eitaa logo
🌹صدرا🌹
552 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
35.3هزار ویدیو
314 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی چیزا در مورد شهید رئیسی باور پذیر نیست!! کسی باور نمیکند رئیسی اینگونه زندگی می‌کرد😭😭
اینکه ۴۶ سال قبل وارد کننده باشی، الان به خاطر کیفیتت دعوتت کنن نمایشگاههای نظامی دنیا خیلی حرفه اینا پیشرفته که باید بهش افتخار کرد پراید و خودروسازی ماهم میتونست دراین وضع باشه که ما به خاطر خودروهامون دعوت بشیم نمایشگاه های مطرح دنیا چرا سلاح سازی تحریم شد ، اما خودروسازی نشد؟
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا امام رضا علیه السلام
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلیج‌فارس‌خانه‌ی‌ما‌،است.🇮🇷
شهدا چه گذشت بر شما….. من خودم وقتی این متن رو خوندم متاثر شدم……….شهدا شرمنده ایم….ببینید و بخوانید و بدانید که شهدا چه کشیده اند…. شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند👇 در یکی از زندان‌های عراق، دو شهید را در فاضلاب زندان پیدا کردیم که در اثر بیماری، جراحت یا شکنجه به شهادت رسیده بودند. آنها را بدون این‌ که تحویل صلیب سرخ بدهند ، شبانه تحویل یکی از ستادها داده بودند و آنها هم در فاضلاب همان زندان رهایشان کرده بودند. شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند👇 حدود شش ماه پیش در حوالی دریاچه «ماهی» بیست‌وپنج شهید پیدا کردیم که با شکنجه، زنده به گور شده بودند. این شهدا را پنج تا پنج تا با سیم خاردار به هم بسته بودند و زنده ‌زنده دفن کرده بودند. پنج شهید دیگر را هم پیدا کردیم که آنها را مثل دوستانشان نبسته بودند، ولی در گودال دیگری زنده به گور کرده بودند. این شهدا بند انگشت نداشتند. زمانی که خاک به روی آنها ریخته می‌شد، برای این‌که بتوانند از گودال بیرون بیایند، آن ‌قدر چنگ به خاک می‌انداختند که ناخن‌هایشان جدا می‌شد. طبق نظر پزشکی قانونی ۶۵ درصد بدن‌هایشان سالم بود. این خبر در منطقه خوزستان پیچید و اصلاً سابقه نداشت که پس از بیست‌وپنج‌، سی سال این‌ گونه جنازه‌ها سالم بمانند. عراقی‌ها به نحوی شهدا را زنده ‌به ‌گور می‌کردند که پس از پیدا شدن، موجب شوکه شدن مردم ایران شوند؛ در کنار دیوارهای زندان، مناطق باتلاقی و… هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند👇 یک بار هفت شهید را پیدا کردیم که از ستون فقرات از وسط جدا شده بودند. هفت سر جدا، پاها جدا، دست‌ها جدا. پس از بررسی متوجه شدیم اینها که بچه‌های بسیجی بین دوازده تا هجده سال بوده‌اند، با قیچی‌های بزرگ فولادی که مخصوص تانک است و بیش‌تر در توپخانه‌ها استفاده می‌شود، یکی‌یکی جلوی چشم هم ‌دیگر قطعه‌قطعه شده‌اند. نحوه پیدا شدن بیست‌وپنج شهید👇 پس از یک ماه تلاش بی ‌ثمر گروه تفحص، یکی از بچه‌های تفحص که سید هم هست، گوشه‌ای نشسته بود و زارزار گریه می‌کرد. یک دفعه بلند شد و گفت👈«سید! نوری دیدم فوق‌العاده زیبا. تا به حال همچین نوری ندیده بودم.» شروع کردیم به جست‌وجو و پس از پیداکردن تکه‌ای از یک پیراهن و جست ‌وجوی بیش‌تر، بیست‌وپنج شهید را با بدن سالم پیدا کردیم. سالم بودن بدن این شهیدان حامل پیامی برای جامعه و جوان‌های ما بود. بنده عاجزم از بیان آن، باید به اهل آن مراجعه کرد و گمان نکنید با یک یا دو سال به دست می‌آید، نه! رازش دست امام زمان(سلام الله علیه) است. پس از شش ساعت، شهیدش را آورد و گفت: «این مال شما!»👇 دنبال سه شهید بودیم که پس از یک هفته تجسس پیدایشان کردیم. آنها را داخل پارچه‌های سفید گذاشتیم و آوردیم مقر تا شناسایی شوند. به پدر و مادرهایشان اطلاع داده بودند که فرزندانشان پیدا شده‌اند. مادری آمده بود و طوری ضجه می‌زد که تا به حال در عمر چهل ‌وشش‌ ساله‌ام ندیده بودم. دخترش می‌گفت: «مادرم از زمانی که فرزندش مفقود شده، بیست‌وپنج سال است که حالش همین‌ طور است.» ناگهان رفت داخل اتاق و روبه‌روی سه شهید ایستاد. به بچه‌ها گفتم: « کاری نداشته باشید.» رفتیم و دوربین آوردیم. این مادر، یک شهید را بغل کرد و دوید سمت مسجد. به بچه‌ها گفتم: «بگذارید ببرد.» هنوز اطلاع دقیقی از هویت سه شهید نداشتیم. نمی‌دانستیم اصلاً همان سه نفر هستند یا نه؟ نامشان چیست؟… آن مادر بر جنازه شهید نماز خواند و شروع کرد به صحبت کردن با او. دل ‌تنگی‌های بیست‌ وپنج ‌ساله‌اش را گفت؛ از تنهایی‌هایش، از این‌ که پدرش فوت کرده، خواهر و برادرانش ازدواج کرده‌اند و سختی‌هایی که کشیده بودند. گفت: «می‌خواستند تو را به ما بفروشند به یک‌ میلیون، دو میلیون تومان. می‌آمدند به ما می‌گفتند، ماشین می‌خواهید، خانه می‌خواهید یا زمین؟» پس از شش ساعت شهیدش را آورد و گفت: «این مال شما!» بهش گفتم: «مادر چه ‌طوری فهمیدی این بچه شماست.» گفت: «همان موقع که رفتم و در را باز کردم، دیدم پسرم با همان چهره بیست ‌و ‌پنج سال پیش، که فرستاده بودمش منطقه، با همان تیپ و همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت، مادر منتظرت بودم…» صبح روز بعد، وقت نماز مادر دق کرد و از دنیا رفت. پس از فوت مادر شهید، رفتیم و شناسایی کردیم. پلاک شهید را در قفسه سینه‌اش یافتیم. تا اطلاعات را وارد رایانه کردیم، دیدیم که شهید، پسر خودش است. جبهه عالمی داشت، آمدن اسرا ، دنیایی بود. پیدا کردن شهدا هم عالمی دارد و همه اینها از لطف خدای تبارک و تعالی است