حضرت علی اكبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا كشتگان را به 200 نفر رساند مردم كوفه از كشتن او خودداری می كردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اكبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اكبر با این همه كشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم.
حضرت علی اكبر با شمشیر می تاخت و حمله می كرد تا آنكه مره بن منقذ راه را بر او بست و نیزه ای به او زد و حضرت را از پای در آورد راوی می گوید احتواه الناس فقطعوه باسیافهم سپاه اطراف او را گرفت و با شمشیرهایشان آنقدر به آن جوان زدند تا قطعه قطعه گشت
در كتاب روضه الصفا نقل شده است امام بر بالین حضرت با صدای بلند گریست به طوریكه تا آن زمان صدای گریه او را به این بلندی كسی نشنیده بود شیخ مفید می گوید زینب (س) در این هنگام از سرا پرده خیمه شتابان بیرون آمد و فریاد زد یا اخیاه و ابن اخیاه ای برادر وای پسر برادر!! و آمد تا خود را روی پیكر علی اكبر انداخت حسین سر خواهر را بلند كرد و او را به خیمه برگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود برادر خود را بردارید به خیمه ببرید.
در مقتل شوشتری وارد شده است؛
اباعبدالله «ع» سه مرتبه به حالت احتضار افتادند.
۱- وقتی علی اکبر«ع» از پدر اذن جنگ
خواست،فنظر الیه نظر آیس منه.
۲- زمانی که پس از جنگ اول، علی اکبر
«ع» به نزد پدر بازگشت و طلب آب نمود،
یابنی هات لسانک.
۳-زمانیکه علی ارباً اربا شد و پدر را صدا
زد یا ابتاه علیک منی السلام.
فجعلوا یضربونه بسیوفهم حتی قطعوه
ارباً اربا.
در مقاتل نقل شده اباعبدالله«ع» وقتی
صورت به صورت علی«ع» گذاشتند،وضع
خده علی خده،حالت احتصار بر ایشان
غالب شدتا جایی که دچار بهت شدید شدند
و فقط به فرزند خیره شدند.
اینجا زینب کبری «س» شتابان وارد میشوند.
و امام هفت مرتبه با صدای بلند
ناله میزنند، ولدی...😭😭😭
وقتی اباعبدالله کنار پیکر نیمهجان علی
رسید، از اسب پیاده نشد. نوشتهاند:
"فَسقَط الحسین عَن فَرسه" یعنی امام،
خودش را از اسب به زمین انداخت.
زانو به زانو به علی رسید.
سر علی را به دامن گرفت، آرام نشد.
سر را به سینه چسبانید، قرار نگرفت.
صورت به صورت علی گذاشت و گفت:
"علی الدنیابعدک العفا" ...