eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.9هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
CQACAgQAAx0CVBp6RAACDGRgF42dXzRP5VHOabWusMUvFYj0sQACVAsAAgQguFCSmNkTG0kZux4E.mp3
7.14M
🌸 (س) 💐دار و ندارم دست مادرمه 💐صلاح کارم دست مادرمه 🎤 سیدرضا نریمانی 👏🏻سرود ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝ ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
ولادت حضرت فاطمه الزهرا س روز مادر به تمامی بانوان مبارک باد🌷 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻 ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝ ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
ای مادر سادات، نظر بر ما کن باز این دلِ مرده را خودت احیا کن عیدی تمام شیعیان، این ایام یا فاطمه راه را وا کن (س)💖 _امام_ خمینی ره💞 _ مادر _ مبارک 🎊 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه122 به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
83 - و چون‌ آیاتی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌این‌ پیامبر نازل‌ ‌شده‌ بشنوند، چشمانشان‌ ‌را‌ بینی‌ ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌که‌ حق‌ ‌را‌ شناخته‌اند اشک‌ می‌بارد گویند: بار الها، ایمان‌ آوردیم‌، ‌پس‌ ‌ما ‌را‌ ‌با‌ گواهان‌ بنویس‌ 84 - چرا ‌به‌ ‌خدا‌ و دین‌ حق‌ ‌که‌ سوی‌ ‌ما آمده‌ ایمان‌ نیاوریم‌، ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ آرزو داریم‌ پروردگارمان‌ ‌با‌ گروه‌ صالحان‌ قرینمان‌ کند! 85 - ‌پس‌ خداوند ‌به‌ پاس‌ آنچه‌ گفتند، بهشت‌ ‌را‌ پاداششان‌ داد ‌که‌ ‌از‌ پای‌ درختانش‌ نهرها جاری‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌آن‌ جاودان‌ بمانند، و ‌این‌ پاداش‌ نیکوکاران‌ ‌است‌ 86 - و کسانی‌ ‌که‌ کافر شدند و آیات‌ ‌ما ‌را‌ دروغ‌ پنداشتند آنان‌ دوزخی‌اند 87 - ای‌ مؤمنان‌! چیزهای‌ پاکیزه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌برای‌ ‌شما‌ حلال‌ کرده‌ حرام‌ نکنید و ‌از‌ حد مگذرید ‌که‌ خداوند متجاوزان‌ ‌را‌ دوست‌ نمی‌دارد 88 - و ‌از‌ آنچه‌ ‌خدا‌ روزی‌ ‌شما‌ کرده‌ حلال‌ و پاکیزه‌ بخورید، و ‌از‌ خدایی‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ ایمان‌ دارید، پروا داشته‌ باشید 89 - ‌خدا‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌به‌ سوگندهای‌ بیهوده‌تان‌ بازخواست‌ نمی‌کند، ولی‌ ‌به‌ سوگندی‌ ‌که‌ ‌با‌ قصد می‌خورید [و می‌شکنید] مؤاخذه‌ می‌کند ‌پس‌ کفاره‌ی‌ ‌آن‌ اطعام‌ ده‌ مسکین‌ ‌است‌، ‌از‌ غذاهای‌ متوسطی‌ ‌که‌ ‌به‌ کسان‌ ‌خود‌ می‌خورانید، ‌ یا ‌ پوشاندن‌ ‌آنها‌، ‌ یا ‌ آزاد کردن‌ بنده‌ای‌ و ‌هر‌ ‌که‌ [اینها ‌را‌] نیابد، روزه‌ داشتن‌ سه‌ روز ‌این‌ کفاره‌ی‌ سوگندهای‌ شماست‌ وقتی‌ ‌که‌ قسم‌ می‌خورید [و می‌شکنید] و سوگندهای‌ ‌خود‌ ‌را‌ نگاه‌ دارید خداوند بدین‌ گونه‌ آیات‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌شما‌ روشن‌ می‌سازد، ‌باشد‌ ‌که‌ سپاس‌ دارید https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
*📌سوزن زد به صورتش...* *پرسیدم چه کاریه میکنی؟* *گفت :* *سزای چشمی که نامحرم(چه مرد_چه زن) رو ببینه همینه* .. *شهید🌷🌷* ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
این روز ها که دیگر مصطفی در میانِ ما نیست به این مسئله خیلی فکر می کنم ... که شهید بُت یا قاب روی دیوار نیست که نشود آن را به دست آورد. مصطفی نه نماز شب خوانِ قهاری بود نه هیچ کار خاصی که کسی نتواند انجام بدهد انجام داده بود مصطفی فقط آدم خوبی بود و خوب و ساده زندگی می کرد ... به قول آیت الله بهجت: انجام واجبات می کرد و ترک محرمات وقتی انسان تمام عمرش را حواسش باشد که خدا ناظرش است و هیچ لحظه از یاد خدا غافل نشود به مرحله شهود و شهادت میرسد این شد که مصطفی هم وصل شد ... سال 1392 همه بچه های گردان مصطفی، در یک عملیات شهید شدند به جز اندکی که مصطفی جزو آنها بود امّا ... تاسوعای سال 1394 همه گردان زنده بودند و فقط مصطفی بود که شهید شد ...♥️ :)) ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
.... ❤️❣️ ❣️ یک طورے زندگے ڪن ڪه خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تورو. ❤️❣️ ❣️ یاامام رضا:توڪه آخرگره رووامیڪنے پس چرا امروزوفردامیڪنی. ❤️❣️ ❣️ تامیتوانیدبراے ظهوردعاڪنیدڪه بهترین دعا هاست. ❤️❣️ ❣️ شیعه به دنیا آمدیم ڪه موثردرتحقیق ظهورباشیم. ❤️❣️ ❣️ دراون دنیا جلوے بے حجاب هاوآنهایے ڪه تبلیغ بے حجابے میڪنند رامیگیرم. ❤️❣️ ❣️ آمدم به عراق براے جنگ تا انتقام سیلے حضرت زهرا(س)رابگیرم. ❤️❣️ ❣️ نمازهایتان را اول وقت بخوانید ڪه بهترین عمل است. ❤️❣️ ❣️ هرجوان پسریادخترے ڪه نمازش رااول وقت بخواند شفاعتش میڪنم. ❤️❣️ ❣️ ازراه واهداف انقلاب وسخنان امام خامنه اے دورنشوید https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دلهای یک مادر شهید غواص... بمیرم برا مادران شهدا 🖤😔🖤 جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهداصلوات 🥀 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
درد دلهای یک مادر شهید غواص... بمیرم برا مادران شهدا 🖤😔🖤 #مادران_شهدا #روز_مادر جهت تعجیل در فرج
🌷🌷🌷 روز مادر را به تمام مادرانی که سالها چشم به در دوخته اند تا کودک دیروزشان از در به در آید ، تبریک میگویم . به تمام مادرانی که چین و چروک روزگار بر گونه هایشان نشسته و زنبیل به دست هر صبح در صف نان و شیر می ایستند تا سفره صبحانه بی رمق نماند به مادرانی که مهربانی می کنند اما نامِ ناخوشایند نا مادری دارند مادرانی که صبورانه بند کفش کودک مدرسه ایشان را گره میزنند و در کیف لقمه میگذارند به مادرانی که نان آور خانواده اند و خسته از کار برمیگردند و شب هنگام ،از لالایی که برای کودکشان میخوانند خود،به خواب میروند به مادران عشایری که مشک بر دوش از چشمه ها آب میاورند به زیر سیاه چادرهاوصورت شکسته شان بی سرمه سخت زیباست. به مادرانی که دخیل بستند و عروسک در آغوش خفتند،اماهیچگاه صدای خنده فرزندی در خانه شان نپیچید کسی « مادر» صدایشان نکرد . به مادرانی که گور سرد فرزندشان را به گلاب چشم میشویند به مادرانی که فقر را با لبخند تحمل می کنند و هیچگاه حتی به کلامی و نگاهی تنگدستی مردشان را به رویش نمی آورند به مادرانی که در آسایشگاها تنها مانده اند و برای هم خاطرات شیطنت های بچه هایشان را به صورت قصه میگویند ، تبریک میگویم . روز مادررابه مادرانی که خود گرسنه می خوابند اما از شیره جانشان به کودکشان شیر میدهند به مادرانی که تندی و تلخی مرد را در هق هق گریه پنهان می کنند . به مادرانی که عید ها خود لباس نو نمی خرند و بزرگوارانه هیچ نمی خواهند به مادرانی که سالها به قالی گره میزنندو چشمهایشان کم سو میشود وسر انگشتشان صاف که شاید گره از زندگیشان بگشایند تبریک میگویم به مادرانی که طلایشان را میفروشند تا کودکشان به مدرسه برود و دخترشان جهیزیه بخرد برای خانه بخت به مادرانی که کودکشان را به پشت می بندند واز بام تا شام نشا میکارند و شب هنگام تنشان بوی عطر برنج میدهد به مادرانی که پاکی وقار و لیلی بودن را به دخترانشان می آموزند ، به مادرانی که انگشتشان لای موهای کودک تبدارشان میلغزد وتا سحر پلک نمی بندد و دعا می خوانند به مادرانی که از خاک وطن دورند اما دل با این سرزمین پر مهر دارند به مادرانی که این سرزمین هرچه مرد واقعی دارد، از وجود پاک و مقدس آنان است از اعماق وجود و جان تبریک میگویم . ❤️ https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
خاطرات بسیارشیرین ،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی هر روز یک قسمت از خاطرات قسمت : ( هفتم) https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
خاطرات برادر علی عاشوری 🍃 :قسمت هفتم: اتوبوس¬ها با سرعت به سمت شهر مسجد سلیمان در حرکت بودند و از پیچ و خم جاده¬ها عبور می¬کردند. هوا بسیار گرم بود، به طوری که نفس¬کشیدن برایمان مشکل شده بود. لحظه به لحظه احساس تشنگی می¬کردیم. اکثر بچه ها چفیه را روی صورت خود انداخته و در حالت چرت زدن بودند، تا این¬که بعد از دو ساعت که در جاده¬های بیابان¬ و یک جاده خاکی در حرکت بودیم، اتوبوس ایستاد. همه از پنجره به بیرون نگاه کردیم دیدیم، جلوی یک درب "ضد زنگ خورده گاراژی" هستیم. از اتوبوس پیاده شدیم و اتوبوس ها دور زدند و به شهر اهواز برگشتند. ما ماندیم یک درب بزرگ پیش رویمان، جالب دست¬نوشته¬های به یادگار مانده روی درب پادگان بود که خودنمایی می¬کرد. نوشته¬هایی از این قبیل: اگر وزن بالا دارید وارد پادگان نشوید چون پایان آموزش اسکلتت می¬ماند، اگر بچه ننه هستی برگرد برو خانه-تان این¬جا جای بچه ننه ها نیست، و یا اگر غرور داری این¬جا غرور تو را می¬شکنند بچه پرو و ... در حال خواندن نوشته¬های روی درب بودیم که یک دفعه درب پادگان باز شد. دو نفر تکاور کلاه سبز با هیکلی ورزیده با صورتی آفتاب سوخته و دست به کمر جلوی ما ظاهر شدند. من پیش خودم گفتم: این¬جا دیگر پوست¬مان را می¬کنند. تکاورها چند قدیمی جلو آمدند یکی از آن¬ها فریادی زد گفت: همه وسایل خودشان را بردارند جلوی من به خط شوند. تا آمدیم به خودمان بجنبیم چندتا ته قنداق تفنگ ژ۳ نوش جان کردیم. این تکاورها نعره¬ای می¬زدند: که بخواب، با فریادی دیگر باید سریع بلند می¬شدیم، یک سوت می¬زدند می¬دویدیم و یک سوت می¬زدند می¬خوابیدیم. چند کیلومتر ما را دواندند نفس همه گرفته بود و خیس عرق شده بودیم. فاصله درب پادگان تا میدان صبح¬گاه حدود دوکیلومتری می¬شد، در عرض یک ربع ما را مثل خمیر نرم کردند. اما برای من که ورزشکار بودم خیلی خوب بود. در میدان صبح¬گاه یکی از نیروها درخواست آب کرد و گفت: آقا اجازه، این¬جا آب نیست بخوریم یکی از تکاورها گفت: چرا ظرف داری گفت: بله دارم. گفت: سریع بیا پیش من، قمقمه پلاستیکی¬اش را گرفت زد داخل آب حوضچه کناری که بوی گند می¬داد و پر از جک و جانور بود. بهش داد گفت: بخور! گفت: آقا من باید این آب را بخورم؟ تکاور گفت: بله این آبی است که ما این¬جا داریم. اگر کسی آب دیگری می¬خواهد، برود از یخچال منزل باباش بخورد. سپس خود تکاور یک دستمال درب قمقمه گذاشت کل آب را خورد. قمقمه را که برگرداند، پر از زالو و کرم و انواع حشرات بود. بعد از اینکه توضیحات لازم را دادند، دیدیم دکتر چمران با یک ماشین نظامی که جیب فرماندهی می¬گفتند از راه رسید، رفت بالای جایگاه بعد از احوال¬پرسی گفت: عزیزان من، شما اگر ده روز خوب آموزش ببینید و سختی را تحمل کنید، قطعا در میدان نبرد خواهید توانست با دشمن بخوبی بجنگید، این¬جا آموزش کمی سخت هست، ولی واجب است این آموزش را شما ببینید. دکتر چمران گفت: این¬جا اکثر کلاس¬ها را خودم تدریس می¬کنم. در حین آموزش هیچ¬کس را نمی شناسم و کوچک-ترین بی نظمی را تحمل نمی¬کنم. در آخر گفت: شما الان تا فردا در اختیار جناب سرهنگ همرنگ هستید و کلامش را با دعای فرج به پایان برد. بچه ها دوست داشتند دکتر چمران همیشه کنارشان باشد. دور دکتر چمران را گرفتند و سؤالاتی را می پرسیدند. وقتی دکتر رفت، جناب سرهنگ چند بار فرمان بر پا و بنشین داد. سپس در باره زدن چادرهای انفرادی و اجتماعی توضیح داد، در باره برنامه آموزشی و ساعت¬هایی که باید برای نماز صبح بلند شویم، نظافت محل استقرار نیروها و برنامه های آموزش نظامی و هم¬چنین تعین محل استقرار، مطالب لازم را بیان کرد. در پایان گفت: همه به ترتیب می¬روید در جاهایی که مشخص کردم مستقر می¬شوید. ما که مسؤول گروهان¬ها بودیم را نیز جداگانه توجیه کامل نمود. رفتیم تا چادرها را بر پا کنیم جای هر گروهان را قبلا با یک تابلو مشخص کرده بودند. من گروهان یکم بودم، علی ماهینی گروهان دو، برادران مشهدی گروهان سه و برادران تبریزی و تهرانی گروهان چهار، چادرها را بر پا کردیم. وقت نماز شد، از طریق بلندگو اذان پخش می¬شد. اعلام کردند همه بیایند نماز جماعت، محل نماز هم مشخص شده بود. یکی از برادران اذان گفت. دنبال پیش نماز می گشتم که گفتند: خود دکتر چمران پیش نماز می¬ایستد. چند لحظه بعد دکتر چمران آمد بچه ها صلوات فرستادند. وقتی نماز مغرب را خواندیم دکتر چمران بلند شد و طی سخنانی گفت: برادران و رزمندگان اسلام، ما این¬جا هستم برای خدا و دفاع از اسلام و قرآن و کشور، باید خوب آموزش ببینید تا تبدیل به چریک تمام عیار بشوید. هر کدام از شما باید خار چشم دشمن شده و بتوانید جلوی یک گردان از دشمن را بگیرید، پس نباید خودخوری کنید که چرا زودتر به خط مقدم نمی¬رویم. ما همه می¬خواهیم که هر چه زودتر به خط مقدم برویم و از مهین اسلامی دفاع کنیم. با یک صلوات صحبتش را تمام کرد.
دکتر چمران همیشه لباس یوزپلنگی زرد رنگ به تن داشت. این لباس یوزپلنگی قدیمی، نشانه تکاوری و هم نشانه چریک بودن ایشان بود. سرهنگ در پایان نماز اعلام کرد از هر گروهانی سه نفر بیایند جلوی چادر تدارکات تا جیره غذایی گروهان را بگیرند. رفتیم جلو چادر تدارکات ایستادیم، برادری که داخل چادر بود گفت: "برادران گوش کنید هر پلاستیک برای یک نفر است. آذوقه داخل آن برای ۷۲ ساعت می¬باشد. به این پلاستیک و یا بسته، می¬گویند: جیره جنگی ۷۲ ساعته، به نیروها توضیح بدهید که یک دفعه نخورند تمام بشود چون دیگر هیچ آذوقه¬ای نیست که بهشان بدهیم. جالب است بگویم داخل این پلاستک، یک عدد تن ماهی جنوب، چند تا خرما و کمی نخود و کشمش، دو تا انجیل و به اندازه کف دست نان خشک بود. یعنی با این جیره جنگی ما باید ۷۲ ساعت سپری می¬کردیم. تکلیف صبحانه و ناهار و شام مشخص شد که دیگر سفره صبحانه و ناهار و شام وجود ندارد. ما بسته ها را بین نیروها تقسیم کردیم. هر کسی چیز می¬خورد و حرفی می¬زد. چند نفر هم به علت سختی آموزش روز اول تصمیم به فرار از پادگان گرفته بودند. هر چه صحبت کردیم فایده نداشت. وسایل خود را برداشتند تا شبانه از پادگان خارج شوند، اصرار فایده ای نداشت، چون تحمل سختی را نداشتند. نصف شب، ما به علت خستگی، در خواب ناز بودیم، یکدفعه شروع کردند به تیراندازی و انفجارات و زدن خمپاره منور، زمین و زمان گلوله بود که به سمت آسمان رها می-شد، پادگان را بوی باروت گرفته بود، هر کس در سنگری پناه می¬گرفت یک ساعتی این کار مربیان پادگان ادامه داشت. همه را وحشت فرا گرفته بود. بعضی ها حسابی ترسیده بودند. در پایان همه را جمع کردند تا حرکت امشب را توضیح دهند معلوم شد ما برای تفریح در این پادگان نیستیم، استراحتی در کار نیست، ما باید این دوره را با این وضعیت سپری کنیم. در پایان گفتند: حالا همه بروند داخل چادرهای خود. وقتی به چادرها برگشتیم دیگر کسی جرئت خوابیدن نداشت. در حال و هوای خشم شبانه بودیم، اذان صبح از طریق بلندگو پخش شد. باید می-رفتیم برای نماز صبح آماده می¬شدیم و وضو بگیریم تا به نماز صبح برسیم. همه در نمازخانه جمع شدیم. دکتر چمران ایستاد برای نماز، همه به ایشان اقتدا کردیم. بعد از نماز، دکتر چمران گفت: بچه های عزیزم! حرکت امشب یک حرکت رزمی بود تا ببینیم شما چقدر آمادگی دارید. الحمدلله خوب بود گفت: احتمال دارد شما در خط مقدم با خیال راحت خواب باشید و دشمن به شما حمله کند، پس در همه حال باید آماده باشید. بچه¬ها از حضور دکتر چمران کنارشان لذت می¬بردند. بعد از صحبت¬های دکتر چمران جناب سرهنگ بلند شد و گفت: بروید وسایل خودتان را بگذارید داخل چادرها و سریع به خط شوید برای ورزش صبح¬گاهی، با خود گفتم:"این¬ها ول کن ما نیستند، لذا ما باید خودمان را با این شرایط سخت وقف بدهیم." آمدیم به خط شدیم به ترتیب گروهان شروع کردیم به دویدن آهسته و با شمارش یک دو سه، این سه شماره به دفعات تکرار می¬شد. کل پادگان را سه بار دور زدیم واقعاً خسته کننده بود و برگشتم میدان صبح¬گاه برای شروع نرمش، جناب سرهنگ گفت: کی ورزش¬کار است من دستم را بالا گرفتم گفتم: من گفت: شما نرمش انجام بدهید من چون کاراته¬ کار کرده بودم، شروع کردم: یک دو سه، هر حرکتی را ده بار انجام می¬دادم. نیم ساعت نرمش و فشار بدنی برای روز اول بود. جناب سرهنگ در پایان ورزش صبح¬گاهی اعلام کرد: بروید استراحت کنید و ما به داخل چادرها برگشتیم. 🌺🌱🌺🌱🌺 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ادامه دارد
یادمان باشد مادرانی که از دارایی هایشان گذشتند..... روز مادر بر مادران شهدا هم مبارک... به نیابت از فرزندانشان مادر شهید است دیگر، دلش میگیرد، در دلش غوغاست، آخر چه چیز می تواند برایش جای فرزندش را پر کند؟ او هنوز هم میگرید، او هنوز هم ناله و سودا سر می دهد اما این ها برای همان هیاهوییست که در دلش برپاست. گویی هنوز نپذیرفته، گویی هنوز قبول نکرده که فرزندش آسمانی شده، فرزندش اکنون پیش خداست. گریه هایش را جرم ندان، ناله هایش را متهم نکن، او تمام دارایی اش را از دست داده، او تمام آنچه که آن را زندگی می نامید از دست داده. ❤️ #شهید_ابراهیم_هادی https://www.instagram.com/p/CZCe42MqK0Q/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از هوایـےتنفس مےڪنیم ڪہ بوی خون شـــ🌷هدا مےدهد در زمینے راه مےرویم ڪہ از خون شــــهدا گلگون است و این 🌾شـــــ☝️هیدان بر همہ اعمال ما ناظرند یادت‌باشہ میشھ ‌روزی‌هزاربار بین‌همین‌مردم‌شهر! بین‌همین‌انبوه‌وسوسه‌های شیطانی‌شهیدشد:)) توی سوریه بعد از عملیاتی در حال برگشت بودیم که توی راه چون بیابان بود یه خار هایی داشت که به قول خودمون یه شاخه داشت و سرش یه خار گرد مانند بود ما میرفتیم با پوتین میزدیم زیر ایناو اینا پرت میشد تو هوا هی این کارو کردیم تا اینکه سید ابراهیم 💔 اومد و اروم تو گوشم با همون لهجه ی شیرینی که داشت گفت: ابوعلی جان اینا موجود زنده هستن همین کارارو میکنی که شهید نمیشی دیگه💔🌿 راوی : رفیق سید ابراهیم ؛ شهید مرتضی عطایی💔 1400/11/3 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 @nafiseataii.80 @shahid_rahman_medadian @shahid_morteza_ataeii https://www.instagram.com/p/CZER7MRBRK6/?utm_medium=share_sheet
🌿🕊 اے شهیدان که جایتان خالے... شور و حال دعایتان خالے :) بی شما سینه هایمان تنگ است... زندگی بے شما چه دلتنگ است!💔✨ جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهداصلوات 🥀 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌸میلاد با سعادت رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی ره بر همگان مبارک 🌸 به دل نگیر اگر تولد شما را تبریک نمی گویند، ذوق ولادت مادرتان غافلگیرشان کرده.💐 تولدت مبارک ،بزرگ مرد سرزمینم🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا