🔺تا غروب صبر كرديم، چون نمىشد در روشنايى او را منتقل كرد. يكىدو ساعتى گذشت. بچهها در خانهاى كه پيكر سيدابراهيم بود، خيلى رفتوآمد مىكردند. دشمن شروع كرد به كوبيدن خانه با گلولههاى انفجارى ٢٣ ديوانهوار به سمت خانه شليك مىكردند. پنجشش حفره روى ديوارهاى خانه ايجاد كرد. تيربارچىهايى هم كه روى پشتبام گذاشته بوديم، از بس بر اثر شليك دشمن، قلوه سنگهاى متلاشى شده به صورتشان خورد، نتوانستند تحمل كنند و از بالا به پايين پريدند. سريع از آن خانه خارج شديم و سنگر گرفتيم، تا شب شد و سيدابراهيم را در پتو پيچيديم و به عقب فرستاديم؛ اما خودِ ما آنجا مانديم.
📚منبع كتاب: #ابوعلى_كجاست؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_علیرضا_توسلی