11.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلیل انعکاس صدا و اکو شدن صدا در گنبد کاووس!!!
23.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباترین کوه ایران⛰️😍مخملکوه رویایی، لرستان زیبا
⭕شناخت #خوارج وفکرخوارجی
💠حضرت #امام_خامنه_ای:
‼️در شناخت خوارج اشتباه نشود. بعضی خوارج را به خشکِ مقدّسها تشبیه میکنند؛ خیر مقدس مآب که در کناری نشسته است و برای خودش نماز و دعا میخواند. اما خوارج آن عنصری است که #شورش_طلبی میکند؛ #بحران ایجاد میکند، وارد میدان میشود، بحث جنگ با علی دارد و با علی میجنگد؛ منتها مبنای کارش غلط است! ۷۷/۱۰/۱۸
‼️همیشه اشعث بن قیسها عقب جبههاند؛ اما در جلو، یک عده آدمهای #نادان و #ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از #مطالب_غلط پُر کردهاند و #شمشیر هم به دستشان دادهاند و میگویند جلو بروید؛ اینها هم جلو میآیند، میزنند، میکشند و کشته میشوند؛ مثل ابنملجم. خیال نکنید که ابنملجم مرد خیلی هوشمندی بود؛ نه، آدم احمقی بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود. او را برای قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثهی عشقی هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد. خوارج اینگونه بودند و تا بعد هم همینطور ماندند! ۷۰/۱/۲۶
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️درست زمانی که اردوغان مدعی تبریز شده، جواد قارایی هم این ویدئو رو درباره رشادت مردم تبریز در جنگ چالدران گذاشته.
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ یه نفر از حاج آقا دانشمند سوال میکنه در هنگام قنوت نماز یاد عمه ام میفتم بمن بگید چه حکمی دارد؟؟
و فقط جواب رو گوش بدید.
😂😂😂😂😂
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅ داستان واقعی _کریم پینه دوز
👈 نان و حلوای بهشتیِ امام زمان عج
💠 در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، نامش کریم بود،سید کریم محمودی، جورَش با مولا جور بود،سالیان سال بود که آقا شبهای جمعه مهمان حجره ی ساده اش می شد.
🔰یکی از روز های سرد زمستان بود، از صبح تا غروب هیچ دشتی به او نرسید، عیال و بچه ها با شکم گرسنه منتظر و چشم به راه، کم کم مغازه های راسته ی بازار یکی یکی می بستند و می رفتند، او اما همچنان چشم به راه یک مشتری، کسی نیامد، خبری نشد که نشد...
🔵 سوزِ عجیبی همراه برف هوای آنشب تهران را طاقت فرسا کرده بود، سید کریم دست خالی راهِ خانه ای را در پیش گرفت که می دانست عیال و بچه های گرسنه اش انتظارش را می کشند، دلش اما کوه، دلش اما قرص به مولایش، که می دانست آگاه است از احوالش امام زمانش، در همان سرمای استخوان سوز ایستاد سر کوچه ی خانه اش، با خودش گفت آنقدر منتظر می مانم تا حواله ای از طرف مولایم برسد،برف می بارید،از دور جوانی را دید که به سمتش می آید، زیبا و خوش رو، سلام و احوال پرسی، بقچه ای را گذاشت در آغوش کریم، نان داغ بود و حلوا...
💠 سید کریم نان و حلوای بهشتیِ امام زمان را به خانه برد، می گفت طعمش غذای بهشت است،عطرش تمام کوچه را پُر می کرد،هر بار که سفره ی نان و حلوا را باز می کردند به اندازه ی روز اول نان و حلوا بود درون سفره ، با همان عطر و تازگی، تاکید کرد به خانمش مبادا از این ماجرا کسی بویی ببرد...
🌈 زن همسایه آمده بود خانه ی کریم، از خانمش سؤال کرد که این عطر حلوای شما فضای خانه ی مارا معطر کرده، جریانی دارد که هر روز حلوا می خورید، اصرار که رازش را برایم بگو،دهن لقی کرد عیال کریم، قصه را برملا کرد، دفعه ی بعد که آمده بودند نان و حلوا بخورند چیزی نبود در سفره
💚 رفاقت سید کریم و امام زمان ارواحنافداه زبانزد علمای اهل معنای آنروز تهران بود، زندگی اش را سپرده بود به آقایش، مولا هم که قربانش رَوَم در رفاقت کم نمی آوردند، قول که می دهند می مانند پای قولشان، پای رفاقتشان،مولای ما سرش برود قولش نمی رود، درست مثل جدِ غریبشان حسین، که سرش رفت اما قولش نه...
دلم بیادِ کسی می تپد بیا ای دوست
بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم
📙 برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز