دسته دوم. آنهایی اند که ترجیح میدهند جای کمک کردن برای بهترین شدن اوضاع به غیر از شکایت کردن کار دیگری را از پیش نبرند
دسته سوم فرق میکند. این دسته ترجیح میدهند فعل «رحم کردن» را صرف کنند، آنها با رحمشان به آدمها نگاه میکنند و با رحمشان زندگی را میگذرانند. آدمهایی که بی تفاوت به کار کردن و کار نکردن مسئولین یا دشمنیهای دور و نزدیک به قدر بضاعتشان همه تلاششان را میکنند تا به اندازه وسعشان شهر و دیارشان را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند.
اما همیشه در کنارهمه نقطههای تاریک و همه اخبار ناامید کننده میشود ردپای آدمهایی را پیدا کرد که کارشان امیدوار کردن است. آنهایی که کمک میکنند تا لحظهای به غیر ازخبر و تصویر متهمان اقتصادی و اختلاسگران ارزی به عکس و سرگذشتشان نگاه کنید تا همچنان به خوب بودن و خوب زندگی کردن دردنیا امیدوار باشید.
شهید عبدالحسین کیانی .
یکی از همین آدمهاست. شهیدی که این ایام عکس و سرگذشتش با لقب جوانمرد قصاب در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. آنهایی که او را میشناختند دربارهاش میگویند: «هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود
سمت گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمیکرد. وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و میداد دستش.
گاهی برای این که بقیه مشتریها متوجه نشوند، وانمود میکرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را میگرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را میداد دست مشتری و میگفت:بفرما ما بقی پولت
دختر این شهید در وصف پدرش می گوید پدرم به موضوع حق الناس، بیت المال و پرداخت خمس و زکات بسیار مقید بود. در فروش گوشت حواسش بود که حق مشتری پایمال نشود. همیشه بیشتر از پولی که دریافت میکرد، گوشت تحویل میداد.
زمانی که گوشت ماده میآورد، در هنگام فروش اعلام میکرد تا حق الناس گردنش نماند. پیش میآمد که او کالایی را بیشتر از نرخ بازار از یک فروشنده میخرید. معتقد بود که باید آن فروشنده نیازمند را حمایت کرد.
فرزند عبدالحسین کیانی خاطره جالبی از پدرش در دوره جنگ تعریف میکند: «روزی پدرم چند گاو را نشان میکند تا روز بعد پول آنها را به صاحبش بدهد. اما ساعاتی بعد محل نگهداری گاوها مورد اصابت موشک قرار میگیرد و گاوها تلف میشوند. روز بعد پدرم هزینه آنها را پرداخت میکند و میگوید که وقتی چیزی را خریدم، سود و زیان آن را باید بپذیرم!»
صاحب گاوها متعجب میگوید: «مش عبدالحسین! گاوها که از بین رفتهاند»مش عبدالحسین میگوید:
گاوها از همون دیروز که بهت گفتم بذارشون برام، دیگه مال من بودن. حالا اگه تو این فاصله این گاوها، گوساله به دنیا میآوردن، خب گوساله مال من بود دیگه. حالام که مردن، مال من بودن». پول گاوها را تمام و کمال میدهد و صاحب گاوها هرچه اصرار میکند که حداقل نصف پول را بگیرد، فایدهای ندارد و نگاه او که هنوز نتوانسته است آنچه را میبیند باورکند،. مش عبدالحسین را بدرقه میکند.
شخصیت شهید عبدالحسین کیانی در بازاری که تبدیل به عرصه مسابقه اقتصادی شده است، کمیاب یا نایاب است
گفتهاند از ویژگیهای بارز این شهید نسبت به دیگر شهدا این است که بیشتر خاطرات شهدای ما در فضای جبهه و جنگ تحمیلی رخ داده است، جوانان ما با خواندن آنها تصور میکنند این گونه رفتار کردن مربوط به فضای خاصی بود و اکنون گذشته است، با خود میگویند اگر ما نیز بودیم همین کار را میکردیم ولی خاطرات مش عبدالحسین در زمینههای اقتصادی و دنیایی امروزی به وجود آمده است.