eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا را یاد کنید حتی با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 گمشده در تاریخ🖤 احمد متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ رسول الله(ص) در جنگ هشت ساله ایران و عراق، در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ در مسیر طرابلس به بیروت به دست نیروهای حزب فالانژ لبنان به اسارت درآمد. قرارگاه عمار ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
کجای قرآن از علی گفته است🤔 روزی معاویه «لعنة‌الله‌علیه» وارد مکه شد گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند؟ 📢آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟ معاویه گفت : خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده او از هاشمیان است اگر او نکند که تفسیر کند؟ گفتند : آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این قضیه شاکی هستیم معاویه گفت : خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟ https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk ابن عباس گفت معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال می کنم جواب می دهی؟ 👇 🕋انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد این آیه برای کیست معاویه؟ معاویه گفت رسول خدا فرمود : منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا بگو این آیه برای کیست معاویه؟ معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است درسته ولی حتما باید این را بخوانی؟ ابن عباس گفت 🕋اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون معاویه این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد قبول دارم ولی حتما این را باید بخوانی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم معاویه بگو این آیه در حق کیست؟ معاویه گفت : رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش می پرسند و هم من از علی خواهم پرسید ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟ ابن عباس گفت 🕋وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا بگو ببینم این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : پیغمبر فرمود؟ حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم این آیه برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc ابن عباس گفت 👇 🕋قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و َأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا و َنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ بگو به من که این آیه برای کیست؟ معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع این آیه برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود شخص رو به پیغمبر کرد و گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد ابن عباس قبول دارم آیا باید فقط همین آیه را بخوانی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک این آیه دیگر برای چیست معاویه؟ معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم ولی این را حتما باید بازگو کنی؟ ابن عباس گفت 👇 🕋اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم* معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟ معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این را ابن عباس از جا بلند شد و گفت معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟ کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟ معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان اِذا زُلزِلَتِ الارض زلزالها ابن عباس : این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه می کند ابن عباس؟😄 ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود 📢زمین ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد علی هم خواهد بود 📚بحار الانوار ج ۴۴ ●جهاد تببین ●تبلیغ غدیر واجب ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم جمکرانت هر دلی را سوی دلبر می کشاند.... 🌱 خوشا آن دل که دلدارش تو باشی یـابـن‌الـزهـرا.... الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی صدام بلند بود.انگشت سبابه اش را گذاشت رو نوك بینی. آهسته گفت: «هیس.» از همان اول حدس زده بودم سري تو کار است، اما چیزي نمی گفت. بالاخره جانشین هم براي خودش تعیین کرد. به اش گفت:«خوب هواي گردان رو داشته باش.» «شما جایی تشریف می برین حاج آقا؟» «جایی می خوام برم، معلوم هم نیست کی برگردم، ولی حد اکثرش تا صبح فرداست.» خداحافظی کرد و رفت.حتی مرا هم توي نم گذاشت! کمی بعد دیدم با یک موتور آمد پیش من. بی هیچ مقدمه اي گفت:«سوار ش بریم.» فکر کردم حتماً شوخی می کند. گفتم:«کجا به سلامتی؟» گفت: «کاریت نباشه، تو فقط بشین ترك موتور.» هیچ اثري از شوخی تو چهره اش نبود، کاملاً جدي و مصمم. گفتم: خطمون این جاست، کارمون این جاست، کجا بریم؟!» «همه چی الحمداالله خاطر جمع شده، سوار شو بریم.» نگاهم بزرگ شده بود.عبدالحسین کسی نبود که تو هیچ شرایطی گردانش را تنها بگذارد .پرسیدم:«آخه خبري هست؟» با ناراحتی گفت: «تو چکار داري به این حرفها؟ سوار شو دیگه.» خواه ناخواه سوار شدم. تا یک مسیري رفتیم. دقیقاً یادم نیست کجا بود که موتور را نگه داشت. گفت: «بپر پایین.» پیاده شدم. موتور را گوشه اي گذاشت و خودش هم آمد. تو تاریکی شب، به یک سنگر بزرگ اشاره کرد و گفت: «بیا بریم اون جا تجهیزات بگیریم.» کلمه ي تجهیزات، معمولاً با رفتن تو عملیات همراه می شد. مثل شوك زده ها گفتم: «تجهیزات؟!» دستم را گرفت و دنبال خودش کشاند. «بله، تجهیزات.» گفتم: «می خواي چکار کنی حاجی؟» گفت: «امشب قراره به امید خدا و چهارده معصوم (علیهم السلام)، کار عملیات رو یکسره کنن و قال قضیه ي خرمشهر کنده بشه.» «خوب این چه ربطی داره به ما؟» «ربطش اینه که ما هم می خوایم به عنایت الهی تو این عملیات شرکت کنیم.» انتظار هر چیزي را داشتم غیر از این یکی. به اعتراض گفتم: «ناسلامتی شما فرمانده ي گردان حر هستی، خط تحویل گردان دادن، اون هم خط حساسی که نزدیک دشمنه و هر آن امکان پاتکش هست؛ نیرو مشکلات داره، هزار و یک مسأله داره، فردا نمی تونیم جواب بدیم، این اصلاً شرعی نیست!» به قول معروف کاسه ي داغتر ازآش شده بودم.خنده اي کرد و گفت: «تو چکار به این حرفهاش داري سید جان؟ کی می گه شرعی نیست، گردان ما منظم و مرتب تو خط مستقر شده و فرمانده هم بالا سرشونه، همه رو هم توجیه کردیم و فقط من و شما اومدیم این جا که اگر توفیقی شد تو عملیات آزادي خرمشهر باشیم.» مسأله به این سادگی ها برام حل نمی شد.هر طور بود دنبالش رفتم. تجهیزات که گرفتیم، نفسی تازه کرد و گفت: «خوب، حالا باید آقاي آهنی" رو پیدا کنیم.» با این که ناراحت بودم، ولی لام تا کام حرف نزدم. باز دنبالش رفتم. آهنی را زود پیدا کردیم. فرمانده ي یکی از گردانهایی بود که می خواستند تو عملیات شرکت کنند. عبدالحسین باهاش هماهنگی کرد و گفت: «دوتا نیروي (تک ور) به گردان شما اضافه شد.» منظور او، من و خودش بودیم. آهنی خندید و گفت: «مگه می گذارم شما تک ورباشی حاج آقا، باید بیاور دست خودم که امشب به کمکت احتیاج دارم.» عبدالحسین گفت: «اذیتمون نکن حاجی، من آرزو داشتم تو این عملیات مثل یک رزمنده معمولی بجنگم.» آهنی به این سادگی ها دست بر دار نبود.خیلی پیله کرد به عبدالحسین، بیفایده.دست آخر گفت:«حداقل بیا راهنماییمون کن،فرمانده ي یکی از گردانهاي تیپ بیست و یک امام رضا(سلام االله علیه) که چند شب بعد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد -تک تیر انداز حاج آقا.» گفت:«من دوست دارم تو تاریخ زندگیم ثبت بشه که در آزادي خرمشهر، به عنوان یک رزمنده ي ساده سهمی داشتم.» بالاخره هم قبول نکرد.بعد از هماهنگی لازم، از آهنی جدا شدیم. داشت می رفت قاطی نیروهاي دیگر بشود، دستش را گرفتم. «یک لحظه صبر کن آقاي برونسی، کارت دارم.» ایستاد. گفت: «بفرما.» «اگر تو این عملیات توفیق شهادت نصیب ما شد، وضعیت گردان چطور می شه؟ شما به هیچ کس نگفتی که ما کجا می ریم؟» گفت: «تو خاطر جمع باش، من به اونهایی که لازم بوده، سپردم.» انگار نگرانی را تو نگاهم دید. تا خیالم راحت تر بشود، ادامه داد: «تو که خوب می دونی سید، من هیچ وقت بدون دستور مافوق کاري نمی کنم.»
ﺯﻳﺎﺩﺑﺎﺧﺪﺍﺣﺮﻑ‌ﺑﺰﻥ ؛ ﺯﻳﺎﺩﺑﺎﺧﺪﺍﺭﻓﺖ‌ﻭﺁﻣﺪﻛﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ‌ﺩﻟﺖﺑﺎﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭﻫﺮﻛﺲﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪﺩﻟﺖﺭﺍﺑﺸﻜﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽﺗﻮﻛﻠﺖﺑﺎﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭﻫﺮﭼﻘﺪﺭﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺗﻮﺑﯽﺍﻧﺼﺎﻓﯽﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽﺍﻣﻴﺪﺕﺑﺎﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭﻫﺮﭼﻘﺪﺭﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺕﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽﻳﺎﺭﺕﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭﻫﺮﭼﻘﺪﺭﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪﺑﺎﺧﺪﺍﺑﻤﺎﻥ. ﭼﺘﺮِﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ،ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست💛🥺 ‌‌‌‌
به نام خدای مصطفیــ... ❤🥀 {•.🌿} سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... 💔 ❤ رفیق های جدید داداش مصطفی خوش اومدین رفیق قدیمی ها ممنون که هستین😇😍