عیدقربان که سهل است
هرلحظه اززندگی
جان به قربان اباعبدالله
#عرفه_روز_عرفه
#دعای_عرفه_عیدقربان
#سلام_فرمانده
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
سلام بر شهیدان
یک کانال خوب برات معرفی میکنم
#مداحی
#کتاب
#خاطرات_شهدا
#داستان
لینک زیر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/ebrahim_hade
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
و سلام بر او که می گفت:
«خداوندا فقط می خواهم شهید شوم
شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر
و در جمع شهدا قرار بده»
| #شهید_احمد_کاظمی❣|
شهید #روز_عرفه
#عرفه_روز_عرفه
#دعای_عرفه_عیدقربان
#سلام_فرمانده
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
توی #دعای_عرفه
یه جایی امام حسین(؏) میفرماید:
«یا رادَّ یُوسفَ عَلی یعقوب
ای که یوسف را به یعقوب برگرداندی»
لابد ظهرِ روز دهم هم زیر لب
همین ذکر رو میخوند
پسرم رو بهم برگردون💔
#عرفه
#روز_عرفه
دلم با عشق تو غرق امید است
حضورت معنی ِصبح سپید است
بگو قربانیات باشم! که تنها
در اینصورت برایم روزِ عید است!
#عید_قربان بر ساحت مقدس امام عصر و تمام شیعیان تبریک و تهنیت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❤️🤲
#عرفه_روز_عرفه
#دعای_عرفه_عیدقربان
#سلام_فرمانده
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌹اللّھمَّعَجِّـلْلِوَلِیِّڪَالفَـرَج🌹
زیارت عاشــــــورا❥
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ
سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام بر تو اى که خدا خونخواهیش کند و فرزند چنین کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى...
#پویش_زیارت_عاشوراچهل_روز_مانده_تامحرم
#شروع_از_روز_یکشنبه_مورخه_۱۴۰۱/۰_۳/۲۹_لغایت_یکم_محرم_۱۴۰۱_
#چهل_روز_تامحرم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
زیارت عاشورا.mp3
28.21M
#زیارت_عاشورا
🎤 #علی_فانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الکربلا
♥️🦋♥️
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌹عید قربان رسید و تشنهلبان
🌹عید قربانشان قیامت شد
🌹در طلوعی که آرزو کردند
🌹قسمت عدهای شهادت شد
🦋🦋🦋✨
عید قربان بود و قربانگه #منا
یاد باد از کُـشتِگان در کــربـلا
خُولی نامـرد رَذل و "حَــرمَـلِه"
نقششان پیداست در این مرحله
#عید_قربان
#عرفه_روز_عرفه
#دعای_عرفه_عیدقربان
#سلام_فرمانده
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🕊1شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🕊2شهید حسین معزغلامی🌹 🕊3شهید عباس آبیاری🌹 🕊4شهید مجتبی یداللهی🌹 🕊5شهید سید
روز بیست و یکم چله مون ان شاء الله درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شده باشد
💫محب اهلبیت 💫
🌹سرباز امام زمان🌹
وان شاءالله شهادت🤲🏻💔
هدیه میکنیم به روح مطهرشهید والا مقام احمد کاظمی 🥀🥀
زیارت عاشورا قربتا الی الله
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌷روز عید قربان بود! بعد از خواندن نماز عید، انجام دادن باقی اعمال با بچه ها تصمیم گرفتیم که یه سری به بهشت زهرا بزنیم! پشت موتورها نشستیم و هرکدوم دو ترك راهی شدیم! به اونجا که رسیدیم بعد زیارت قبور دوست و آشنا، کم کم راهی پاتوقمون یعنی گلزار شهدا شدیم.
🌷بچه ها داشتن جلو جلو می رفتن و من که یه خورده پام درد می كرد آروم آروم پشت اونها
راه می رفتم. همینطور که از بين قبرها داشتم مى گذشتم یه دفعه صدای ناله ی عجیبی شنیدم! با اینکه مى دونستم صدای این نوع ناله ها توی گلزار شهدا عادیه ولی این گریه بدجوری فکرم رو مشغول کرده بود!
🌷از بين یادبود و تابلو و درخت و قبرها که رد شدم، دیدم یه پیرمرد با کت سورمه ای و
یک کلاه نمدی به سرش، داشت با یه صدای عجیبی گریه مى كرد! طاقت نیاوردم و رفتم جلو گفتم: پدر جان! خوبیت نداره روز عیدی آدم اینطور گریه کنه! بخند مؤمن! بخند! یه خورده که از صحبتم گذشت، دیدم هیچ تغییری حاصل نشد که هیچ، تازه صدای ناله های پیرمرد بلندتر و جانسوزتر هم شد!
🌷رفتم و کنارش نشستم و گفتم: پدر جان! اولین باره میای گلزار شهدا؟ جوابی نداد و بعد من گفتم: من هم هر وقت میام همینطوری دلتنگ می شم! اما امروز فرق می كنه پدرم! امروز عید قربانه خوبیت نداره! صدای ناله مرد بیشتر شد انگار هر وقت من از واژه ی قربان استفاده مى كردم پیرمرد دلتنگتر مى شد!
🌷همینطور که نشسته بودم و نمى دونستم چطور آرومش کنم، چشمم به کارت بنیاد شهیدش افتاد که توی کیسه ی پلاستیکی کناره دستش بود! دقت کردم دیدم اسمش ابراهیمه! شصتم خبر دار شد که پدر شهیده! پیش خودم گفتم: حالا بهتر شد حداقل مى دونم پدر شهیده و راحتتر می تونم آرومش کنم!
🌷....برگشتم از روی سنگ قبر نگاه کنم ببینم که اسم شهیدش چیه که حداقل با صحبت کردن آرومش کنم! بعد همین که نگاهم به سنگ قبر افتاد خشکم زد! روی سنگ قبر نوشته بود: شهید اسماعیل قربانی، فرزندِ ابراهیم! پدر در سالروز شهادت پسرش به دیدنش اومده بود! تازه دوهزاریم افتاد که پدر چرا اینقدر بی تابی مى كرد....!
❌❌ هميشه اين ابراهيم ها بودن كه؛ اسماعيل هاشون رو براى قربانى به مسلخ عشق بردن. چقدر حواسمون به ابراهيم هاى زمانمون هست؟!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
رفتـیدولےبہ یـادمامےمانــید...
💚🤍❤️
درخاطرسرخ لالہ هامےمانید...
💚🤍❤️
سرباختگان راه عشق اےشهداء
💚🤍❤️
مارفتنۍهســتیم شمامےمانید
💚🤍❤️
شهـــید-عشـــق-شـــهادت
#عرفه_روز_عرفه
#دعای_عرفه_عیدقربان
#سلام_فرمانده
#کانال_شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_صد_و_چهل_و_ششم
عبدالحسین رو کرد به من. با لبخندي به لب گفت: «چون خودشون نمی آن عملیات و جاشون امنه، فکر می کنن
ما هم در امان هستیم و بناست هیچ خطري تهدیدمون نکنه.»
بچه ها همه گرم حرف زدن بودند. منتهی هیچ کس صبحت دنیا را نمی کرد، حرفها همه از شهادت بود و از آخرت،
و وصیتهاي باقیمانده. شور و شعفشان قابل وصف نبود. بعضی ها حتی به گریه و زاري حرف می زدند.
من و عبدالحسین هم رفتیم گوشه اي. یادم هست والفجر مقدماتی، عملیات حساسی بود تو منطقه ي فکه، و از آن
حساستر، مأموریت ما بود؛ باید می زدیم به پاسگاه طاووسیه ي عراق.همیشه تو این طور موارد، عبدالحسین بیشتر
از هر چیزي سفارش خانواده اش را می کرد.آن جا شروع کردیم به همین صحبتها، گاهی حرفها به شوخی کشیده
می شد، و گاهی هم جدي می شد.
چند دقیقه اي مشغول بودیم. یکهو صداي انفجار یک گلوله از جا پراندم! انگار از طرف دشمن بود. سریع دویدیم
طرف محل انفجار.سفیدي محاسن پیرمردي، به خون آغشته شده بود.ترکشها، قلب و پهلوش را دریده بود. اوضاع
وخیمی داشت. دست نمی شد به اش بزنی.پیش خودم گفتم: «معلوم نیست چرا هنوز جریان خونش قطع نشده؟!»
دو، سه تاي دیگر از بچه ها مجروح شده بودند. آنها را سریع فرستادیم عقب. او ولی وضعیتش طوري بود که نمی
شد حتی تکانش بدهی. لحظه هاي آخر عمرش را می گذراند. عبدالحسین کنارش نشست. سرش را آهسته بلند کرد
و گذاشت رو پاش. پیشانی اش را آرام بوسید. پیرمرد با صداي زیري گفت: «می خواستم تو عملیات باشم و اون جا
شهید بشم، ولی...»
آن حالش، اشک تو چشمهاش جمع شد.عبدالحسین دنبال جمله ي او را گفت: «ولی خداوند، قبل از عملیات تو
رو طلبیده، داره می بره.»
پیرمرد به سختی نفس می کشید. باز لبها را از هم برداشت.نالید:«خیلی دوست داشتم بیام تو عملیات شهید بشم!»
غم و اندوه، چهره ي مردانه ي عبدالحسین را گرفته بود.سهی هم داشت که روحیه اش را حفظ کند.گفت: «پدر
جان! من همین الان حاضرم با تو یک.
#قسمت_صد_و_چهل_و_هفتم
معامله اي بکنم.»
«چی؟»
«که هر جا من شهید شدم، به حساب تو بنویسند؛ و این جا که تو داري شهید می شی، براي من بنویسند.»
لبخند کمرنگی به لبهاي پیرمرد آمد.گفت:«تو این معامله رو با من می کنی؟»
عبدالحسین گفت: «البته، چرا که نه.»
پیرمرد با آن حالش گویی خوشش آمده بود از این حرفها.باز به حرف آمد و پرسید: «چرا؟»
عبدالحسین گفت: «چون شما، با این سن و سالت، تا همین جا که اومدي اندازه ي صد تا عملیات که من با این
هیکل و بنیه ام برم، ارزش داره؛ حالا این جا که چند قدمی دشمنه، ولی اگر تو اهواز هم شهید می شدي، من با تو
این معامله رو می کردم.»
پیرمرد گریه اش گرفت، کم رمق گفت: «نه، محل شهادت هر کی مال خودش.»
تا حرفی زده باشم، گفتم: «حاج آقا پشیمون نکن، معامله خوبیه که.»
«نه، هر کسی مال خودش، هر کسی مال خودش.»
این را گفت و شروع کرد به خواندن تکبیر و شهادتین، و صحبت با خدا و پیغمبر (صلی االله علیه و آله).بعد هم با
حال و هواي خاصی، که اشک همه در آورد، به مادر پهلو شکسته و به حضرت مولی، و به یک یک ائمه (صلوات االله
علیهم اجمعین)سلام داد. به اسم مقدس امام زمان (سلام االله علیه) که رسید، خواست بنشیند، نتوانست.بعد، با
آخرین رمقش گفت:«السلام علیک یا اباعبداالله الحسین.»
و جان داد، به آرامی.صحنه ي عجیبی بود.عبدالحسین رو به بچه ها گفت:«این لحظه ها خیلی عبرت انگیز، این طور راحت جان دادن،
نصیب هر کسی نمی شه.»
لحظه هایی بعد، جنازه را فرستادیم عقب...
تو همان عملیات بود که پام رفت رومین و سریع فرستادنم پشت جبهه. تو یکی از بیمارستانها بستري شدم.
طوري که بعداً فهمیدم؛ وضع پام خیلی ناجور می شود، تا حدي که هیچ راهی نمی ماند جز قطع کردن، که قطع
می کنند.
از آن به بعد هم دیگر توفیق پیدا نکردم تو جبهه ها، پا به پاي عبدالحسین باشم و بجنگم.
هشت، نه ماهی مشهد بودم تا اوضاعم کمی روبراه شد. پاي مصنوعی هم گذاشتم. تو این مدت، عبدالحسین هر بار
که می آمد مرخصی، سري هم به ما می زد.اصرار زیادي داشت که دوباره راهی جبهه شوم.می گفت:«حالا یک ذره
پا رو از دست دادي، مبادا موندگار بشی تو شهر.»
به شوخی گفتم:«با یک پا بیام جبهه چکار کنم؟»
می گفت: «اون جا قرار گاه هست، چیزهایی دیگه هست، تو بیا کار برات زیاده.
خودم هم چنین قصدي داشتم.کم کم باز راهی جبهه شدم. منتهی این بار دیگر مشغولیتم تو ستاد بود.
درست قبل از عملیات بدر، مسئوولیت ستاد نجف را داشتم، تو
اسلام آباد غرب.
دو، سه روزي به عملیات، نمی دانم چه شد که یکدفعه هواي دیدن عبدالحسین زد به سرم. کارها را روبراه کردم و
مخصوص دیدن او، رفتم محل استقرار تیپ امام جواد (سلام االله علیه.)
محوطه ي تیپ باز بود و وسعتش زیاد. از دو، سه نفر سراغ عبدالحسین را گرفتم، نمی دانستند کجاست.بالاخره
یکی، سایه بانی را نشان داد و گفت: «حاج آقا اون جا داشتن اصلاح می کردن.»
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🥀 بسم رب علی علیه السلام🥀 🌺امروز روز جمعه متعلق به امام زمان عج است برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا
الحمدالله این ختم قرآن هم به پایان رسید.
اجر همگی با امام رضا ع.
التماس دعا
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رّبّّّ اّلّشّهّـّבّاّءّ פּّّ اّلّصّـّבّیّقّیّنّ"ّ
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ
با عرض سلام خدمت شما بزرگوارن عزیز
ان شاءالله به مناسبت عید قربان و عید غدیر
که دوتا از عید های مهم مسلمانان هست😍🌱
در شب عید قربان ♥️
در مورخ : ۱۹/تیر/۱۴۰۱🗓
در ساعت ۲۱:۳۰🕘
ان شاءالله مصاحبه با خواهر شهید مهدی بختیاری در کانال رفیق شهیدم برگزار میشود.🙏🏻🌷
در خدمت شما بزرگواران هستیم.♥️🌱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
سلام دوستان عزیز امشب مصاحبه با خواهر شهید داریم اطلاع رسانی کنید
این رزق و از دست ندین و به دوستانتون هم بگین تا استفاده کنند
اول
دست و پای
اسماعیل رو بست
بعد هم چشماش رو
آخر هم عبا انداخت زیرش
که رو خاک دست و پا نزنه!!!
ای حسینِ من💔
😔😔