eitaa logo
🌹صدرا🌹
552 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
35.3هزار ویدیو
314 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیر حجت‌الاسلام پناهیان از اقدام شبکه سه 🔹قرار است جهت ارج نهادن به اذان، هر روز از مساجد و اماکن مقدس اذان‌ها به صورت زنده از شبکه سه پخش شود. قبل‌تر اذان به صورت ضبطی پخش می‌شد.
خَر شدن بعضی از حکام عرب برای آمریکا و اسرائیل "ویراست یک یمنی"
دو یاری که هم در دنیا و هم در آخرت با همند . شادی روحشان
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حالا ما بخوریمت یا قرآن خوندنتو گوش بدیم؟!☺️😍
2.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆اعتصاب و بستن مغازه ها در استانبول در  پاسخ به فراخوان اعتصاب جهانی در همبستگی با نوار غزه
🔺اعتصابات سراسری در بیروت لبنان در حمایت از غزه
@Madahi_Zakerin367_26945946165262.mp3
زمان: حجم: 4.97M
🖤🖤🖤 🎵 باز عزای گل حیدرِ 🎵 روضه‌خون روضه‌هاش از درِ 🎤مداح ◼️ ایام_فاطمیه
شهید مدافع حرم «مهدی شکوری» اردیبهشت ۱۳۶۴ در گنبدکاووس به دنیا آمد و ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ به دست نیرو‌های خبیث گروهک تکفیری داعش در خاک سوریه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر شهید شکوری در خصوص اعزام فرزندش برای دفاع از حریم اهل بیت می‌گوید: «وقتی اصرار بیش از حد او را دیدم و اینکه استکبار جهانی از ابتدای پیروزی انقلاب و درجنگ تحمیلی از رزمندگان ما شکست خورده بود و اینک با ایجاد گروهک داعش بدنبال ضربه زدن به اسلام و انقلاب است، رضایت دادم تا فرزندم به سوریه اعزام شود.» برای شادی روح شهید عزیز۱۱۴صلوات میفرستیم ❤️
مکتبی است به بلندای تاریخ. حق ، روشن بود به روشنی مباهله به روشنی غدیر به روشنی آیه تطهیر و.... اما انتخاب حق، شهامت می خواست،انتخاب حق "هزینه" داشت.... "بی تفاوتی" خرجی نداشت. ایستادگی اما "معرفت" می خواست... باید انتخاب کنی تا انتخاب شوی ...
امشب تو سراسر ایران این آیه برای نزول باران خونده بشه. لطفا پخش کنین، مخصوصا تو گروههاتون : بسم الله الرحمن الرحيم وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميدُ (28شوری) و اوست كسى كه باران را -پس از آنكه [مردم‏] نوميد شدند- فرود مى ‏آورد، و رحمت خويش را مى گسترد. خدايا هرکى کپى کرد عاقبت بخیرش کن.
🌹صدرا🌹
🌹🌹🌹🍀🍀موضوع: « گامی بسوی خداشناسی »🌹🌹🍀🍀 "قسمت اول" ❤️اواخر بهار بود. بعداز طلوع فجر و قبل از بیدار شد
🌹🌹🌹🍀🍀موضوع: « گامی بسوی خداشناسی ۲ »🌹🍀 "قسمت دوم" ادامه مطلب................و از اين همه كوتاهيها و معصيتهاي خويش شرمم شد كه نام خود را انسان اشرف مخلوقات خدا بگذارم. انساني كه خدا فرشتگان را به سجده در پيشگاهش امر نموده بود. حال من انسان علاوه بر آنكه نتوانسته ام از عهده شكر اين نعمت برآيم به سوي معصيت و گناه و نافرماني نيز رو كرده بودم. در دلم خود را كوچكتر از آن يافتم كه بر زمين قدم بگذارم. دلم مي خواست پرواز كنم پروازي كه ديگر از زمين كنده شوم اما به كجا؟ به قله و درياچه؟ ، به آسمان و افلاك با آنهمه زيبايي؟، شايد، چه كنم؟ شايد كه از عهده شكر نعمتهاي خدا برآيم. اما: از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش بدر آيد🌹🍀 ❤️از من برنمي آيد كه با اين حقارت و كوچكيم، خداوند را به تمام معنا بستايم. اگر آسمانها كاغذ شوند و اگر همه درختان قلم گردند و اگر همه درياها و رودها مركب شوند حتي نمي توانند از عهده شكر يكي از نعمتهاي خداوند برآيند . بناگاه از اين افكار به خود آمدم و از ته دل سجده شكري به درگاه آفريننده جهان و جهانيان گزاردم و خود را همچون ريگي در بيابان و قطره اي در دريا يافتم و تا حال اين چنين احساس زيبايي را با خواندن بهترين شعرها و كتابها نتوانسته بودم بدست آورم و خوشحال از اين احساس ميرفتم. صدايي از ته جاده روبرويم مرا به خود جلب كرد. صداي لا اله الّا الله و محمداً رسول الله بود كه گروهي تابوتي بر روي دستان ميرفتند كه ز خاك آمده را به خاك سپارند. چند قدمي از پس تابوت رفتم و بعد برگشتم و به راهم ادامه دادم.🌹🍀 🌹🍀گويي ذهنم گنجايش اين همه تفكرات را نداشت . به زيبايي و طراوت گلها ، به آواز پرندگان ، به درخشندگي خورشيد و ماه، به جنگل و درياچه، به مرگ و رفتن به سوي حق، و به حقارت خود در برابر همه، به چه فكر كنم؟ گويي كه همه اينها مرا به محاصره درآورده بودند و ميخواستند مرا با يك موج ا در خود فرو كنند. بناگاه غرش سهمگين آسمان، مرا از پگاه فكرم بيرون كشيد . آسمان از ابرهاي سياه پرگشته بود. ضجه كنان از دوري خورشيد مي ناليد زيرا زيبايي خود را در درخشيدن آن مي دانست آسمان با آبستنی از ابرها و دست خشم بر پنجه شمشير صاعقه، ابرها را به رفتن فرا خواند . 🌹🍀ابرها كه خود را در برابر خورشيد با آن جلا و فروزندگيش كوچك يافتند ، با شرمي تمام گريه كنان بسوي زمين تك تك روان شدند و من قدمهايم را سريع كردم. باران مجال نمي داد و تنم را خيس كرده بود . بعداز مدتي باران ايستاد و تمام ابرها آب شده و بر زمين روان شدند و آسمان را رنگين كماني به زيبايي نور خورشيد فرا گرفت و انگار كه ذهن كوچك من كه به ياد ايندو نبوده آنان به سراغ ذهنم آمدند و زيبايي خود را به افكار مدهوش كوچك فردي به حقارت من نشان دادند كه: ❤️همه زين جملگان بهر تو آفريده شديم كه شايد بهره مند گردي و سپاس باريتعالي بجا آوري.🌹🌹🌹🍀🍀 @sadrasadat96