می‌کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر می‌گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت دخل و دوباره همان پول را می‌داد دست مشتری و می‌گفت:بفرما ما بقی پولت
دختر این شهید در وصف پدرش می گوید پدرم به موضوع حق الناس، بیت المال و پرداخت خمس و زکات بسیار مقید بود. در فروش گوشت حواسش بود که حق مشتری پایمال نشود. همیشه بیشتر از پولی که دریافت می‌کرد، گوشت تحویل می‌داد.
زمانی که گوشت ماده می‌آورد، در هنگام فروش اعلام می‌کرد تا حق الناس گردنش نماند. پیش می‌آمد که او کالایی را بیشتر از نرخ بازار از یک فروشنده می‌خرید. معتقد بود که باید آن فروشنده نیازمند را حمایت کرد.
فرزند عبدالحسین کیانی خاطره جالبی از پدرش در دوره جنگ تعریف می‌کند: «روزی پدرم چند گاو را نشان می‌کند تا روز بعد پول آن‌ها را به صاحبش بدهد. اما ساعاتی بعد محل نگهداری گاو‌ها مورد اصابت موشک قرار می‌گیرد و گاو‌ها تلف می‌شوند. روز بعد پدرم هزینه آن‌ها را پرداخت می‌کند و می‌گوید که وقتی چیزی را خریدم، سود و زیان آن را باید بپذیرم!»