هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ تنگدستی و گرفتاری به او نمی‌رسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.

پوستر دستاوردهای انقلاب اسلامی https://bastefarhangi.ir/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/

شرط ورود فرزندان رهبر انقلاب به اقتصاد و سیاست / ماجرای خط و نشان رهبر معظم انقلاب برای عدم ورود فرزندانشان به کارهای اقتصادی و پیشگری از تبعیض: شما (فرزندان) اگر منتسب به من هستید، حق ندارید کار اقتصادی بکنید اما هر وقت قصد داشتید اینگونه کارها را انجام دهید، من به مسئولین ثبت احوال می گویم اسم من را از شناسنامه شما خارج کند! "برشی از زندگی‌نامه"

🎥 حاشیه‌های کارگری‌کردن پزشکیان 🔹رئیس‌جمهور: خوب بنایی بلد نیستی، نکن! من کارگری بلدم اما بنایی نه. 🔹پزشکیان خطاب به معاون اجرایی: ۴ دقیقه کار کردی چای می‌خواهی بخوری! 🔹وزیر آموزش‌وپروش: فراوان بنایی کردم. همۀ کارهای بنایی را بلدم.

ببینید و لذت ببرید و به کشور خود افتخار کنید.✌️🇮🇷 یکی هم بود می گفت دنیای فردا دنیای گفتمانه نه موشک😏

سی‌ان‌ان: تخلیه اجباری ساکنان شمال #لس‌آنجلس در پی وقوع آتش‌سوزی‌های بزرگ جدید که با سرعتی به اندازه یک زمین فوتبال در هر 10 ثانیه گسترش می‌یابد. - یاد تخلیه اجباری ساکنان شمال #غزه افتادم.. -الملک لا یبقی مع الظلم "حامد کیا رستمی"

🔴بعد بولتون ‏ترامپ حفاظت امنیتی مایک پومپئو در برابر تهدید ایران را لغو کرد.

اندر حکایات حاج آقا موسوی واعظ 😂😁😂😂 💵رزق بدون حساب

🔴خدایا دیر آمدم اما... دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر می‌کردم چرا این سؤال را می‌پرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول می‌دهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و نماز شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما می‌دانید که من اصلا نماز نمی‌خوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوه‌خانه هستم و صبح اصلا بیدار نمی‌شوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت می‌کنم.» .. برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب می‌خوابیدم، در نیمه‌ی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و به‌سوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من به‌پا شده بود؟ من که بودم؟ قاسم فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمه‌ای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ عشق تکلم می‌کرد و می‌گفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.» 📚 از کتاب کهکشان نیستی | داستانی بر اساس زندگی آیت الله قاضی طباطبایی ➥