eitaa logo
🌹صدرا🌹
552 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
35.3هزار ویدیو
314 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
www.ziaossalehin.irsharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_03.mp3
زمان: حجم: 1.91M
🎙شرح دعای روز سوم ماه مبارک رمضان توسط آیت الله مجتهدی رحمت الله علیه
💐امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: 💠خوش بينى، مايه آسايش دل و سلامت دين است 💎حُسنُ الظَّنِّ راحَةُ القَلبِ و سَلامةُ الدِّينِ 📚غررالحكم ، حدیث 4816
شبکه چهارسیما برای لحظات عرفانی افطار، ویژه برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» برنامه ای دیدنی است از بیان تجربیات مرگ موقت افرادی که در شرایط مرگ کلینیکی و یا خروج موقت روح از جسم قرار گرفته اند. در این برنامه با تجربه گران مختلف از شهرها و روستاهای متعدد ایران طی 4 سال پژوهش و مصاحبه حضوری انجام شده است. این برنامه در 30 قسمت 55 تا 60 دقیقه ای به تهیه کنندگی عباس موزون در گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما تولید می شود. «زندگی پس از زندگی» در ایام ماه مبارک از شنبه تا پنجشنبه ساعت 19 و جمعه ها ساعت 17 پخش می شود. این برنامه در ساعت 2 بامداد بازپخش می شود. این برنامه رو به دوستان وآشنایان معرفی کنید.
🍀از دزدی بادمجان تاازدواج: ‏ شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطرات ویادداشت هایش نوشته: یک مسجدبزرگی در دمشق هست که به نام "مسجدجامع توبه" مشهوراست علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء ومنکرات بوده🔥 یکی ازپادشاهان مسلمان درقرن هفتم هجری آن راخریده وبنایش را ویران کرد وسپس مسجدی رادرآنجا بنا کرد " یکی ازطلبه هایش که خیلی فقیر بود به عزت نفس مشهور بود ودر اتاقی درمسجد ساکن بود🌾 دو روز براو گذشته بودکه نخورده بود وچیزی برای خوردن نداشت ونه هم توانایی مالی برای خرید غذا داشت.. روزسوم احساس کرد به مرگ نزدیک شده است از شدت گرسنگی ! باخودش فکرکردکه او اکنون درحالت اضطراری قراردارد که شرعا حتی گوشت مردار و یا حتی دزدی درحد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. ✳ [شیخ طنطاوی میگوید: این قصه واقعیت داردومن کاملا اشخاصش رامیشناسم وازتفاصیل آن درجریان هستم ومن فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری] این مسجددریکی ازمحله های قدیمی واقع شده بود ودرآنجا خانه هابه سبک قدیم به هم چسپیده بودند وپشت بامهای خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشد ازروی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت وازآنجابطرف خانه های محله براه افتاد به اولین خانه که رسید دید چندتا زن درآن هست چشم خودش راپایین انداخت ودورشد وبه خانه بعدی که رسید دیدخالی هست امابوی غذایی مطبوع ازآن خانه میامد👋 ازشدت گرسنگی وقتی آن بو به مشامش رسید انگار مانند یک آهن ربا او را بطرف خودش جذب کرد. و این خانه یک طبقه بیش نبود ازپشت بام به روی بالکن وازآنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش رابه آشپزخانه رساند سردیگ رابرداشت دید درآن بادمجانهای محشی(دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت وبه سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی ازآن گرفت تامی خواست آن راببلعد عقلش سرجایش برگشت وایمانش بیدارشد ، باخودش گفت : پناه برخدا من طالب علم هستم و وارد منزل مردم بشوم و دزدی کنم؟؟ ازکار خودش خجالت کشید وپشیمان شد واستغفارکرد وبادمجان رابه دیگ برگرداند . 🍂وازهمانطرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و درحلقه درس شیخ حاضر گشت . درحالیکه ازشدت گرسنگی نمیتوانست بفهمدشیخ چه درسی دارد میدهد؟ وقتی شیخ ازدرس فارغ شدومردم هم پراکنده شدند، یک زنی کاملا پوشیده آمد - (درآن زمان زنهای بدون پوشش وجود نداشت) باشیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت وکسی راجزاو نیافت… صدایش زد وگفت:تو متاهل هستی؟ جوان گفت نه! شیخ گفت نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند… شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یانه؟  جوان پاسخ داد بخداوندکه من پول لقمه نانی ندارم... چگونه ازدواج کنم؟ شیح گفت این زن آمده به من خبرداده که شوهرش وفات کرده و او در این شهرغریب ونا آشنا هست و کسی را ندارد و نه دراینجا و نه دردنیا بجز یک عموی پیرکس دیگر راندارد... و او را با خودش آورده ..و او اکنون درگوشه ای ازاین مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است... اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت درامان بماند. آیاحاضر هستی او را به زنی خودت در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد وگفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود... عموی زن و دو شاهد را آورد و آنها را به عقد همدیگر درآورد و خودش بجای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت رابگیر.  دستش راگرفت واورابطرف خانه اش راهنمایی کرد.. وقتی وارد منزلش شد نقاب ازچهره اش برداشت... جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند! ومتوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود.... زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت :بله.. پس سردیگ رابرداشت وبادمجانی رادید و گفت :عجیب است چه کسی به خانه  وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است..؟! مرد به گریه افتاد و قصه خودش رابرایش تعریف کرد... زن گفت: این نتیجه امانت داری وتقوای توست ازخوردن بادمجان حرام سرباز زدی الله سبحانه وتعالی همه خانه وصاحب خانه راحلال به توبخشید..!. بسیارزیبا وقابل تامل.. سبحان الله کسی که بخاطرالله چیزی را ترک ورها کند و تقوا پیشه نماید الله تعالی درمقابل چیز بهتری به او عطا میکند. *توبوا_الی_الله* تــوبه تولــدی دوبـــاره🌱
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سید خراسانی کیست؟ 🌹صدرا🌹
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز سوم بشود دستِ خودم نیست دگر از سحر تا به عشـا ذڪر لبم رقیه است . . . 🌱
دقیقا یکسال پیش بود که توسط یک شرور مسلح به شهادت رسید. آقا مصطفی قاسمی، طلبه ساده‌زیستی که تنها دارایی‌اش کتابهایش بود. قاتل همان روزها به دَرَک واصل شد اما مهناز افشار، که می‌بایست پاسخگوی ارتباطش با این قتل باشد، فرار کرد و الان مشغول کاسه لیسی شبکه های سعودی است "حاج حیدر"
‏اگر‌کتاب "سه دقیقه تا قیامت" را خوندین و به مباحث مرتبط به عوالم دیگر و تجربه نزدیک به مرگ (NDE) و یا 《‎》 علاقه دارید برنامه عصرهای شبکه ۴ را از دست ندهید "زندگی پس از زندگی" حدود ساعت ۶:۴۵ پخش میشه و هرروز یک میهمان داره که تجربیاتش از عوالم دیگر را میگه ‎ "آمیرزا سدهی"
دردودل حضرت ولی عصر با امام حسین حسین جان .... مهدی ام مهدی خسته ! دلم از بی وفایی ها شکسته ... حسین جان ... مانده ام تنهای تنها ! شده کرب و بلایم کوه و صحرا! حسین جان ... کاش من جای تو بودم ! چو یارانت بُدم گِرد وجودت ! شما گفتی ولی آنها نرفتند ...مرا یاران همه ، یک یک برفتند حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته حسین جان سال ها در انتظارم هنوز حسرت به یاران تو دارم حسین جان انتقام نگرفته ام من به جای امّتم شرمنده ام من حسین جان قطعه قطعه جسم اکبر(ع) سر افتاده'ی علی اصغر(ع) دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع) کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع) صدای ناله'ی جانسوز زهرا(س) فرار کودکان در دشت وصحرا همه منزل به منزل در اسارت چنان که شد به آل تو جسارت ! حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده بود هر صبح و شام در پیش دیده ز قلبم میزند بیرون شراره چه کاری سخت تر از انتظاره حسین جان از شما شرمنده هستم گناه امّتم بسته دو دستم چه قدر دیگر بگویم من به امّت دعا باشد کلید قفل غیبت حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته😭😭 أللهم عجل لولیک الفرج
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نور ایران ، چشم ترامپ زد. 🌹صدرا🌹
589.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دگر باره خیاط باد صبا بر اندام گل دوخت رنگین قبا یکی را به بر ارغوانی سلب یکی را به تن خسروانی ردا ز اصحاب بستان که یکسر بدند برهنه تن و مفلس و بینوا به دست یکی بست زیبا نگار به پای یکی بست رنگین حنا بیاراست بر پیکر سرو بن یکی سبز کسوت ز سر تا به پا برافکند بر دوش بید نگون ز پیروزه دراعه‌ای پربها بسی ساخت بازیچه و پخش کرد به اطفال باغ از گل و از گیا به دست یکی پیکری خوب چهر به چنگ یکی لعبتی خوش لقا یکی بسته شکلی به رخ بلعجب یکی هشته تاجی به سر خوشنما یکی را به بر، طرفه‌ای مشک بیز یکی را به کف حقه‌ای عطر سا پس آن گه بسی عقد گوهر ز هم گسست و پراکندشان بر هوا . . .